eitaa logo
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْ‌هٰا🇵🇸
136 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
811 ویدیو
122 فایل
انسان تنها موجودیست که تنها به دنیا آیَد، تنها زندگی کُند و تنها از دنیا رَوَد. در این میان، تَن ها فقط تنهاترش کُنند... . « #یک_محمد_غریبه » شخصی: @yekmohammadeqaribeh لینک ناشناس: https://daigo.ir/secret/7904779880
مشاهده در ایتا
دانلود
داره باد شدیدی می‌وزه... میرم حیاطو نگا می‌کنم... شکوفه‌های درخت آلوچه، دیگه نیستن... باد، همه‌شونو برده... با خودم میگم چی میشه الان برق بره؟... وقتایی که برق می‌رفت، می‌رفتم اون چراغ نفتیِ قدیمی‌مونو میاوردم روشنش می‌کردم و زیرش درس می‌خوندم... آخه بهم می‌گفت که: «علمای قدیم، دود چراغ خوردن پسر!... شبانه روز زحمت کشیدن که به اون درجه از علمیت رسیدن... تو هم اگه میخوای یه کسی بشی، باید دود چراغ بخوری...» به همین هوا، منم رفتنِ برقا رو بهونه می‌کردم و می‌رفتم چراغ نفتی‌مونو می‌آورم و القصه... هنوزم اگه برق بره، همین کارو می‌کنم... یه حس عمیق و عجیبی بهم میده... امشب، طوفانیه... ولی برقا نمیرن... اگرم برن، چراغ نفتی دیگه نیست... می‌دونی؟... خیلی چیزا دیگه نیستن... تبدیل به یه خاطره‌ی خوش شدن رفتن... میام توی اتاقم... جامو که می‌خوام بندازم، یهو دستم میخوره به این کاغذ... یادم میاد که چندین سال پیش، وقتی نقاشی و خطاطی می‌کردم( همینطور الکی) آثارِ دست و پا شکسته‌ی خودمو می‌چسبوندم روی دیوارای خونه... ولی بعدا از روی دیوارا کنده شدن و رفتن توی دلِ خاطره ها... چشمم میوفته به این دو تا نوشته‌ی روی دیوار... با خودم میگم اینا چجوری موندن اینجا؟... تاریخشو نگاه می‌کنم..‌. واسه هفت سال پیشه... «دل سرا پرده‌ی محبت اوست»... یه جمله است از کتاب هنرِ زمان راهنمایی... ولی چی شده که اون جمله‌ی کوچیک بغل این خط رو نوشتم؟: «انگیزه‌ی تغییر در دنیا، فقط ایراد نیست»... این دیگه چه جمله‌ایه... کی گفته اینو؟... نکنه ناامید شده بود از تغییر دنیا؟... ینی واقعا این انگیزه‌، حتی بیشتر از یه ایراده؟... نکنه واقعا ممکن نباشه؟... شایدم منظور خیلی بالاتری داشته... مثلاً می‌گفته که: شما اگه به فکر تغییر دنیا باشید، در حالی که خودتون توی تغییر خودتون درجا بزنین و فکر های غلطی توی سرتون داشته باشین، نمی‌تونین دنیا رو تغییر بدین وبلکه، این انگیزه‌ی تغییر، فقط یه ایراد نیست... چه بسا چندین ایراد داشته باشه... باز اینطوری میشه توجیهش کرد... کاغذ پایینی: «علی ای همای رحمت، تو چه آیتی خدا را؟ که به ماسوا فکندی همه سایه‌ی هما را» یه شعر معروف از شهریار... که یادمه توی ششم دبستان، حفظش کرده بودیم... و همیشه توی ذهنمون بود... برای چند دقیقه هم که شده، اینجا نیستم... میرم توی سالها پیش... کنده میشم از این زمان... و این زمان... این زمان کجا داره میره؟... چرا اینقدر عجله داره؟... انقدر عجله داره که یه جاهایی، ما رو هم جا می‌ذاره و میره... میره که بره... کجا؟... نمی‌دونم... بنظرم ما باید بهش بگیم که کجا بره... فعلا همین...
