eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
591 دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
4.4هزار ویدیو
40 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
حفظ آثار شهدای دستجرد
بعضی ها را هرچقدر بخوانی #خسته نمیشوی بعضی ها را هرچقدر گوش دهی عادت نمیشوند! بعضے ها هرچہ #تڪرار شو
تا در دنیا هستید با شهدا دوست شوید و آنها را از خود بدانید؛ تا روز قیامت گواهی بدهند که شما تا در دنیا بودید با شهید یا شهدا انس داشتید و در راهشان خدمت می کردید. در دنیا به شهدا توسل کنید و به آنها تا می توانید خدمت کنید و شهدا را دوست بدارید و از شهیدان تقاضا کنید وقتی از دنیا رفتید به استقبالتان بیایند. من یک نمونه از این ارادات به شهدا را برای شما بازگو می کنم. مادر بزرگ ما زمانی که مادرم را به دنیا آورد به دلایلی نتوانسته بود به مادرم شیر بدهد؛ از طرفی یکی از خانم های فامیل بچه دار شده بود و خدا به آنها هم یک دختری عطا کرده بود بخاطر همین ایشان قبول می کنند که به مادرم تا شش ماه شیر بدهد. بعدا که مادرم بزرگ می شود و ازدواج می کند و برادرم حسنعلی را به دنیا می آورد و سپس به شهادت می رسد؛ حاج خانم که به مادرم شیر داده بود همیشه می گفت: حسنعلی پسر من هم هست و شهید من هم حساب می شود چون به مادرتان شیر دادم و دختر رضایی ما حساب می شود. بود تا زمانی که حاج خانم قرار بود از دنیا برود. شب قبلش من خواب دیدم برادر شهیدم حسنعلی سر راه بهشت محمد "صل الله علیه و آله و سلم" ایستاده است و تگاهش به سمت دستجرد بود و معلوم بود منتظر کسی می باشد. من در خواب یادم نبود حسنعلی شهید شده است؛ پرسیدم: حسنعلی چرا اینقدر خیره به دستجرد شدی و داری دستجرد را نگاه می کنی؟ گفت: یک مهمانی دارم قرار است بیاید من اینجا به استقبالش آمدم. پرسیدم: مهمانت کیست؟ گفت: وقتی آمد خودت می فهمی؛ همان طور که من پیش حسنعلی ایستاده بودم یک دفعه حسنعلی غیب شد. من صبح از خواب بیدار شدم خیلی فکری بودم و به مادرم گفتم: مادرجان نمی دانم چه کسی قرار از بین ما برود. مادرم با تعجب گفت: چطور مگه!؟؛ گفتم: دیشب خواب حسنعلی را دیدم که منتظر کسی بود می گفت مهمان دارم. آن روز تا بعداز ظهر خبری نشد ولی بعدازظهر خبر به ما دادند که حاج خانم (مادر رضایی مادرم) به رحمت خدا رفت. بعد من تعبیر خوابم را فهمیدم. چون حاج خانم همیشه تا زنده بود می گفت: حسنعلی شهید من هم هست و حسنعلی را پسر خودش می دانست. وقتی هم قرار بود از دنیا برود برادر شهیدم حسنعلی به استقبالش آمده بود. این ارادات و محبت حاج خانم به شهید بی جواب نماند و برادر شهیدم حسنعلی به هنگام کوچ از این دنیا به استقبالش آمد. دوستی و محبت و خدمت به شهدا را فراموش نکنید تا شهدا به وقت دستگیر شما باشند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
تا در دنیا هستید با شهدا دوست شوید و آنها را از خود بدانید؛ تا روز قیامت گواهی بدهند که شما تا در دنیا بودید با شهید یا شهدا انس داشتید و در راهشان خدمت می کردید. در دنیا به شهدا توسل کنید و به آنها تا می توانید خدمت کنید و شهدا را دوست بدارید و از شهیدان تقاضا کنید وقتی از دنیا رفتید به استقبالتان بیایند. من یک نمونه از این ارادات به شهدا را برای شما بازگو می کنم. مادر بزرگ ما زمانی که مادرم را به دنیا آورد به دلایلی نتوانسته بود به مادرم شیر بدهد؛ از طرفی یکی از خانم های فامیل بچه دار شده بود و خدا به آنها هم یک دختری عطا کرده بود بخاطر همین ایشان قبول می کنند که به مادرم تا شش ما شیر بدهد. بعدا که مادرم بزرگ می شود و ازدواج می کند و برادرم حسنعلی را به دنیا می آورد و سپس به شهادت می رسد؛ حاج خانم که به مادرم شیر داده بود همیشه می گفت: حسنعلی پسر من هم هست و شهید من هم حساب می شود چون به مادرتان شیر دادم و دختر رضایی ما حساب می شود. بود تا زمانی که حاج خانم قرار بود از دنیا برود. شب قبلش من خواب دیدم برادر شهیدم حسنعلی سر راه بهشت محمد "صل الله علیه و آله و سلم" ایستاده است و تگاهش به سمت دستجرد بود و معلوم بود منتظر کسی می باشد. من در خواب یادم نبود حسنعلی شهید شده است؛ پرسیدم: حسنعلی چرا اینقدر خیره به دستجرد شدی و داری دستجرد را نگاه می کنی؟ گفت: یک مهمانی دارم قرار است بیاید من اینجا به استقبالش آمدم. پرسیدم: مهمانت کیست؟ گفت: وقتی آمد خودت می فهمی؛ همان طور که من پیش حسنعلی ایستاده بودم یک دفعه حسنعلی غیب شد. من صبح از خواب بیدار شدم خیلی فکری بودم و به مادرم گفتم: مادرجان نمی دانم چه کسی قرار از بین ما برود. مادرم با تعجب گفت: چطور مگه!؟؛ گفتم: دیشب خواب حسنعلی را دیدم که منتظر کسی بود می گفت مهمان دارم. آن روز تا بعداز ظهر خبری نشد ولی بعدازظهر خبر به ما دادند که حاج خانم (مادر رضایی مادرم) به رحمت خدا رفت. بعد من تعبیر خوابم را فهمیدم. چون حاج خانم همیشه تا زنده بود می گفت: حسنعلی شهید من هم هست و حسنعلی را پسر خودش می دانست. وقتی هم قرار بود از دنیا برود برادر شهیدم حسنعلی به استقبالش آمده بود. این ارادات و محبت حاج خانم به شهید بی جواب نماند و برادر شهیدم حسنعلی به هنگام کوچ از این دنیا به استقبالش آند. دوستی و محبت و خدمت به شهدا را فراموش نکنید تا شهدا به وقت دستگیر شما باشند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398