🌐#سیاست | دروغ گویی خبر گزاری دولت!
رسوایی خبر گزاری ایرانا در مورد اعطای نشان به شهید فخری زاده.
#شهید_فخری_زاده
#ایرنا
┏━🍃🌺🍃━┓
@seraat313
┗━🍂━
♻️#دقت ۳ ۹۹/۹/۲۷
چند روز پیش داشتم توی گروه انگلیسی مون چت میکردم توی ایتا. یکی از رفقا به اسم علی آقا یه سوال پرسید ازم. گفت: تو چجوری همیشه آنلاینی و به همه کارهات هم می رسی؟
سوال خوبی پرسید...
سوالش #تذکر بود برای من
تذکری که باعث شد توی چند روز آینده یکم بیشتر احتیاط کنم در اعمال و کارهام و واکنش هایی که دارم و حرف هایی که می خوام بزنم و...
قضیه از این جا شروع میشه که در #دنیا #خدا به هرکس یه سری #نعمت میده.
این نعمت ها برای هرکس به اندازه مشخصی وجود داره.
هروقت خدا یه دونه از نعمت ها رو بگیره از انسان،به جاش یه نعمت دیگه میده و این مبادله و #تجارت نعمت ها تا آخر عمر برای انسان وجود داره...
برای همین وقتی ما از خدا چیزی درخواست می کنیم،خدا یکی از نعمت های دیگه شو که قبلا داده بوده،از ما سلب می کنه...
یکم شاید هضمش مشکل باشه.
ولی بحثی هست که توی ۱۰ شب #محرم امسال،#استاد_پناهیان توی #هیئت_میثاق_با_شهدا راجع بهش مفصل صحبت کردن.
بنابراین وقتی منِ #بنده،میام برای چیزی #وقت می ذارم،در همون لحظه دارم خودمو از نعمت دیگه ای محروم می کنم.
مثلا وقتی دارم چت میکنم و... درواقع دارم خودمو محروم می کنم از نعمت های دیگه مثل قرائت قرآن،کار کردن،درس خوندن،مطالعه کردن،ورزش کردن و...
این نکته مهم خیلی وقت بود از دید من دور مونده بود.
برای همین باید برای هر چیزی به اندازه اهمیتی که برای هدف برتر من داره وقت گذاشت،نه بیشتر،نه کمتر که هر دو ضرر هست.
الحمدلله الذی هدانا لهذا🤲🏻❤️
┏━🍃🌺🍃━┓
@seraat313
┗━🍂━
#شناخت_ره_آورد_اقبال_و_ادبار_دنیا
💡#معرفت | فلسفۀ تربیت روحی نماز، کنترل ذهن است؛ چون «توجه» اصل حقیقت نماز است
💎 #کنترل_ذهن_در_مسیر_تقرب (ج۶) – قسمت اول- ۱
🔹دین فقط برنامهای برای کنترل و اصلاح رفتارهای ما نیست؛ یکی از برنامههای مهمّی که دین به آن اهتمام دارد، این است که بتوانیم رفتارهای درونی و ذهنی خودمان را کنترل کنیم؛ در ذهن خودمان از حرام جلوگیری کنیم و از خوبیها استقبال کنیم.
🔹دین، اصلیترین هدف برنامۀ تربیتیاش یعنی «نماز» را برای کنترل ذهن گذاشته است. فلسفۀ تربیت روحی نماز، کنترل ذهن است؛ چون «توجه» اصل حقیقت نماز است.
🔹دین به توجهِ ما خیلی اهمیت میدهد، لذا برایش، روزی ۵بار برنامه داده است (یعنی نمازهای واجب یومیه)؛ درحالیکه برای خیلی از کارهای خوب دیگر-مثل خمس و زکات و...- برنامۀ روزانه نداریم.
