eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
569 دنبال‌کننده
24هزار عکس
5.6هزار ویدیو
47 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
محمد فرزند اول ما بود و خیلی پسر آرام و فهمیده و با معرفتی بود. همیشه پیشانی مادربزرگش را می بوسید و به ایشان محبت می کرد و حرمتش را حفظ می کرد و خیلی خانواده دوست بود و به بزرگ و کوچک احترام می گذاشت. محمد دوران کودکی و نوجوانی خود را در زادگاهش در روستای دستجرد جرقویه اصفهان سپری کرد و در سن بیست سالگی به مدت پنج ماه به کردستان اعزام شد تا در جبهه حق علیه باطل مدافع حق و حقیقت اسلام و انقلاب باشد و با کردهای جنایتکار و کومله های خونخوار و منافقین کور دل مقابله کند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
قاسمعلی دفعه ی آخری که اعزام شد در عملیات رمضان شرکت کرد. پسر خواهرم شهید محمد فصیحی نیز در این عملیات با قاسمعلی همراه بود. فرزند خواهرم قبل از شهادتش وقتی آمد مرخصی تعریف می کرد دشمن پیشروی کرده بود و ما را محاصره کرده بود و در آن لحظات سخت دایی قاسمعلی رفت آب بیاورد که دیگر برنگشت و ما خیلی منتظر ماندیم که برگردد اما دیگر نیامد وما نفهمیدیم که چه سر نوشتی پیدا کرد. نمی دانیم اسیر شد؛ یا به شهادت رسید. و چون منطقه دست دشمن بود ما نمی توانستیم برویم و پیدایش کنیم. زمانی که خبر مفقودیت قاسمعلی قطعی شد؛ من هر وقت خبر دار می شدم شهیدی را برای شناسایی تحویل پزشکی قانونی دادند می رفتم و تمام پیکرهای شهدا را می دیدم به امید اینکه یکی از آن پیکرها برای برادر شهیدم باشد. اما تا ۱۶ سال بعد خبری از قاسمعلی نشد تا اینکه گروه تفحص خبر آوردند که پیکر شهیدتان پیدا شده است. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
تیر ماه سال ۱۳۶۱ مصادف با ۲۷ ماه مبارک رمضان بود. بعد از ظهر گرم تابستان بود. در بلندگو اعلام کردند فلانی شهید شده است. ما هم به بهشت محمد "صل الله علیه و آله و سلم" رفتیم. از طرف جاده حسن آباد شهید را می آورند؛ روی تابوت شهید نه پارچه ای بود و نه پرچمی؛  نه حتی چند تا شاخه ی گلی؛ هیچی نبود. فقط روی تابوت نوشته بودند برادر شهید ناصر؛ شهید را به بهشت محمد"صل الله علیه و آله وسلم" آوردند و گذاشتند رو زمین و گفتند: این شهید هنوز شناسایی نشده است. اونی که گفتند نیست. یک نفر بیاید شهید را شناسایی کند. فقط مراقب باشید چون برای ما مسئولیت دارد. خلاصه دور شهید را گرفتند. یک نفر می گفت: ناصر کیه؟ یکی دیگر می گفت: اهل روستای ما نیست!  خلاصه هر کسی یک چیزی می‌گفت. تا این که یکی جیغ زد و گفت: این که حسین غلام رضا است. گفتند می شناسی؟ چند نفر دیگر هم گفتند: بله خود خودش است؛ این حسین است. عمه‌اش گفت: اگه پسر برادر من است من می خواهم صورتش را بینم. رفت کنار تابوت شهید و صورت حسین را بوسید و برگشت در حالی که روسری اش خونی شده بود و می گفت: حسین صورتش مثل ماه می‌درخشید. انگار صدسال است که خوابیده است. گفتند: اگر شناسایی شده به خاک بسپارید. گفتند: خانواده اش کجا هستند؟ پدر و برادر شهید و نمی دانم کجا بودند ولی مادرش هم که در منزل بود خبر نداشت که شهید آوردند. مادر شهید رفته بود کنار جوی آب تا یک گونی کاه را خیس کند. یک موتوری به ایشان می گوید شهید آوردند حسین شماست. مادر حسین نمی دانم چه فکری می کرد می گوید باشد بزار من کاه را ببرم گاو بدهم می آیم. آن موتوری می بینید مادر حسین متوجه نشده است. دوباره می گوید می گویم پسرت حسین شهید شده است؛ آوردنش بهشت محمد"صل الله علیه وآله وسلم" مادر حسین گونی که پر از آب بود را بر دوشش گذاشته بود و لباس هایش از آب گونی کاه خیس شده بود را روی زمین می گذارد و با همان چادر و لباس خیس تا امامزاده می آید و بعد آنجا یک وانتی که چند تا از اهالی روستا سوار بودند را سوار می شود و تا گلزار شهدا عزاداری می کند و می گوید: دیدی حسینم آخرش شهید شد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