این هفته برام قد دو سه هفته گذشت انگار... نمی‌دونم ولی حس می‌کنم که زمان، کش اومده... شاید مسخره باشه ولی زمان برای من، دو جور اتفاق میوفته... یکی بر اساس پدیده ها و دیگری بر اساس سکون و حرکت خودم... حالا بر اساس پدیده ها چطوره؟... یعنی من میام میگم که مثلا فلان اتفاق توی فلان روز افتاده و چقدر اتفاق دشوار و سختی بوده و چون سخت بوده، احساس می‌کنم که چندین روز ازش گذشته و باید خیلی ازش دور شده باشم... البته نمی‌دونم این موضوع با بحث نسبیت زمان هم سنخیت داره یا نه ولی هر چی باشه، مطمئنا برای شما هم این اتفاق افتاده‌... و من فقط دارم بیانش می‌کنم... اما نسبت به حرکت من چطور؟... این هم یعنی من هر چقدر نشسته باشم و کاری نکرده باشم، زمانی نگذشته و اساسا چون تحرکی نبوده ( چه ذهنی و چه جسمی) پس نسبت به اون حرکت من، هیچ زمانی هم گذر نکرده... این قسمت ماجرا یکم دارک میشه و شاید بگید اصلا یعنی چی؟... خب یعنی هیچی، ولش کنید... چون واقعا کلماتی که درست بتونم این مفهوم رو براتون تعریف کنم پیدا نکردم... فقط همونی که توضیح دادم بود... و شاید شما هم باهاش برخورد داشتین و حسش کردین... من با یک مفهوم(زمان) به صورت دوگانه روبرو میشم و قبض و بسط زمان هم بخاطر این پیش میاد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وای وای وای... این مساله، چند روزی هست که عمیقا مرا به فکر فرو برده در باب حقیقت زمان حال... به خواهرزاده‌ی کوچکم می‌گویم: حال یعنی چه؟... می‌گوید: یعنی الان... می‌گویم: الان یعنی چه؟... می‌گوید یعنی حالا... می‌گویم حالا یعنی چه؟.. می‌گوید دست بردار... ایشان در این کلیپ، به نقل از ارسطوی حکیم می‌گوید: گذشته یعنی هیچ، آینده یعنی هیچ و حالا یعنی زمانی هیچ که ناموجودی رو از ناموجودی جدا می‌کنه... اما به نظر می‌رسد که زمان حال، موجودی‌ست که ناموجودی رو به ناموجودی دیگر وصل می‌کنه... در حال حاضر، ایراد این حرف، در اینجاس که ایشون، حال رو، یک "هیچ" تلقی می‌کنه و نمی‌دونم چرا واقعا؛ اونم به نقل از ارسطو که یه حرفی رو همینطوری الله بختکی نمی‌زنه... عجیبه...
و اما امان از دستِ جماعتی که حتی همین حرفهای آقا را، تأویل می‌‌برند و انگِ "عقب‌نشینی و سازش" می‌زنند به نظام و مسئولین. این جماعتِ همیشه‌غریب، جرأت نقد غیرمنصفانه نسبت به رهبری را ندارند، وگرنه همین کار را می‌کردند و اتفاقا خودشان را انقلابی‌تر از هر کسی می‌دانند. من قصد اشاره‌ی مستقیم به برنامه‌ها و حرکت‌های شاذ و نامعقول این گرو‌ه، و بی‌انصافی‌هایشان نسبت به اقدامات موثر دولت و مجلس را ندارم؛ اما حقیقتا نمی‌توان ضربات مخرّب و تئوری‌های توطئه‌ی ایشان را نادیده گرفت. زمانه‌ی عجیبی‌ست. گروهی از آن طرف بام می‌افتند و خیال می‌کنند اگر ساز مخالف با نظام بزنند، محبوب خواهند شد، گروهی هم از این طرف بام؛ که اتفاقا هر دو گروه، ساز مخالف با ارکان مختلف نظام را می‌زنند؛ اما درد اینجاست که اینها گمان می‌کنند فقط خودشان درد نظام را می‌فهمند و فقط اینها هستند که می‌توانند نظام را از این سرنگونیِ موهوم نجات بدهند. به کجا می‌رویم؟ ما که می‌دانیم؛ ولی ایشان هنوز خیال می‌کنند در عصر وایکینگ‌ها و جنگ‌های صلیبی زندگی می‌کنند و هر چه توپشان پُرتر باشد، برنده‌ترند...