🔹خداوند میفرماید: نماز را بهخاطر #ذکر من بخوان! «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري» (طه/۱۴) امام باقر(ع) میفرماید: هر مقدار در نمازت توجه داری، همان مقدارش را از تو میپذیرند «فَعَلَيْكَ بِالْإِقْبَالِ عَلَى صَلَاتِكَ...» (کافی/۳/۲۹۹) #اقبال یعنی همان «کنترل ذهن»
🚩حسینیه آیتالله حقشناس - ۹۷.۶.۲۵
متن کامل در: @Panahian_text
#استاد_پناهیان
#اقبال
┏━🍃🌺🍃━┓
@seraat313
┗━🍂━
#روش_زندگی_با_مردم
⏳#مناسبت | امروز شنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۹
😷لطفا به محدودیت های کرونایی عمل کنید و تو خونه بمونید و اگر سر کار می روید فاصله گزاری اجتماعی رو رعایت کنید و ماسک بزنید
🗓#تقویم
┏━🍃🌺🍃━┓
@seraat313
┗━🍂━
مداحی آنلاین - بیرق و پرچم مدیون زینب - سیدمجید بنی فاطمه.mp3
6.97M
🌸 #میلاد_حضرت_زینب(س)
💐بیرق و پرچم مدیون زینب
💐عالم و آدم مجنون زینب
🎤 #سید_مجید_بنی_فاطمه
👏 #سرود فوق العاده زیبا 😇😍
┏━🍃🌺🍃━┓
@seraat313
┗━🍂━
#روش_زندگی_با_مردم
🌐#سیاست | جامعه فساد زده از بالا باید درست شود یا از پایین؟
🔸معمولا فساد از «خواص» شروع میشود و به «عوام» سرایت میکند و صلاح، برعکس از «عوام» و تنبه و بیداری آنها آغاز میشود و اجبارا «خواص» را به صلاح میآورد، یعنی عادتا فساد از بالا به پایین میریزد و صلاح از پایین به بالا سرایت میکند.
🔹روی همین اصل است که میبینیم امیرالمؤمنین علی(ع) در تعلیمات عالیه خود، بعد از آنکه مردم را به دو طبقه «عامه» و «خاصه» تقسیم میکند، نسبت به صلاح و به راه آمدن خاصه اظهار یأس و نومیدی میکند و تنها عامه مردم را مورد توجه قرار میدهد.
🔸این، فکر غلطی است از یک عده طرفداران اصلاح که هروقت در فکر یک کار اصلاحی میافتند، «زعماء» هر صنف را در نظر میگیرند و آن قلههای مرتفع در نظرشان مجسم میشود و میخواهند از آن ارتفاعات منیع شروع کنند.
🔹تجربه نشان داده که معمولا کارهایی که از ناحیه آن قلههای رفیع آغاز شده و در نظرها مفید مینماید، بیش از آن مقدار که حقیقت و اثر اصلاحی داشته باشد، جنبه تظاهر و تبلیغات و جلب نظر عوام دارد.
┏━🍃🌺🍃━┓
@seraat313
┗━🍂━
#روش_زندگی_با_مردم
🌐#سیاست | دلم برای پدر زم سوخت‼️
🔻 #زمانـــه| گفت: در مراسم شب هفتم روح الله زم پدر ایستاده و عکس فرزند در آغوش و نوحه محمود کریمی گذاشتند: "غریب گیر آوردنت"
🔹عکسی که چند روز است بین رسانه های اهریمنی دست به دست می شود. این عکس ها ادامه همان بیانیه اولیه آقای زم است. همان بیانیه ای که قدیس سازی از طریق خلجان احساسات بود.
🔻دلم برای پدر زم سوخت.
🔹در بهترین حالت و با تسامح درگیر عواطف است و نمی بیند با خود چه می کند؛ انقلاب و مردم بماند. اما ضرب دست وارونه نمایی عاطفی همین یکی دو روز است؛ آنگاه او می ماند و تاریخ.
دلم سوخت که پدر خواسته یا ناخواسته واپسین پازل فرزند جنایتکارش را با تحریف تاریخ و جابجایی جلاد و شهید تکمیل کرد.
🔹 #تحریف تنها برای امروز نیست. سالهاست که رسانه ها را به خدمت تحریف کشانده اند. چه انکه در روزگار بی رسانه ای مگر تلاش نشد یزید را بی گناه کربلا جا بزنند؟ شد؟
🔹یعنی تاریخ فراموش کند که زم چطور آموزش آدم کشی به اوباش می داد؟ فراموش کند چطور مسیر راه نقطه زنی تحریم ملت ایران شد؟ فراموش کند چطور اجیر جلادترین دشمنان مردم بود؟ ممکن نیست. همه خون هایی که با تحریک و تحریض آمدنیوز ریخته شده به گردن فرزند جناب زم است. تاریخ این را هم فراموش نمی کند که پدری دلش از مرگ فرزند افسرده بود، اما وجدانش در مقابل خون های ریخته شد آرامش داشت.
🔹ثبت ماند بر جریده تاریخ رسانه، که تروریستی با لباس خبرنگاری آدم کشت و بدان فخر کرد. لباس رسانه ای زم نه از سر نفاق او که به گفته خودش ابزار رزمش بود. با این حال عده ای به خونخواهی جاهلانه فریاد می کنند که او تنها یک خبرنگار بود.