نام و نام خانوادگی : محمد هاشمپور فرزند : رضا تاریخ تولد : ۱۳۳۴/۱۲/۸ محل تولد : دستجرد جرقویه اصفهان تعداد خواهر و برادر : دوخواهر و پنج برادر وضعیت تاهل : متاهل تعداد فرزندان : یک دختر ، یک پسر لقب : محمدنقشه کش میزان تحصیلات : پنجم ابتدایی علاقمند : به حرفه ی قالیبافی شغل : نقشه کشی قالی مدت خدمت در سپاه : یک ماه درجه : مدال پر افتخار شهادت کارهای مهم : با تقدیم جان خود و ریختن خون خود در راه خدا سربلند ی را به اسلام و مسلمین و هموطنانش هدیه داد. کارهای دیگر : ایثار و گذشت در راه خدا نام عملیات : بیت المقدس محل شهادت : خرمشهر تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۲/۱۱ تاریخ تشییع وخاکسپاری : آدرس مزار : اصفهان ، روستای دستجرد جرقویه ، گلزار شهدای بهشت محمد صل الله علیه وآله وسلم
قاسمعلی دفعه ی آخری که اعزام شد در عملیات رمضان شرکت کرد. پسر خواهرم شهید محمد فصیحی نیز در این عملیات با قاسمعلی همراه بود. فرزند خواهرم قبل از شهادتش وقتی آمد مرخصی تعریف می کرد دشمن پیشروی کرده بود و ما را محاصره کرده بود و در آن لحظات سخت دایی قاسمعلی رفت آب بیاورد که دیگر برنگشت و ما خیلی منتظر ماندیم که برگردد اما دیگر نیامد وما نفهمیدیم که چه سر نوشتی پیدا کرد. نمی دانیم اسیر شد؛ یا به شهادت رسید. و چون منطقه دست دشمن بود ما نمی توانستیم برویم و پیدایش کنیم. زمانی که خبر مفقودیت قاسمعلی قطعی شد؛ من هر وقت خبر دار می شدم شهیدی را برای شناسایی تحویل پزشکی قانونی دادند می رفتم و تمام پیکرهای شهدا را می دیدم به امید اینکه یکی از آن پیکرها برای برادر شهیدم باشد. اما تا ۱۶ سال بعد خبری از قاسمعلی نشد تا اینکه گروه تفحص خبر آوردند که پیکر شهیدتان پیدا شده است. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
بسم الله الرحمن الرحیم و درود بر امام خمینی و با سلام و درود بر پدران ومادران شهید پرور روستای دستجرد اگر اذیتی به شما کردم و چیزی از من دیده اید مرا حلال کنید و هر کدام از شما که از من طلبکار است خواهش می کنم که از خانواده ام طلب خودرا بگیرید کسی به من بدهکار است و من از آن نگرفته ام و خود آن کس هم نمی داند اورا حلال می کنم‌ هم می خواهم مرا حلال کنید کسی اهانتی شده مرا ببخشید به شما این خطاب است که دعای کمیل و دعای توسل را ترک نکنید بر رزمندگان یادتان نرود اینها هستند که راه کربلا را باز می کنند و اینها هستند که در جبهه ها می جنگند و شما هم آسوده باشید هم نزدیک باشد هر کجا که باشید مرگ به سراغ شما می آید. پس چه بهتر که در جبهه باشید شما هم به جبهه ها از نظر مالی و جانی کمک کنید وقت ندارم و این وصیتنامه را در وسط نماز مغرب و عشاء در شب عملیات تاریخ ۶۳/۱۲/۲۰ نوشتم و وقت بیشتری نداشتم که بیشتر بنویسم مرا حلال کن و ببخش که نتوانستم به شماوخواهرانم خدمت کنم خواستم به وظیفه ی شرعی خود عمل کنم وبه جبهه رفتم و لیاقت شهید شدن را داشتم و شهید شدم ناراحت نباشید و بدانید من امانتی بودم در دست شما نیز مثل بقیه شهداء وصیتنامه خود را نوشتم و تحویل دادم و بعد از چند روز جنازه ام خواهد آمد و مرا