eitaa logo
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
2.8هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
229 فایل
☎️ تلفن تماس: ۳۴۶۴۲۰۷۲- ۰۲۶ 👥 ارتباط با مدیریت کانال: @admin_zeynabiyeh غنچه های زینبی: @ghonchehayezeynabi ریحانه الزینب: @reyhanatozeynab بنات الزینب: @banatozeynab فروشگاه: @zendegi_salem_zeynabiyehgolshahr کتابخانه: @ketabkhaneh_zeynabiyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 🔖 بسم الله الرحمن الرحیم ✍محمدرضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 ««قسمت پنجاه و پنجم»» سوزان پرسید: قراره آلادپوش سخنرانی کنه؟ چون ازم خواسته یه متن سخنرانی براش آماده کنم! پیتر خنده ای کرد و گفت: خب براش آماده کن. اما کوتاه. سوزان نفس عمیقی کشید و زیرلب گفت: دیگه این خیلی تو مُخه. 🔷🔶🔷🔶🔷🔶 آلادپوش روبروی آینه داشت تند تند با لحن مودبانه و جدی، جملاتی که روی کاغذش نوشته بود حفظ میکرد و سوزان هم کراواتشو براش میبست. سوزان گفت: نه ... نشد ... اینجاشو باید با ملاطفت بیشتری بگی ... ببین ... اینجوری ... همه ما به آزادی و فردای بهتر فکر میکنیم ... به ایرانی آزاد و ... آلادپوش گفت: آره آره ... گرفتم ... دقایقی بعد سوار ماشین شدند و رفتند. در راه، چند مرتبه گوشی آلادپوش زنگ خورد. سوزان احساس کرد که تماس ها باعث شده آلادپوش تمرکز نداشته باشه و حتی استرس بگیره. گوشی آلادپوشو از دستش گرفت و جلوی چشم آلادپوش خاموش کرد و گذاشت تو کیف خودش و بهش گفت: لطفا تمرکز کن تا اتفاقات خوبی بیفته. تو متوجه نیستی این دیدار چقدر مهمه و چه نتایج تاریخی میتونه داشته باشه؟! آلادپوش گفت: چرا ... متوجهم ... ببخشید ... میدونم که اولین بار هست که از سازمان مجاهدین یک نفر در پارتی شاهزاده و دخترش شرکت میکنه. سوزان جوری که راننده نشنوه گفت: پس لطفا با من باش. از این میترسم که حرف اضافه ای بزنی و حرکت ناشیانه ای انجام بدی و همه چی بهم بخوره. تو همه حیثیت مریم و مسعودی! آلادپوش که از این حرف سوزان خیلی خوشش اومده بود گفت: تو هم همه آرزوی منی! اما حتی اجازه ندادی بهت دست بزنم. سوزان چشم غُره رفت و آلادپوش هم دیگه ادامه نداد. سوزان دستشو آروم تو کیفش کرد و وقتی آلادپوش بیرون رو نگاه میکرد، سوزان صفحه گوشی خودشو دقیقا روی صفحه گوشی آلادپوش گذاشت و اندکی به هم فشار داد. صفحه گوشی خودش روشن و گوشی آلادپوش هم راه اندازی مجدد شد. 🔶🔷🔶🔷🔶🔷 مجید پشت سیستمش بود که دید پنجره ای باز شد. به محض دیدن اون پنجره روی مانیتورش، عینکشو عوض کرد و دکمه OK را زد. در چشم بهم زدنی، گوشی آلادپوش هک شد و تمام محتویات گوشیش روی مانیتور مجید ظاهر شد. مجید گوشیو برداشت و با سعید تماس گرفت و گفت: سعید جان الان گوشی آلادپوش اینجاست. کدوم کلیدواژه مدنظرته؟ سعید گفت: عالیه. ببین باکسِ رَمزای فولدرهای سیستمش کجاست. همونو کپی کنی بعدا بچه ها اَلَکِش میکنن. مجید گفت: ی لحظه گوشی دستت باشه. مجید تو دفترچه یاداشت گوشیِ آلادپوش که رفت، چشمشاش تیز و براق شد. به سعید گفت: پیداش کردم. هفت هشت تا رمز اینجاست. از ایمیلش گرفته تا ... ببیین مثلا اینجا نوشته فولِ دو ... فولِ سه ... فولِ چهار ... همینه فکر کنم. سعید گفت: باید خودش باشه. حله. بکاپ از کل گوشیش گرفتی؟ مجید: گرفتم و فرستادم ایمیل خودش. ایمیلش هم که خونه خودمونه! سعید خندید و گفت: دست شما درد نکنه. دیگه امری؟ مجید گفت: نه ... یاعلی. سعید با رمزهایی که مجید از گوشی آلادپوش بلند کرده بود تونست همه فولدرهای سیستم آلادپوشو باز کنه. فولدرهایی که مملو بود از تصاویر و اطلاعاتِ اشخاصی که در طول مدت پنج سال، آلادپوش اونا رو شناسایی کرده بود و توسط رابطینی که در ایران داشتند، با اونا ارتباط میگرفتند و به کار گیری میشدند. که البته اغلب اون افراد، از چهره های متوسط اما دارای زمینه خشونت و با قدرت جذب بالا بودند. بعدا در تحقیقات سعید ثابت شد که 100 درصد آن افرادی که توسط تشکیلات آلادپوش شناسایی شده بودند، اغلب در استان های مرزی خصوصا کُرد و ترک بودند که در فضای مجازی و پیج هایی که داشتند، لااقل یکبار تمایل خود را به تجزیه طلبی با استفاده از عبارات «کورد» و «تورک» نشان داده بودند. 🔶🔷🔶🔷🔶🔷 یکی از کسانی که دمِ درِ عمارتِ اصلی باغ ایستاده بود در را باز کرد و آلادپوش و سوزان وارد مهمانی نسبتا شلوغ و مجللی شدند. مهمانی مملو از پیرمردها و پیرزن ها و دختران و پسران نیمه برهنه با تیپ مهمانی کودکان! با یه استیجِ مجهز که دو تا خواننده با چهار تا رقاص، شعر میخوندند و میرقصیدند. پیتر جلو آمد. سوزان پیتر را به آلادپوش معرفی کرد: پیتر ... رابط اصلی و بالادستی من ... پیتر دستشو به طرف آلادپوش دراز کرد و با هم دست دادند. آلادپوش گفت: به شما بابت داشتن چنین همکار باهوش و قاپ دزدی تبریک میگم. با این جمله، سه نفری زدند زیر خنده. پیتر چشمکی به آلادپوش زد و گفت: خیرش به ما که نمیرسه ... لااقل امیدوارم شما ازش راضی باشین. آلادپوش گفت: کُلا خزِ اما جذابه. دوسش دارم. سوزان با غرور خاصی که داشت، نگاهی به آلادپوش کرد و گفت: خودم اینجا وایسادما! حداقل جلوی خودم مراعات کنین! 🆔@mohamadrezahadadpour 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
⚜ بسم الله الرحمن الرحیم ⚜
🔖 : و تو چه میدانی مقاومت چیست وقتی گرسنه ترین و مقاوم ترین مردم دنیا، نان از دهان خود میگیرند و به برادرانشان هدیه میکنند. سوریه، میزبان کاروانی بزرگ از کمک های مردم فقیر اما عزت آفرین یمن 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: ✨بابک با دانشجویان به کوهنوردی می‌رفت. وقتی بعد از شهادت دوستانش به خانه ما آمدن از آنها خواستم برایم خاطره بگویند: آنها ‌گفتند وقت اذان یا نهار که می‌شد بابک غیبش می‌زد و مدتی بعد سر و کله‌اش پیدا می‌شد. این اتفاق ادامه داشت تا اینکه یک بار او را دیده‌اند که در گوشه‌ای خلوت سجاده‌اش را پهن کرده و نماز می‌خواند. دوستانش از این کار بابک بسیار خوششان آمده بود. بابک از دروغ و ریا متنفر بود. هیچوقت اهل جلب توجه دیگران و خودنمایی نبود... 🔰برای شهید بابک نوری هریس صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمائید. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
تو همین ثانیه های آخر ماه رجب... خیلی برای ظهور برای همدیگه برای پدر مادرها دعا کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صحیفه ۲۶ آذر۲.mp3
3.49M
