eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
571 دنبال‌کننده
23.9هزار عکس
5.6هزار ویدیو
47 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
من تو مدرسه مبصر کلاس و مبصر صف کلاس در حیاط مدرسه بودم. هنوز انقلاب به پیروزی نرسیده بود و چون مردم فعالیتهای انقلابی انجام می دادند و بچه های مدرسه هم در کارهای انقلابی مشارکت می کردند. از طرف شاه یک معلم شاه دوست برای مدرسه ما فرستاده بودند که مراقب مدرسه باشد که کسی فعالیت انقلابی انجام ندهد. و من فکر میکنم که آن معلم خودش هم جزو ساواکی ها بود چون بیش از حد به شاه ارادت داشت. من یک روز روی تخته کلاس شعار مرگ‌بر شاه نوشتم وقتی این معلم شاه دوست وارد کلاس شد و چشمش به این شعار افتاد گفت: کسی که این شعار و نوشته است خودش را معرفی کند و بعد شروع کرد به فحش دادن که من‌تا دیدم دارد فحش می دهد من هم آن فحش را پس خود معلم گفتم و سریع از پنجره کلاس پریدم توی حیاط و از دیوار کوتاه مدرسه پریدم توی کوچه و فرار کردم که مرا کتک نزند. چتد تا از بچه ها همزمان به دنبال من دویدند که مرا بگیرند و تحویل معلم بدهند اما تهدیدشان کردم که اگر مرا تعقیب کنند با سنگ شما را میزنم. بچه هام که خودشان با ما هم فکر بودند و من هم مبصر کلاسشان بودم دست از تعقیب من برداشتند و به مدرسه بازگشتند. بچه های انقلاب آن زمان نه تنها من بلکه اکثر مردم واقعا سری نترس و دلی پر جرات داشتند که در مقابل شاه و افرادش ایستادگی و مقاومت کردند. و این ها همه لطف و یاری خداوند متعال بود که مردم را در این کار زار یاری می داد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
📸عکس یادگاری از منطقه عملیاتی کردستان سال ۱۳۶۰ رزمندگان بسیحی علی حیدری عبدالمجیدحیدری حسنعلی ها
عملیات رمضان شد و بچه های رزمنده تا آنجایی که فرماندهان دستور داده بودند پیش روی کردند. در عملیات رمضان دشمن از نقطه ضعف بسیجیها سوء استفاده کرد و با نقشه قبلی یک رکدی بسیار وحشتناکی به رزمنده ها زدند. دشمن به نیروهایش گفته بود که ایرانی ها عاشق تانک هستند و خیلی دوست دارند غنیمت بگیرند. شما توی تانک هایتان بخوابید چون بسیجیهایی که می آیند جلو از تانک سردر نمی آورند. واقعا هم همین طور بود. مثلا در همان عملیات رمضان بچه های هر لشکر رفته بودند به تانکهای غنیمتی مارک بزنند که معلوم شود این تانک غنیمتی برای کدام لشکر خواهد بود. بچه ها بعد از مارک زدن به تانکها اطراف آن تانکها تا صبح خوابیدند. نیروهای عراقی که با نقشه قبلی در تانکها مخفی شده بودند شب که نمی توانستند بجنگند صبح که شد با تانک رفتند روی بدن بچه هایی که کنار تانکها خوابیده بودند و آنها را به شهادت رساندند. بعد از این قضیه وحشیانه نیروهای بعث عراق در عملیات بعدی ایران هم این رکد دشمن را بی جواب نگذاشت و به نیروها یاد دادند که هر وقت تانک به غنیمت گرفتند داخل آن یک نارنجک بیندازند. دشمن نمی دانست با نشان دادن ضعفهای ما با وجود جنایتهایی که انجام میداد اما به لطف خدا و خون شهدا ما را در این مسیر بیشتر باتجربه و قوی می کردند. حتی در عملیاتهای بعدی به ما گفتند وقتی پیش روی کردید رفتید به سنگر عراقیها رسیدید یک نارنجک داخل سنگرهایشان بیندازید که از وجود نیروهای دشمن پاکسازی شود. چون بعثیها در سنگرهایشان هم مخفی می شدند و کمین می نشستند و به وقت به ما ضربه می زدند. عملیات رمضان بخاطر این حیله گریهای دشمن و جاسوسانی که در بین نیروها می فرستادند و اطلاعات صحیح آواکسهای جاسوسی آمریکا که نیروهای ما را با آن دستگاههای پیشرفته اشان رصد می کردند به صدام دادند شکست خورد. در دفاع مقدس ایران تنها بود و باید جلوی دشمن تا دندان مسلح دست خالی ولی با ایمانی راسخ می ایستاد تا از این سرزمین شیعه نشین دفاع کند و با ایثار و مقاومت دشمنان اسلام را شکست دادند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