بخاک خواهید سپرد وصیتنامه را بخوانید و اگر کسی آمد و گفت من از مهدی طلبکار هستم فوراً پرداخت کنید بجای گریه کردن دعا کن که اسلحه عروس من بود وسنگر حجله من موقع بخاک سپردنم قدری شیرینی بدهید و خوشحال باشید که پسرت را در حجله گذاشتید در جائیکه باید رفت چراغم می خوری از بهر مردن مگر آنها که غم خوردن نمردن را بدان که آنها که در راه خدا کشته شده اند مرده نیستند بلکه آنها زنده هستند و در نزد خدا روزی می خورند. "والسلام" (برادر شما مهدی فصیحی) کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
نام و نام خانوادگی : قاسمعلی حیدری دستجردی فرزند : حسنعلی عباس تاریخ تولد : ۱۳۴۴/۴/۳۰ محل تولد : دستجرد تعداد خواهر و برادر : ۴ برادر و ۲ خواهر وضعیت تاهل : مجرد میزان تحصیلات : پنجم ابتدایی شغل : خیاطی نیروی ارگان : بسیج تاریخ اعزام : ۱۳۶۱ مسولیت در جبهه : نیروی پیاده درجه : شهادت کارهای مهم : اولین باری که رفت جبهه سه ماه زندانبان منافقین بود کارهای دیگر : شرکت در عملیات رمضان محل شهادت : شرق بصره تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۴/۴ مدت مفقودیت : ۱۶ سال بازگشت پیکر : ۱۳۷۶/۲/۱۵ آدرس مزار : گلزار شهدای روستای دستجرد جرقویه؛ شرق اصفهان
شهید محمد فصیحی پسر خواهرم با برادرم شهید قاسمعلی حیدری با هم‌ به جبهه اعزام شدند تا در عملیات رمضان شرکت کنند. در عملیات رمضان برادرم مفقود الاثر شد و محمد خواهرم تنها به مرخصی برگشت. زمانی که به مرخصی آمد هنوز از طرف بنیاد شهید خبر قطعی شهادت یا مفقودیت برادرم اعلام نشده بود و محمد خواهرم می گفت: دایی قاسمعلی رفت آب بیاورد و دیگر نیامد. من می خواهم مجدد برای عملیات محرم به جبهه برگردم و آنجا می گردم به امید خدا تا از دایی قاسمعلی نشانه ای پیدا کنم. اما خواست خدا نبود که محمد خواهرم پیکر قاسمعلی را پیدا کند و محمد در عملیات محرم خودش عاشورایی شد و به جمع یاران شهید اباعبدالله الحسین علیه السلام پیوست. و پیکر نازنین و مطهر خودش را برایمان آوردند و می گویند حلال زاده به دائیش می رود. محمد نیز مانند دائیش قاسمعلی عمرش به دنیا نبود و راه پر سعادت شهادت برایش هموار بود.
وقتی آدم از شهدا یاد می کند فقط می گوئیم خوش به حال آنانی که به شهادت رسیدند. ماکه در دنیا ماندیم اگر هزار سال هم عمر کنیم آخر باید برویم. ولی شهید نامش زنده می ماند. ولی آنانی که می میرند می گویند بیایید این جنازه را ببرید ولی شهید را باشکوه تشییع می کنند و می گویند بیایید پیکر مطهر شهید را تشییع کنید. شهید افتخار پدر و مادر و اطرافیانش می باشد. شهید جاودان است ولی ماهرگز مگر اینکه یک شیعه ی و مومن واقعی باشیم که دارای یک احترام خاصی شویم. ما که از دنیا برویم یک مراسم هفت و چهلم و سال می گیرند و تمام ولی برای شهدا هر ساله مراسم می گیرند که یاد و راهش فراموش نشود. ای کاش ما هم لایق شهادت شویم. اگر همین حالا شهیدان محمد فصیحی و قاسمعلی حیدری را به حضور ببینم از آن دو بزرگوار می خواهم که دعایمان کند تا ماهم عاقبت بخیر شویم. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
محمد فرزند اول ما بود و خیلی پسر آرام و فهمیده و با معرفتی بود. همیشه پیشانی مادربزرگش را می بوسید و به ایشان محبت می کرد و حرمتش را حفظ می کرد و خیلی خانواده دوست بود و به بزرگ و کوچک احترام می گذاشت. محمد دوران کودکی و نوجوانی خود را در زادگاهش در روستای دستجرد جرقویه اصفهان سپری کرد و در سن بیست سالگی به مدت پنج ماه به کردستان اعزام شد تا در جبهه حق علیه باطل مدافع حق و حقیقت اسلام و انقلاب باشد و با کردهای جنایتکار و کومله های خونخوار و منافقین کور دل مقابله کند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
