.
💢دعاى هر روز ماه مبارک رمضان
♦️ بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
♦️اَللّـهُمَّ اَدْخِلْ عَلى اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ اَللّـهُمَّ اَغْنِ كُلَّ فَقيرٍ، اَللّـهُمَّ اَشْبِعْ كُلَّ جائِعٍ، اَللّـهُمَّ اكْسُ كُلَّ عُرْيانٍ، اَللّـهُمَّ اقْضِ دَيْنَ كُلِّ مَدينٍ
♦️اَللّـهُمَّ فَرِّجْ عَنْ كُلِّ مَكْرُوبٍ، اَللّـهُمَّ رُدَّ كُلَّ غَريبٍ، اَللّـهُمَّ فُكَّ كُلَّ اَسيرٍ، اَللّـهُمَّ اَصْلِحْ كُلَّ فاسِدٍ مِنْ اُمُورِ الْمُسْلِمينَ
♦️ اَللّـهُمَّ اشْفِ كُلَّ مَريضٍ، اللّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنا بِغِناكَ، اَللّـهُمَّ غَيِّر سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِكَ، اَللّـهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّيْنَ وَاَغْنِنا مِنَ الْفَقْرِ، اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَدير
آقا مرتضی! یه نفر رو بفرست خط، ببینیم چه خبره.
هرکس میرفت، دیگه برنمیگشت. همون سهراهی که الآن میگن سهراهی همت. خیلی کم میشد بچهها برن و سالم برگردن.
مرتضی سرش رو پایین انداخت و گفت «دیگه کسی رو ندارم بفرستم، شرمنده.»
حاجی بلند شد و گفت «مثل این که خدا طلبیده.» و با میرافضلی سوار موتور شدن که برن خط.
عراق داشت جلو میآمد. زجاجی شهید شده بود و کریمی توی خط بود. بچهها از شدت عطش، قمقمهها را میزدن لب هور، جایی که جنازه افتاده بود، و از همان استفاده میکردن!
روی یک تکه از پلهایی که آنجا افتاده بود سوار شد. هفت هشت تا از قمقمههای بچهها دستش بود. با دست آب رو کنار میزد و میرفت جلو؛ وسط آب، زیر آتش. آنجا آب زلالتر بود! قمقمهها را یکی یکی پر کرد و برگشت...
#شهید_محمدابراهیم_همت
#درس_اخلاق
🌺🌺عشق فقط رهبرم سیدعلی🌺🌺
✨شیخ حسنعلے نخودڪے(ره) اصفهانی:
💠حضرت محمد صلے اللہ علیہ والہ وسلم فرمودند:
هرڪس ڪہ خواهد خانہ اش بہ نعمت آبادان باشد، بہ ذڪر شش گانہ زیر بپردازد:
💚اول آنڪہ در آغاز هرڪار بگوید: بسم اللہ الرحمن الرحیم.
💚دوم آنڪہ چون نعمتے از راہ حلال نصیبش شد، بگوید الحمداللہ رب العالمین.
💚سوم آنڪہ چون خطا و لغزشے ڪند بگوید: استغفراللہ ربے و اتوب الیہ.
💚چهارم آنڪہ چون غم و اندوہ براو هجوم آورد بگوید: لاحول و لا قوہ الا باللہ العلے العظیم.
💚پنجم آنڪہ چون تدبیر ڪار ڪند، گوید ماشاءاللہ.
💚ششم آنڪہ چون از ستمگرے هراسے ڪند بگوید: حسبنااللہ و نعم الوڪیل.
📔نشان از بے نشان ها
💕💕💕
معرفـے شَـہيـد
°|•🖤شَـہيـد هادے شــجاع•|°
تآریـخ تــــوݪد💫: ۱۳۶۸/۰۸/۲۳ _ تهـران
تآریـخ شــهآدتــــ🕊: ۱۳۹۴/۰۷/۲۸ _ سـوریه
ݥحــل دفــــݩ🍁: امـام زاده عبـاس
وَضعـیتـــ تأهـݪ💍: متأهـݪ
ڪتابــــ📚: وهــب زمــان
برگے از خاطراتـــ📖
در ایستــ بازرسےهایـے 🚫 ڪه برڱـزار مےڪردیم خیلے خـوشرو، خوشخنده و مهربان بــود🙃
از هـر ڪدام از رفقایـش بپرسید اولیـن نڪتهای ڪه از این شـہید به یـادشـان مےآید🤔
لبخندے بود ڪه همیشـه بر صورتش حکــ شده بـود و رنگـــ و بوے شهـدا را داشت🌼
یا زمانـے مجـرم یا متهمـے را دستگیـر مےڪردیم به هیچ وجـه اهانتــ نمےکرد
و مےگفت وظیفه ماستــ با برخـورد مناسبــ اینها را اصلاح
ڪنیم👌
پ.ن: #لبخند_بزنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مناجات حاج منصور ارضی در جبهه ها
4_5855008570206060642.mp3
1.48M
ربنا
با صدای قاری نوجوان سید علیرضا موسوی
رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَهً إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ
بارالها، دل های ما را به باطل میل مده پس از آنکه به حق هدایت فرمودی، و به ما از لطف خویش اجر کامل عطا فرما که همانا تویی بخشنده بی عوض و منت.