من متولد سال ۱۳۴۸ در روستای دستجرد اصفهان هستم. کلاس پنجم ابتدایی بودم که جنگ شروع شد. همان سال همراه شهیدان علی فصیحی، مجیدرستمی، حسنعلی هاشمپور و جانبازان حسین حیدری و سیدحسن طباطبایی یک گروه تشکیل دادیم که برای جبهه ثبت نام کنیم. اما به خاطر کمی سن و کوتاهی قامت، ما را ثبت نام نکردند. گفتند باید حداقل ۱۶ ساله باشید تا ثبت‌نام شوید. ما هم که بچه انقلابی بودیم، دوست داشتیم در جبهه خدمت کنیم برای همین با این حرف کوتاه نیامدیم. برای این کار کفش پاشنه‌بلند مردانه تهیه کردم و برای اینکه مشخص نشود کفش پاشنه بلند پوشیده‌ام، شلوار برادر بزرگ‌ترم را پوشیدم که روی کفش‌ها را بپوشاند و پیدا نباشد. وقتی به بسیج شهید مطهری رفتیم دیدیم خطی روی دیوار کشیده بودند. هر کس قدش به خط می‌رسید، ثبت نام می‌شد و هر کس قدش کوتاهتر بود ردش می‌کردند. ما هم به نوبت رفتیم کنار خط ایستادیم. شهید علی فصیحی، چون سنش کم بود، شناسنامه یکی از دوستانش را آورده بود تا بتواند ثبت نام کند. بعضی بچه‌ها هم در شناسنامه‌شان دست برده بودند. شناسنامه‌های قدیم عکس‌دار نبود، به خاطر همین کسی نمی‌فهمید شناسنامه متعلق به دارنده آن نیست. پس از ثبت نام ۱۷ روز در پادگان غدیر اصفهان آموزش نظامی سختی دیدیم. به قدری دوران آموزش سخت بود که از ۷۰۰ نفر نیرو حدود ۳۰۰ نفر ریزش کردند. یادم است شهید علی فصیحی پاهایش حساس بود و درون چکمه تاول‌های بزرگی می‌زد و شب که می‌شد، ما تاول‌های پاهایش را می‌چیدیم و نمی‌دانستیم باید چکار کنیم که تاول‌ها از بین بروند. به خاطر همین فقط می‌چیدیم که صبح دوباره بتواند چکمه‌هایش را بپوشد و پایش درون چکمه برود. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
ما وقتی به آموزش رفتیم، ماجرا را از خانواده‌هایمان پنهان کردیم. به پدرم گفتم همراه دوستانم برای چند روز به اصفهان می‌روم و برمی‌گردم. دوستانم هم همین را گفته بودند. بعد از اینکه آموزش تمام شد به ما گفتند بروید از والدینتان رضایت‌نامه بگیرید و بیاورید. اگر کسی هم با شناسنامه دیگران ثبت نام کرده، برود و با شناسنامه خودش برگردد، چون اگر به جبهه بروید و شهید شوید، مجبوریم پیکرتان را تحویل همان خانواده که با شناسنامه‌اش ثبت نام کردید بدهیم. برای خانواده‌هایتان دردسر می‌شود. بعد از پایان آموزش پیش خودمان گفتیم چطور برویم رضایت والدین‌مان را بگیریم؟ به فکرمان رسید خودمان برای همدیگر رضایت‌نامه بنویسیم و انگشت بزنیم. اصلاً ترسی از اینکار نداشتیم، چون مطمئن بودیم پدرانمان به اصفهان نمی‌آیند که بفهمند ماجرا از چه قرار است. بعد گفتند باید مهر شورا هم پای ورقه رضایت‌نامه باشد. آنجا بود که با مشکل تازه‌ای مواجه شدیم. بعد از اینکه با هم مشورت کردیم به در خانه رئیس شورا رفتیم. وقتی در زدیم یکی از بستگانش دم درآمد و گفت که رئیس شورا به اصفهان رفته است. علت حضورمان را برایش توضیح دادیم و خواستیم مُهر شورا را پای ورقه‌های رضایت‌نامه‌هایمان بزند. او هم داخل خانه رفت و مهر شورا را آورد و این کار را انجام داد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
بله، البته شهید علی فصیحی در آن اعزام نتوانست همراه ما بیاید. همان طور که گفتم او با شناسنامه فرد دیگری آموزش دیده بود. وقتی رضایت‌نامه‌هایمان را تحویل دادیم، علی به آن‌ها گفت که با شناسنامه فرد دیگری ثبت نام کرده است و بعد شناسنامه خودش را داد، اما مانع اعزامش شدند. من و شهیدان مجیدرستمی، عبدالحمید حیدری، حسنعلی هاشمپور و جانباز حسین حیدری و سیدحسن طباطبایی به کردستان اعزام شدیم و چهار ماه در مریوان ماندیم. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