زمان انقلاب محمد آقا سردسته تظاهرات کنندگان بود. و با دستخط خودش اشعاری را می نوشت تا در تظاهراتها با صدای بلند بخواند و دیگران تکرار کنند. یادم هست ایشان حتی برای سرکردگان و سردمداران ظالم کشورهای خارجی هم شعر می نوشت تا در بین مردم نشر دهد تا سطح آگاهی مردم مسلمان ایران را بالا ببرد و بگوید که ما اسلام و مسلمین و مظلومین جهان را در هر کجای دنیا که باشند حمایت می کنیم و از همینجا از تمام کفار و ظالمین برائت می جوئیم . ما نه تنها برعلیه شاه خائن وطنمان قیام کردیم بلکه برعلیه ی تمام استکبار قیام کرده ایم و از پا نمی نشینیم تا پرچم اسلام در همه ی عالم گیتی به احتزار در بیاید. محمد آقا فردی با ایمان بودند که افکار انقلابیشان حدو مرز نمی شناخت و یک مبارز واقعی بود و در جبهه حق ثابت قدم ماند تا به فیض عظیم شهادت نائل گردید. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فرزند ارشد خانواده محمد بود. او از کودکی بسیار آرام و سر به زیر و پیروی حرف من و مادرش بود. با اینکه در یک خانه کوچک وهمراه با چند خانواده دیگر زندگی می کردیم اما هیچگاه شکایتی از دعوا یا آزار رساندن محمد نبودو همه او را دوست داشتند. محمد بسیار مهربان بود و از همان کودکی علاقه زیادی به نماز و عبادت داشت و همراه من به مسجد می آمد و هرگز نماز اول وقت را فراموش نمی کرد. محمد با وجود اینکه تک پسر بود ولی اصلا لوس و نازپرورده نبود و در بچه زرنگ و فهمیده ای بود و همیشه حامی و پشتیبان من و خواهرانش بود. من آرزوهای بزرگی برای آینده پسرم داشتم ولی او زود از کنار ما رفت. داغ محمد بسیار سنگین و جانسوز بود ولی من بخاطر خدا و اسلام صبر کردم. چه آرزوهایی که با رفتن پسرم بر دلم ماند. همیشه آرزو داشتم محمد بعداز ازدواج برایمان چند نوه بیاورد و در خانه بدوند و بازی کنند و من نظاره گر زندگی شاد پسرم در کنار همسر و فرزندانش باشم ولی خب تقدیر چیز دیگری رقم خورد واو از میان ما برگزیده شد تا به راه حق شهید شود و فقط تنها یک یادگار از پسرم ماند بنام علی که ان شاء الله همیشه در پناه خدا باشد.  زمانی که حال پدر محمد بد شد با آمبولانس تماس گرفتیم تا سریع ایشان را به اصفهان برسانیم در راه هنگامی که به بهشت محمد (صل الله علیه وآله وسلم) رسیدیم پدر محمد از من سوال کردند که آیا به بهشت محمد(صل الله علیه وآله وسلم) رسیده ایم؟ درپاسخ گفتم: بله ایشان سَر؛ خم کردند و شروع به حرف زدن با محمد کردند و گفتند: محمد جان پسرم برای من دعا کن؛ از تو التماس دعا دارم باباجان؛  داغ تو مرا از پای درآورد دعا کن این آخرین سفر من باشد و من افتاده و زمین گیر نشوم و هرچه زودتر به پیش تو بیایم. ما پدر محمد را به بیمارستان منتقل کردیم. آن شب پسرم علی در کنار پدربزرگش ماند و من صبح به پیش پدرشوهرم رفتم در حدود ساعت 10 صبح بود که من کنار تخت نشسته بودم و پدرمحمد به حالت نیم نشسته بودند که یکدفعه نشستند و محمد را صدا زدند. من سوال کردم که پدرجان با چه کسی حرف میزنید ایشان گفتند: با پسرم محمد هستم کنار تختم ایستاده بود. من گفتم: خواب که نبودید حتما در نظر شما آمده. پدرشوهرم گفت: نمی دانم شاید و شروع به اشک ریختن کردند. ایشان در ساعت 12 همان شب چشم از جهان فرو بستند و به دیدار معبود و پسرشان محمد شتافتند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398