«لااله الا الله»
میدونستین کلمه «لااله الا الله»جمله کاملیست که هنگام تلفظش لب تکون نمیخوره؟
وگفتن این ذکر باعث رفع تشنگی میشه؟
دانشمندان ثابت کرده اند که گفتن«لااله الا الله»بزاق دهان را به ترشح ماده ای وا می دارد که تشنگی را از بین می برد.
هیچ کار خدا بی حکمت نیست،حتی گفتن اذكارش
بفرستین برای کسانی که روزه میگیرن
❤️التماس دعا❤️
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
☀️☀️☀️
🎤 #خطبه_۲۲۱ قسمت دوم
💠3.پيام مردگان
حال اگر چه آثارشان نابود، و اخبارشان فراموش شده، امّا چشم هاى عبرت بين، آنها را مى نگرد، و گوش جان اخبارشان را مى شنود، كه با زبان ديگرى با ما حرف مى زنند و مى گويند: چهره هاى زيبا پژمرده و بدن هاى ناز پرورده پوسيده شد، و بر اندام خود لباس كهنگى پوشانده ايم، و تنگى قبر ما را در فشار گرفته، وحشت و ترس را از يكديگر به ارث برده ايم، خانه هاى خاموش قبر بر ما فرو ريخته، و زيبايى هاى اندام ما را نابود، و نشانه هاى چهره هاى ما را دگرگون كرده است. اقامت ما در اين خانه هاى وحشت زا طولانى است، نه از مشكلات رهايى يافته، و نه از تنگى قبر گشايشى فراهم شد.
مردم اگر آنها را در انديشه خود بياوريد، يا پرده ها كنار رود، مردگان را در حالتى مى نگريد كه حشرات گوش هايشان را خورده، چشم هايشان به جاى سرمه پر از خاك گرديده، و زبان هايى كه با سرعت و فصاحت سخن مى گفتند پاره پاره شده، قلب ها در سينه ها پس از بيدارى به خاموشى گراييده، و در تمام اعضاى بدن پوسيدگى تازه اى آشكار شده، و آنها را زشت گردانيده، و راه آفت زدگى بر اجسادشان گشوده شده، همه تسليم شده، نه دستى براى دفاع، و نه قلبى براى زارى دارند. و آنان را مى بينى كه دل هاى خسته از اندوه، و چشم هاى پر شده از خاشاك دارند، و حالات اندوهناك آنها دگرگونى ايجاد نمى شود و سختى هاى آنان بر طرف نمى گردد.
💠4.عبرت از گذشتگان
آه زمين چه اجساد عزيز و خوش سيمايى را كه با غذاهاى لذيذ و رنگين زندگى كردند، و در آغوش نعمت ها پرورانده شدند به كام خويش فرو برد. آنان كه مى خواستند با شادى غم هاى را از دل بيرون كنند، و به هنگام مصيبت با سرگرمى ها، صفاى عيش خود را برهم نزنند، دنيا به آنها و آنها به دنيا مى خنديدند، و در سايه خوشگذرانى غفلت زا، بى خبر بودند كه روزگار با خارهاى مصيبت زا آنها را در هم كوبيد و گذشت روزگار توانايى شان را گرفت، مرگ از نزديك به آنها نظر دوخت، و غم و اندوهى كه انتظارش را نداشتند آنان را فرا گرفت، و غصّه هاى پنهانى كه خيال آن را نمى كردند، در جانشان راه يافت، در حالى كه با سلامتى انس داشتند انواع بيمارى ها در پيكرشان پديد آمد، و هراسناك به اطبّا، كه دستور دادند گرمى را با سردى، و سردى را با گرمى درمان كنند روى آورند كه بى نتيجه بود، زيرا داروى سردى، گرمى را علاج نكرد، و آنچه براى گرمى به كار بردند، سردى را بيشتر ساخت، و تركيبات و اخلاط، مزاج را به اعتدال نياورد، جز آن كه آن بيمارى را فزونى داد، تا آنجا كه درمان كننده خسته، و پرستار سرگردان، و خانواده از ادامه بيمارى ها سست و ناتوان شدند، و از پاسخ پرسش كنندگان درماندند، و در باره همان خبر حزن آورى كه از او پنهان مى داشتند در حضورش به گفتگو پرداختند.
💠5.سختى هاى لحظه مرگ
يكى مى گفت تا لحظه مرگ بيمار است، ديگرى در آروزى شفا يافتن بود، و سوّمى خاندانش را به شكيبايى در مرگش دعوت مى كرد، و گذشتگان را به ياد مى آورد. در آن حال كه در آستانه مرگ، و ترك دنيا، و جدايى با دوستان بود، ناگهان اندوهى سخت به او روى آورد، فهم و دركش را گرفت، زبانش به خشكى گراييد. چه مطالب مهمّى را مى بايست بگويد كه زبانش از گفتن آنها باز ماند، و چه سخنان دردناكى را از شخص بزرگى كه احترامش را نگه مى داشت، يا فرد خردسالى كه به او ترحّم مى كرد، مى شنيد و خود را به كرى مى زد. همانا مرگ سختى هايى دارد كه هراس انگيز و وصف ناشدنى است، و برتر از آن است كه عقل هاى اهل دنيا آن را درك كند.