در چهار ماهی که مریوان بودیم، اتفاق‌های مهمی روی داد. خیانت‌های بنی‌صدر مدام آشکار می‌شد. جاویدالاثر احمد متوسلیان، فرمانده محور بود. شهید صیاد شیرازی هم مدام به آنجا می‌آمد. شهید متوسلیان می‌گفت آموزش‌هایی که می‌بینید برای این است که تعدادی از نیرو‌ها در محاصره هستند و شما باید بروید آن‌ها را آزاد کنید. قرار بود هواپیما‌های ارتش برای کمک بیایند که به خاطر خیانت بنی‌صدر اجازه پرواز نداشتند. در این میان ما می‌دیدیم که فرماندهانمان با بی‌سیم چقدر تماس می‌گرفتند که ارتش نیروی کمکی و تجهیزات بفرستد. اما جوابی دریافت نمی‌کردند. یک روز دیدیم بنی‌صدر به مریوان آمد و زمانی که از هلیکوپتر پیاده شد، شهید صیاد شیرازی جلو رفت و از بنی‌صدر سؤال کرد برای چه می‌خواهی این بچه‌ها قتل عام شوند؟ همان جا شهید صیاد بی‌سیم را دست بنی‌صدر داد و وادارش کرد دستور بدهد هواپیما‌ها به سمت ما بیایند. پنج دقیقه بعد دیدیم هواپیما‌ها به سمت نیرو‌هایی که در محاصر قرار داشتند، رفتند و موفق شدند نیروهایمان را از محاصره نجات دهند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
در مدت چهارماهی که مریوان بودیم با کمبود شدید تجهیزات و امکانات مواجه بودیم. گاهی اسلحه هم نداشتیم و باید می‌رفتیم از بچه‌های ارتش می‌گرفتیم. ارتشی‌ها هم به خاطر خیانت‌های بنی‌صدر به ما اسلحه نمی‌دادند. اگر هم تجهیز می‌شدیم به خاطر غنایمی بود که از عراق به دست می‌آوردیم. بعد از چهار ماه وقتی به مرخصی رفتیم جمعیت زیادی به استقبال‌مان آمدند. به طوری که انگار از مکه برگشته بودیم. مردم گروه گروه به خانه‌مان می‌آمدند تا بدانند در جبهه‌ها چه می‌گذرد. آن سال‌ها وسیله ارتباطی به خوبی الان نبود. آن قدر می‌آمدند که جا نبود بنشینند. برای همین گروهی می‌آمد و بعد از رفتن‌شان گروه بعدی وارد می‌شد. وقتی مشخص شد استقبال زیاد است، گفتند بهتر است مردم را جمع کنند تا ما به میانشان برویم و به سؤال‌هایشان جواب دهیم. همراه شهیدان عبدالمجید حیدری، مجیدرستمی، حسنعلی هاشمپور و جانباز حسین حیدری در گروه‌های دو نفره به محل‌هایی که در نظر گرفته شده بود رفتیم. یادم است در یکی از روستا‌های اطراف آنقدر جمعیت مسجد زیاد بود که به سختی توانستیم وارد شویم. جالب اینکه، چون خیلی جوان بودیم مردم می‌گفتند این بچه‌ها رفتند جبهه چکار کنند! خیلی‌ها از دیدن ما تعجب کرده بودند. بعد هم به سؤال‌هایشان جواب دادیم. یکی از سؤال‌هایی که پرسیدند این بود که چند عراقی را کشتید؟ ما هم گفتیم مهم نیست چند عراقی را کشتیم. مهم این است که ما اجازه ندادیم که پیش روی کنند و خاک وطن را حفظ کردیم. ما شده بودیم راوی نوجوان روستای‌مان. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
ما توانستیم پایگاه بسیج را افتتاح کنیم و بعد با تجهیزات محدودی که سپاه در اختیارمان گذاشت شروع به آموزش دادن بچه‌های روستا کردیم تا اینکه شهیدعلی فصیحی پیشنهاد داد مجدداً به جبهه برویم. بعد از آن بود که من همراه شهیدان علی فصیحی، مجید رستمی و جانباز حسین حیدری راهی تنگه چزابه در جبهه جنوب شدیم. یادم است صبح روز ۲۲ بهمن اولین سال جنگ بود که به آن منطقه رسیدیم. صدام گفته بود می‌خواهد ناهارش را در سوسنگرد یا بستان بخورد. از طرفی حضرت امام هم پیام داده بودند باید جلوی صدام قلدر گرفته شود. یادم است شب در مسجد سوسنگرد بودیم که پیام امام به ما ابلاغ شد که فرموده بودند ناهاری که صدام گفته است می‌خواهد در سوسنگرد بخورد را سد راهش شوید که این ناهار قسمتش نشود. ما برای رفتن به چزابه به صف شدیم. در مسیر موقع نماز در حالی که به