#پشت_درمنزل
#راوی_خواهرمعزز
#شهیددفاع_مقدس
#احمد_فصیحی
زمانیکه برادرم احمد به شهادت رسید من سه سال داشتم. و چیز زیادی بخاطر ندارم فقط یادم میاد احمد
یجورایی ما رو سرگرم می کرد و گاهی به شوخی سربه سرم میزاشت. و در خاطر دارم بار آخری که می خواست به جبهه برود من پشت درِ منزلمان را انداخته بودم و همانجا هم ایستاده بودم و می گفتم نمیزارم بروی. انگار که می دانستم بار آخری است که می بینمش و دیگر بر نمی گردد.
#حاجت_روا
یکی از همسایه ها همیشه میگه من تا تو زندگیم به مشکل برمی خورم به روح شهید شما (احمدفصیحی) توسل می کنم زود حاجتمو می گیرم. یبار می گفت: رفتم سرمزار احمد آقا شمع روشن کردم و ازش خواستم دعا کنه خدا یه بچه خوب و سالم بهمون عطا کنه و الحمدلله حاجت روا شد و الان یک دختر خوب و سالم خدا بهشون عطا کرده است.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398