🔹دلم برای پدر زم سوخت. او همراه با جنازه پاره تنش، همه هویتش را در خاک گذاشت؛ هویت اخلاقی و دینی و انقلابی؛ اما هنوز راه هست. ای کاش بعد از این دلسوزان انقلاب دورش حلقه کنند و اجازه ندهند به نام و نشان روح الله ش تمام شود. باید به او توجه داد که مرحم زخم ها، تنها نام انقلاب روح الله است.
✅ حرف تمام است؛ اما خدا اینچنین آزمون برزخی را نصیب احدی نکند.
🖌 #محسن_مهدیان
┏━🍃🌺🍃━┓
@seraat313
┗━🍂━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روش_زندگی_با_مردم
🌐#سیاست | چرایی ترور شهید فخری زاده
⚠️ افشای هدف صهیونیستها از ترور دانشمند ارشد هستهای ایران
👈 اینها را به مردم بگویید!
┏━🍃🌺🍃━┓
@seraat313
┗━🍂━
#روش_زندگی_با_مردم
با مردم آن گونه معاشرت كنيد كه اگر مُرديد بر شما اشك ريزند، و اگر زنده مانديد با اشتياق سوی شما آيند.
❤️#شهادت | چند تکه استخوان!
ترافیک سنگینی بود. خسته و گرسنه از دفتر روزنامه به طرف خانه می آمدم. بوی ناهنجار داخل تاکسی نفسم را بند آورده بود. راننده مدام نق می زد، از گرانی می گفت و از این که شب عیدی چه خاکی بر سرش بریزد. «دو تا دختر دانشجو دارم و یک پسر الاف ولگرد. دختره کمرم را شکسته و پسره ستون خانه ام را.» پک عمیقی به سیگارش زد و همة وجودش را پر از دود کرد. مثل این که با خودش دشمنی داشت. بعد دهانش را به طرف بیرون شیشه کرد. دود را به بیرون داد. پشت چراغ قرمز، کنار یک خودروی گران قیمت آلبالویی، خانمی با یک سگ پشمالو که جفت دست هایش را به شیشه چسبانده بود، ایستاد. هق زدم، دلم بالا آمد. وقتی ناخن های سگ را روی شیشه نقش بسته دیدم، نگاهم به نگاهش گره خورد. زن از دودی که مرد راننده به طرفش هدیه کرده بود، با غیظ دندان هایش را به هم سایید و مرد راننده ترمز دستی را رها کرد. از چراغ قرمز گذشت. کلافه شده بودم از بوی سیگار. داشتم بالا می آوردم. راننده همین طور غرغر می کرد و سرنشینان داخل تاکسی مدام نق ونوق های مرد راننده را با تکیه کلام بریده شان به نشانة تأیید سر می جنباندند.
رادیو داخل تاکسی یک مرتبه آهنگ دیگری که بوی #جنگ را می داد، گذاشت. من چیزی از جنگ نمی دانستم؛ یعنی بعد از جنگ به دنیا آمده بودم، ولی زیاد دربارة #دفاع_مقدس چیزی سرم نمی شد، اما با نوای رادیو خودم را به #جبهه رساندم و در کنار خاکریز ها ایستاده بودم و داشتم تانک های #دشمن را که به طور نعل اسبی به طرفم می آمدند، نگاه می کردم. تشنگی و گرما... یاد خاطرات پدرم افتادم که وقتی تلویزیون جنگ را نشان می دهد، ناگهان بلند می شه و داد میزنه: ها ها، این جا تو این #نیزار ها، من همین جا زخمی شدم؛ همین جا دست هام قطع شد. همین جا توی همین نیزار ها سی نفر از بچه های گردان ما #شهید شدن. چون دشمن حمله کرده و راه بازگشت نبود شهدا را لای پتو پیچاندند.
رادیو خیالم را برید: «شنوندگان گرامی، امشب وداع با شهیدان. پنج #شهید_گمنام...» توی دلم گفتم: ای بابا، #چند_تکه_استخوان ، حتما همان ها که بابام تعریف کرده که لای پتو پیچاندن و دفن شان کردن، حالا بعد سی سال چند تکه استخوان... تو دلم داشتم با خودم غر می زدم و مجادله می کردم که دوباره راننده شروع کرد به حرکت. «جوان های مردم رو به کشتن دادن. من خودم شش ماه جنگ بودم. حالا چی؟ باید شب تا صبح پشت این قارقارک، هی رجز بخونم و گدایی کنم.» هی نق زد و غر زد.