صف در حرکت بودیم تیمم می‌کردیم و هنگام حرکت نمازمان را هم می‌خواندیم. صبح روز بعد به دشمن حمله کردیم. نقشه این جنگ را شهید حسن باقری کشیده بود. طرح ایشان طوری برنامه‌ریزی شده بود که وقتی به منطقه عملیاتی رسیدیم، پشت سر عراقی‌ها قرار گرفتیم و آنجا را تصرف کردیم. در جریان آن عملیات بود که مجید رستمی به شهادت رسید. چهار نفر دیگر هم به جز مجید به شهادت رسیدند. دشمن در یک روز پنج بار پاتک زد که آن منطقه را پس بگیرد، اما بچه‌ها مقابل دشمن تا دندان مسلح مقاومت کردند و آنجا را حفظ کردند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
من و علی فصیحی می‌خواستیم برویم، اما فرمانده‌مان گفت که پیکر مجید را به اصفهان فرستاده‌اند. او گفت اگر می‌خواهید شرمنده شهید نباشید بمانید و از خط دفاع کنید. این طور شد که در مرحله دوم عملیات چزابه شرکت کردیم. دشمن وحشیانه‌تر حمله می‌کرد. آنقدر تجهیزات جنگی داشتند که بچه‌ها را با گلوله آرپیچی می‌زدند. آنقدر آماده بود که یک گردان از نیرو‌های ما را از پشت سر محاصره کردند. لشکر پشت لشکر، گردان پشت گردان و صف به صف منتظر ما بودند. عراقی‌ها آنقدر بر ما مسلط بودند که از بالای سر ما به راحتی نارنجک به سمت ما پرتاب می‌کردند. من در سری دوم عملیات آزاد‌سازی تنگه چزابه مسئول تیم بودم و در همان شب اول عملیات با ترکش نارجنک‌های دشمن مجروح شدم و بدنم پر از ترکش شد. با این حال آنقدر آن شب به فکر آزاد‌سازی منطقه و نجات رزمندگاه از محاصره بودیم که در قیدجان خودمان نبودیم. آن شب به اصرار فرمانده در حالی که جراحت زیادی داشتم به سمت سنگر فرماندهان حرکت کردم و به آن‌ها خبر دادم بچه‌ها در محاصر هستند. صبح روز بعد حسین حیدری و چند نفر از بچه‌ها برگشتند، اما علی فصیحی همراهشان نبود. فهمیدم که علی هم شهید شده است. از آنجا که دشمن بر منطقه مسلط شده بود پیکر مطهرش تا سه ماه در منطقه ماند. به خانواده‌ام خبر داده بودند که از گردان ما همه شهید شده و تعدادی هم مفقودالاثر شدند. واقعاً هم خبر درست بود. از یک گردان ۳۰۰ نفره فقط ۱۰ الی ۲۰ نفر برگشته بودند آن چند نفر هم بیشترشان مجروح بودند. در آن اعزام از گروه کوچک‌مان همین دو شهید را دادیم. قبل از اینکه مجروح بشوم، در جریان عملیات یکی دیگر از بچه‌های دستجرد را دیدیم. شهید حسن احمدی در گروه پارتیزان‌های شهید چمران خدمت می‌کرد. ما از او خواستیم با شهید چمران حرف بزند تا ما هم به آن گروه ملحق شویم. اما حسن احمدی هم به شهادت رسید و عضویت در گروه چمران روزی‌مان نشد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
من را به بیمارستان شریعتی مشهد منتقل کردند. در آن مدت خانواده‌ام از من خبر نداشتند و پدرم همه جا را برای پیدا کردنم جست‌وجو کرده بود. وقتی به بیمارستان منتقل شدم خواستند لباسهایم را در بیاورند. اما چون بدنم پر از ترکش بود لباس‌هایم به تنم دوخته شده بود و جدا نمی‌شد. برای همین من را در یک وان آب گذاشتند تا خون‌های بدنم شسته شود و لباس‌هایم خیس بخورد تا راحت‌تر از بدنم جدا شود. ما ۴۵ روز در دو عملیات تنگه چزابه انجام وظیفه کردیم و حدود ۱۵ روز هم به خاطر مجروحیتم در بیمارستان شریعتی مشهد بستری بودم. من بعد از آن هم در چهار مرحله و به مدت هشت ماه دیگر در جبهه بودم. در عملیات آزاد‌سازی فاو هم از ناحیه پا مجروح شدم و همچنین مجروح شیمیایی شدم. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
3.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️خبر دادن شهید از شهادتش؛ به احتمال خیلی زیاد اگر خدا بخواهد به آرزوم می‌رسم 🔹صوت شهید پزشک علی حیدری چند روز قبل از شهادتشان کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398