🌴🌴🌴
خدای بزرگ را شکر به خاطر نعمت برخورداری از ولایت، ولایت امیرالمؤمنین علی بن
ابیطالب
مگر میتوان از نعمت بزرگی که خدای
مهربان به ما داده برآییم. نعمت ولایت فقیه، امام بزرگوارمان، آن پیر جمارانی؛ نعمت جانشین خلف آن،
علی زمانمان که ادامه دهنده همان راه و کاروان انقلاب را چه مدبرانه و زیبا از همه گردنه ها و کمین ها عبور می دهد اما نه، باید بیش از این شاکر باشیم نه
زبانی، بلکه عملی مثل شهیدانمان لبیک بگوییم.
04.mp3
8.15M
💠 تلاوت #تحدیر (تندخوانی) قرآن کریم #جزء4
توسط قاری روشندل
🎤 #استاد_احمد_دباغ
---------------------------------
۱
زمستان سال نود،چندروزمانده به تحویل سال،آفتاب گاهی می تابدگاهی نمی تابد.سوزسرمای زمستانی قزوین کم کم جای خودش رابه هوای بهار داده است.مادرم میگفت :توداشتی به دنیا می اومدی همه فکرمی کردیم پسر هستی،تمام وسایل ولباستوپسرونه خریدیم،بعدازدنیااومدنت اسمت رو گذاشتیم فرزانه،چون فکرمی کردیم در آینده یه دختر درس خون و باهوشی میشی.همانطورهم شد،دختری آرام و ساکت به شدت درس خوان ومنظم که از تابستان فکروذکرش کنکورشده بود.
۲
روزهای سخت وپراسترس کنکور بالاخره تمام شد،تیرماه سال نودویک آزمون را دادم ،حالابعدازیک سال درس خواندن، دیدن نتیجه قبولی دانشگاه می توانست خوشحال کننده ترین خبر برایم باشد.با قبولی در دانشگاه علوم پزشکی قزوین نفس راحتی کشیدم، از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم چون نتیجه یک سال تلاشم راگرفته بودم.شیرینی قبولی دانشگاه را زیر زبانم درست مزه مزه نکرده بودم که خواستگاری های با واسطه وبی واسطه شروع شد،به هیچ کدامشان نمیتوانستم حتی فکر کنم. بعدازکنکور تازه فرصت کرده بودم،بین کتاب ها چشمم به کتاب «نیمه پنهان ماه»افتاد. روایت زندگی شهید ابراهیم همت از زبان همسرایشان که همیشه خاطراتش برایم جالب و خواندنی بود، روایتی که ازعشقی ماندگار بین سردار خیبروهمسرش خبرمیداد.
کتاب را که مرور میکردم به خاطره ای رسیدم که همسرشهیدنیت کرده بودچهل روزروزه بگیرد،به اهل بیت متوسل بشود وبعدازاین چله به اولین خواستگارش جواب مثبت بدهد.خواندن این خاطره کلیدگمشده سردرگمی های من در این چند هفته شد،پیش خودم گفتم من هم مثل همسرشهیدهمت نیت میکنم.
۳
مشغول خوردن انجیرهابودیم که زنگ خانه به صدا درآمد،مادرم بعدازبازکردن در،چادرش را برداشت وگفت: آبجی آمنه باپسراش اومدم عیادت مادربزرگ.
روبه رو شدن باعمه وحمیددراین شرایط برایم سخت بودچه برسد به اینکه بخوام برایشان چایی هم ببرم.بعدازاحوالپرسی کناری نشستم،متوجه نگاه های خاص عمه ولبخندهای مادرم شده بودم،چنددقیقه ای بیشتر نتوانستم این فضاراتحمل کنم برای همین خیلی زود به اتاقم رفتم.
۴
گویاعمه باچشم به مادرم اشاره کرده بود که بروند آشپز خانه.اونجاگفته بودماکه اومدیم دیدن داداش،حمیدکه هست فرزانه هم که هست،بهترین فرصته که این دوتا بدون هیاهو باهم حرف بزنن.
خلاصه باوساطتت پدرم راضی شدم باحمیدحرف بزنم،صدای حمیدراازپشت درشنیدم که آرام به عمه گفت:آخه چرا این طوری؟!مانه دسته گل گرفتیم نه شیرینی آوردیم،عمه هم گفت موندم توکارشماحالاکه عروس روراضی کردیم دامادنازمیکنه.درذهنم صحنه های خواستگاری،گل های آنچنانی و قرارهای رسمی مرورمی شد،ولی الان همه چیز خیلی ساده داشت پیش می رفت !گاهی ساده بودن قشنگ است!