مسافری گفت: بنده خدا، حتما تو عقب افتادی، وگرنه ماشاءالله هی می خورن این #جانبازا. نوش جانشان، بخورن. از شیر مرغ تا جان آدمیزاد. حیف اینا که رفتن زیر یک من خاک.
ادامه دارد...
#شهید_محسن_فخری_زاده
#شهید_هسته_ای
#واکسن_کرونا
#استخوان
#تفحص
#اشک
#ترور
#شهید
┏━🍃🌺🍃━┓
@seraat313
┗━🍂━
#روش_زندگی_با_مردم
با مردم آن گونه معاشرت كنيد كه اگر مُرديد بر شما اشك ريزند، و اگر زنده مانديد با اشتياق سوی شما آيند.
❤️#شهادت | چند تکه استخوان 2
ناگهان دلم فرو ریخت. وقتی گفت این جانبازان همین طوری دارن #پول_نفت رو می لونبونند، می خواستم با همان گوشی تو دستم بزنم توی دهن زنیکه کنارم و بعد محکم بکوبم تو سر راننده.
رسیدم سر کوچه مون. از تاکسی پیاده شدم. زنگ آپارتمان را زدم. طبقه اول تا چهارم، هر روز این شصت و چهار پله را می شمردم، ولی امروز فرق می کرد. یاد حرف های داخل تاکسی افتادم که چطوری جانبازان مال مردم و دولت و بیت المال را میخورن. ولی ما که مستاجریم و این هم طبقة چهارم و این پدر که با صد تا #ترکش توی پا هاش، هر روز باید دویست پله بالا برود و بیاید. تازه گاهی که بیرون می ره، میگه تا عصر نمی آم. برام سخته هی برم، بیام. ولی خدا را شکر کردم و پله ها رو نشمردم.
بابا و مامان دور سفره منتظر من بودند.
سلام!
تلویزیون تازه شروع به اخبار کرده بود که تا دست و صورتم را شستم و آمدم کنار بابا، بابا رفته بود تو متن خبر. کار هر روزه اش بود. بعد نشستم اولین لقمه را زدم. دیدم باز دارن از #شهدای_گمنام می گن.
بابا نویسنده است و خاطرات شهدا و رزمنده ها رو می نویسه. گفتم: بابا، راست میگن اینا #یک_مشت_استخوان هستن؟ #اشک از گوشه چشم بابام غلتید و هیچ نگفت. خیلی خجالت کشیدم. عذرخواهی کردم، ولی باز هیچ نگفت. رفت توی خلوت همیشگی خودش و من پیش خودم گفتم چه اشتباهی کردم!
ادامه دارد...
#شهید_محسن_فخری_زاده
#شهید_هسته_ای
#واکسن_کرونا
#استخوان
#تفحص
#اشک
#ترور
#شهید
┏━🍃🌺🍃━┓
@seraat313
┗━🍂━
#روش_زندگی_با_مردم
با مردم آن گونه معاشرت كنيد كه اگر مُرديد بر شما اشك ريزند، و اگر زنده مانديد با اشتياق سوی شما آيند.
❤️#شهادت | چند تکه استخوان 3
همین طور گیج و بی تاب بودم.
نمی دانم چقدر از شب گذشته بود که خواب دیدم سر #مزار شهدا هستم. پنج نفر #بسیجی خیلی زیبا با #چفیه_نورانی دارن همین طور به طرفم می آن. کمی دور تر یک جای بلند که دورش کلی پرچم های «#یازهرا» و «#یاحسین» #سبز و #سرخ و درخت های بید لرزان، صحنه عجیبی که تا به حال ندیده بودم. پنج شهید کفن سفید کنار هم یکی از شهدا پا هاش از کفن بیرون بود. پیش خودم گفتم: اینا که میگن همه یه مشت استخوانه، ولی این که انگار تازه شهید شده، همین طور داشتم با خودم حرف می زدم که دیدم آن پنج نفر که داشتند طرفم می آمدند و چفیه داشتند، جلوم ایستادند. به اسم صدایم زدند. بعد یک نفرشان که از بقیه بلند قد تر بود، با دست جای شهدا رو نشانم داد. دلم ریخت. جنازه ها نبودن و جاشون خالی بود. گفتم: پس این شهدا چی شدن؟ گفت: ما همان پنج شهیدی هستیم که تو گفتی، یک مشت استخوان. حالا هر چه #دلت می خواد از ما بخواه. #ما از #خدا برات می گیریم...
پایان
#شهید_محسن_فخری_زاده
#شهید_هسته_ای
#واکسن_کرونا
#استخوان
#تفحص
#اشک
#ترور
#شهید
┏━🍃🌺🍃━┓
@seraat313
┗━🍂━