🌿 شهید سید مجتبی علمدار :
به همه شما وصیت می کنم همه شمائیکه این صفحه را می خوانید قرآن را بیشتر بخوانید بیشتر بشناسید بیشتر عشق بورزید بیشتر معرفت به قرآن داشته باشید بیشتر دردهایتان را با قرآن درمان کنید سعی کنید #قرآن انیس و مونستان باشد نه زینت دکورها و طاقچه های منزلتان ، بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید .
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
💢وصیت نامه جالب پلیسی که شهید شد
🔹با سلام به محضر آقا امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام خامنه ای مدظله العالی پدر و مادر عزیزم، من آگاهانه پا به میدان گذاشته ام که خدمت در این لباس مقدس افتخاری بزرگ برایم محسوب می شود.
🔹از خداوند متعال خواهانم که اگر در راه برقراری نظم و امنیت و خدمت به مردم شریف و دفاع از وطنم کشته شدم و به افتخاری نائل آمدم که سال هاست آرزویش را داشته ام مرا با اباعبدالله حسین علیه السلام و شهدای کربلا محشور گرداند...
🔹شهید محمد توکلی از کارکنان پلیس دشتستان هفتم تیرماه 87 توسط افراد مسلح ترور گردید.
شادی روح همه شهدا صلوات...❣
شهید مدافع امنیت🕊🌹
#محمد_توکلی
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🔹بیوگرافی سردار شهید رضا بخشی (فاتح) جانشین فرمانده #فاطمیون
شهید مدافع حرم🕊🌹
#رضا_بخشی
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
#پوتینهای_چسبی
#راوی_همرزم_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#حسین_فصیحی
زمانی که پادگان غدیر خدمت می کردیم هر روز صبح ما را حدود بیست تا بیست و پنج کیلومتر به پیاده روی می بردند. به جزء شهید حسین فصیحی که مسئول تدارکات بود و یک سری دیگه که وظایف دیگری بر عهده داشتند همه ما باید به این پیاده روی می رفتیم. هوا هم خیلی گرم بود. تقریبا گرمای هوای جنوب در تابستان به پنجاه درجه می رسید. صبح که ما را به پیاده روی می بردند و به محل مورد نظر که می رسیدیم همان مسیر را باید تا ظهر توی اون گرما به سمت مقر
برمی گشتیم. گاهی وقتها ناهار را با یک ماشین تویتا می آوردند که شهید حسین فصیحی همراهشان می آمد و کمک می کرد غذا را پخش می کردند و باز با همان ماشین بر می گشت. ولی بیشتر وقتها به مقرمان برمی گشتیم و ناهار را آنجا می خوردیم. یک مرتبه یک سری پوتین هایی از اصفهان برای کمک به جبهه فرستاده بودند که پوتین های ساق کوتاهی بود که کف آنرا با چسب چسبانده بودند. شهید فصیحی آمد گفت: بچه ها هر کس پوتین خواست بیاید بگیرد. خیلی از بچه ها رفتند و از آن پوتین ها گرفتند. چون پوتین ها ساق کوتاه بود پا کردنش راحت بود. من خودم یک جفت پوتین داشتم سالم بود نرفتم بگیرم.
بعد که ما را برای پیاده روی بردند. بچه ها پوتین های جدید ساق کوتاه را پوشیدند و آمدند. در مسیر بخاطر گرمای هوا کم کم کفی پوتین ها که چسبی بود کنده شد. ماشین هم که نبود بچه ها برگردند مجبور شدند با همان پوتین ها برگردند. تو راه برگشت اکثرا بچه ها پاهایشان تاول زد و زخم شد. بچه ها می گفتند بریم مقر حسین فصیحی را کشتیم!! نزدیکای مقر که رسیدیم من از بچه ها فاصله گرفتم و بدون اینکه بفهمند بقیه راه را دویدم و رفتم مقر دیدم حسین فصیحی دارد قابلمه غذاها را برنج می ریزد و دم در سوله ها می گذارد. گفتم: حسین برو یکجا خودت را مخفی کن که بچه ها می خواهند تورا بکشند. گفت: براچی؟ جریان پوتینهای چسبی و تاول زدن پای بچه ها را برایش تعریف کردم. حسین تا شنید خندید و گفت: پس من تا بچه ها نیامدند می روم مخفی می شوم. گفتم: حالا کجا میروی؟ گفت: به تو هم نمی گویم؛ چون اگر بگویم بچه ها مجبورت می کنند جای مرا بگویی. وقتی رفت بچه ها آمدند و یکی یکی سراغ حسین را می گرفتند. گفتند: نیست؛ آمدند سر وقت من و گفتند: این همشهریشان هست می داند کجا رفته است! گفتم: بابا جان من که از اول تا آخر دنبال شما پیاده روی بودم من از کجا بدانم کجا رفته است! بچه ها که از پیدا کردن حسین نا امید شده بودند رفتند تا به تاول پاهایشان رسیدگی کنند و زخمهایشان را باند پیچی کنند. ما تا شب از حسین بی خبر بودیم. شب که شد دیدیم مسئول حمام عمومی مقر آمد دست به داد و بیداد شد و گفت: بابا یکی بیاد به داد من برسد! گفتیم: چه شده است؟ حمام آتش گرفته؟ گفت: نه بابا ظهر تا حالا یک دیوانه آمده توی حمام خوابیده هر چه می گویم بیا برو بیرون نمی رود. می گوید من نمی روم بچه ها می خواهند مرا بکشند. تو رو خدا بیاید من و از دست این دیوانه خلاص کنید. بچه ها هم گفتند: این حسین فصیحی است. بچه ها به سمت حمام رفتند و حسین را روی دست گرفتند و از حمام بیرونش آوردند و تا می توانستند قلقلکش دادند. حسین هم می خندید و داد می زد بسه دیگه قلقکم ندید.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#مرا_تنها_نگذار
#راوی_فرزند_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#حسین_مسعودی
من خیلی کوچک بودم که پدرم شهید شد بخاطر همین خاطره ای از پدرم به یاد ندارم. اطلاعات اندکی که دارم از زبان اطرافیان شنیدم. یادم است مادرم یک بار می گفت: زمانی که پدرم می خواست به جبهه برود مادرم با رفتنش مخالفت می کند به دلیل اینکه سه تا بچه ی قد و نیم قد داشتند و مادرم خیلی سختش بوده است که با سه تا بچه تنها بماند. برای همین به پدرم اصرار می کرده است که به جبهه نرود. اما پدرم تصمیمش را گرفته بود و در جواب مادرم می گوید اگر این سه تا بچه مزاحم شما هستند می برمشان و از کوه پرتشان می کنم پائین اما دست از راه جهاد برنمیدارم. مادرم وقتی این جواب محکم و قاطعانه پدرم را می شنود آنجا می فهمد که پدرم چقدر برای رفتن مصمم است و دیگر اصرار کردن بی فایده است چیزی نمی گوید و سکوت می کند. پس از رفتن پدرم و شهادتش مادرم می ماند و کوهی از مشکلات زندگی که خدا می داند چقدر سختیها را تحمل کرده است تا ما سه خواهر و برادر را به ثمر رسانده است و من از همین جا از مادرم تشکر می کنم و دست مادرم را می بوسم. و درود می فرستم بر روان پاک پدر شهیدم که شجاعانه و با بصیرت در راه خدا جهاد کرد و به فیض شهادت نائل گردید. شاید پدرم به ظاهر ما را تنها گذاشت و رفت اما من امروز افتخار می کنم که فرزند شهید هستم و به واسطه ی پدر شهیدم در نزد خدا آبرو دارم. ان شاء الله ما نیز بتوانیم راه شهدا را ادامه دهیم و نگذاریم یادو هدف شهدا فراموش شود.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#خدایم بواسطه قرآن به من آموخت که حجاب کنم.
#مادر سادات "علیهاالسلام" چادر را برایم به ارث گذاشت تا حجاب برتر را انتخاب کنم.
#شهدا با خونشان از این چادر دفاع کردند و با وصیتشان به من سفارش حفظ حجاب نمودند.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#شبتون_مهدوی🌷
(قسمتی از دعای کمیل)
یا رَب قَوِّ عَلى خِدْمَتِكَ جَوارِحى وَاشْدُدْ عَلَى الْعَزيمَةِ جَوانِحى وَ هَبْ لِىَ الْجِدَّ فى خَشْيَتِكَ وَالدَّوامَ فِى الاِْتِّصالِ بِخِدْمَتِكَ
اى پروردگارم اعضايم را در راه خدمتت نيرو بخش و دلم را بر عزم و همّت محكم كن، و كوشش در راستاى پروايت و دوام در پيوستن به خدمتت را به من ارزانى دار
حَتّى اَسْرَحَ اِلَيْكَ فى مَيادينِ السّابِقينَ وَ اُسْرِعَ اِلَيْكَ فِى الْبارِزينَ وَ اَشْتاقَ اِلى قُرْبِكَ فِى الْمُشْتاقينَ وَ اَدْنُوَ مِنْكَ دُنُوَّ الْمُخْلِصينَ وَ اَخافَكَ مَخافَةَ الْمُوقِنينَ وَ اَجْتَمِعَ فى جِوارِكَ مَعَ الْمُؤْمِنينَ
تا به سويت برانم در ميدانهاى پيشتازان و به سويت بشتابم در ميان شتابندگان و به كوى قربت آيم در ميان مشتاقان و همانند مخلصان به تو نزديك شوم و چون يقين آوردگان از جاه تو بهراسم و با اهل ايمان در جوارت گرد آيم.
(الهی آمین یا رب العالمین)🤲
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
اللّهُمَّ_عَجِّلْ_لَوِلیِڪَ_اَلْفَرَجْ
#صبحتون_معطربه_عطرشهدا
#التماس_دعا
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398