🔖: 🔸از قدرت پروردگار استفاده کن...! 📍کلاس صحیفه سجادیه 🎙استاد سرکارخانم نظری 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : 💢 رسول خدا (صل الله علیه و آله) فرمودند: یَتَنَعَّمُ أُمَّتِي فِي زَمَنِ اَلْمَهْدِيِّ نِعْمَةً لَمْ يُنَعَّمُوا مِثْلَهَا قَطُّ امت من در زمان مهدی عجل الله فرجه چنان متنعم گردد که هیچ گاه پیش از آن چنین متنعم نگردیده است. 📚 بحارالانوار، ج۵۱، ص۸۳ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
1_1505614494.m4a
14.08M
🔖 : حلول ماه رفاقت با امام ودود مبارک 😍🎉 📚 سرکار خانم شامی زاده 🎙 صوت آرشیوی 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖: 🔰 امام رضا علیه السلام فرمودند: هنگامی که مردی از شما خواستگاری کرد که از دین و اخلاق او راضی بودید به ازدواج با او رضایت دهید. و مبادا فقر او ترا از این رضایت باز دارد. 📚میزان الحکمة، ج 4، ص 280 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 🔖 بسم الله الرحمن الرحیم ✍محمدرضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 ««قسمت پنجاه و ششم»» اینو که گفت، پیتر و آلادپوش زدند زیر خنده. یکی از خدمه سینی پر از نوشیدنی های قرمز و نارنجی آورد و سه نفرشون برداشتند. سوزان لیوانشو آورد جلو و گفت: آقایون ... به امید ایرانِ آزاد! اینو که گفت، لیوان ها را به هم زدند و سر کشیدند. آن طرف تر، سیا و کماندار از بس زده بودند کسی نمیتونست صدای خنده و قهقهه بی دلیل اونا رو کنترل کنه. سیا چشمش به سوزان که خورد، به کماندار گفت: اینو نگا ... پدر سوخته عجب دختریه ... کماندار گفت: دو تا صاحاب داره ... کوری؟ نمیبینی اون دو تا نره خر محاصرش کردند؟ سیا گفت: کلا هر چیو دوست داشتم، یا ضرر داشت یا شوهر داشت! اینو که گفت، صدای قهقهه مستانه دوتاشون توجه همه رو جلب کرد. تا اینکه یکی از درها باز شد و خانواده پهلوی به جمع اضافه شدند. اول از همه فرح وارد شد. نصف جمعیت، گوشیشو درآورده بود و خم و راست شدن جماعت جلوی فرح و بوسیدن دستشو فیلم میگرفت. فرح با تیپ و آرایشی معمولی و همان تاپ دامن معروفش که شهلا دامن دوز براش دوخته بود و فقط برای همان شب دوخته شده بود، جمعیت را شکافت و در جایگاهش نشست. پشت سرش، توله و توله زاده هاش ریسه هم وارد شدند. به محض ورود شاهزاده رضا پهلوی که دستش تو دست دخترش نوردخت بود و با هم میرقصیدند و وارد جمعیت شدند، اندی شروع به خوندن کرد: «امشب شب ما غرق گل و شادی و شوره ... از جشن ستاره آسمون یه پارچه نوره ... امشب خونمون پر از طنین دلنوازه ... تو کوچه پر از نوای دلنشین سازه ...» شازده که یه لباس گورِ خری و راه راه پوشیده بود، با نوردخت که هفتاد درصد بدنش لخت بود، دست به دست هم داده بودند و وسط میرقصیدند و همه مهمونا هم اطرافشون بزن و برقص! دیگه از رقص آفتاب و مهتابِ سیا و کماندار نگم. اندی هم ترکوند اون شب : «عزیزم هدیه من برات یه دنیا عشقه ... زندگیم با بودنت درست مثله بهشته ...» 🔶🔷🔶🔷🔶🔷 محمد و سعید و مجید روبروی مانیتور بزرگ اتاق مرکزی ایستاده بودند. صدای اندی به انضمام رقص دایره ایِ شازده و دخترش تو فضا پیچیده بود: «تو خونه سبد سبد گلهای سرخ و میخک ... عزیزم دوستت دارم تولدت مبارک ... تولدت مبارک ... تولدت مبارک ...» مانیتور که متصل به سیستم هوشمند شناسایی چهره بود، روی تمام چهره های حاضر در مهمونی دایره سبز و قرمز کشیده بود و در حال شناسایی تمام حضار در مهمانی بود. محمد به سعید گفت: دوربین سوزان تویِ لنزِ چشماشه؟ سعید گفت: بله ... بخاطر همین تلاش میکنه کمتر پلک بزنه. 🔶🔷🔶🔷🔶🔷 دوساعتی گذشت و مهمونا سرِ میز شام بودند که یه نفر از پشت سر، به شانه سوزان زد. سوزان برگشت و دید یکی از خدمه است. گفت: خانم لطفا با من تشریف بیارین! سوزان جوری که آلادپوش و پیتر متوجه نشن، پشت سرِ اون زن راه افتاد و رفت. به طبقه دوم عمارت رفتند. طبقه ای که از دمِ درِ آسانسورش دو تا دو تا محافظ ایستاده بود تا درِ اتاقی که صدای خنده بلند دختری از آن شنیده میشد. در باز شد و سوزان را به داخل راهنمایی کردند. سوزان وقتی وارد شد، دید نوردخت روی تخت نشسته و تکیه داده و دو تا دوست پسرِ سیاه پوستش هم دو طرفش نشستن و دارن میگن و میخندند. صحنه زننده ای بود. اونا به سوزان هیچ اهمیتی ندادند و انگاربه رفت و آمد به اون اتاق عادت داشتند. سوزان هم انگار نه انگار روشو برگردوند و رو به طرف آیینه ایستاد و موهاشو مرتب کرد. که ناگهان دید پشت سرش یه مرد میانسال و کت شلواری، حدودا پنجاه ساله حاضر شد. اولش سوزان جا خورد. به طرف مرد ایستاد. مرد با زبان انگلیسی با سوزان شروع به گفتگو کرد: -سلام. من آرسن هستم. از اسرائیل. رابط اصلی نوردخت. سوزان گفت: خوشبختم. مطمئنم اسم منو میدونین. آرسن لبخندی زد و گفت: ما فقط 15 دقیقه فرصت گفتگو داریم. بفرمایید بنشینید. سوزان نگاهی به فاصله سه چهار متری که با تختِ نوردخت داشتند کرد و با لبخندی مصنوعی پرسید: اینجا؟ آرسن که متوجه منظور سوزان شده بود گفت: من اجازه ندارم پامو از پنج متری نوردخت آن طرفتر بذارم. سوزان و آرسم روی صندلی های نزدیکِ تخت نشستند و شروع به گفتگو کردند. سوزان پرسید: آرسن ینی چی؟ معنی اسم شما را نمیدونم. آرسن لبخندی زد و گفت: به معنی مرد مبارز هست. این اسم اصیلی در بین یهودیان قدیم هست و تلاش داریم اسامی که داشتیم را زنده کنیم. راستی سوزان ینی چی؟ سوزان گفت: به معنی داغ و آتشین. از قدمت اسمم خبر ندارم و فکر نکنم موقع نامگذاری من هدفشون زنده کردن اسامی باستانی ما بوده باشه! اینو که گفت، هر دوشون خندیدند. 🆔@mohamadrezahadadpour 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
⚜ بسم الله الرحمن الرحیم ⚜
🔖 إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوٓا ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ مسلماً خدا از مؤمنان دفاع می‌كند، قطعاً خدا هیچ خیانت كار ناسپاسی را دوست ندارد. حج - ۳۸ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
48.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 : چتون بود انقلاب کردید؟ چرا رفتین راهپیمایی ۲۲ بهمن؟ جمهوری اسلامی مگه تو این ۴۴ سال چیکار کرده واسه این کشور؟ 👌 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : کربلا منتظر ماست بیا تا برویم...🕊 📍کاروان زیارتی عتبات عالیات 📆 عید فطر کربلاء 🔺زمینی 👈 رفت جمعه ۱ اردیبهشت _ برگشت جمعه ۸ اردیبهشت 🔺مبلغ: (با دلار بهمن ماه۱۴۰۱)👈۶/۵۰۰/۰۰۰ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔺هوایی👈 رفت شنبه ۲ اردیبهشت _ برگشت شنبه ۹ اردیبهشت 🔺مبلغ: (با دلار بهمن ماه ۱۴۰۱)👈۱۱/۳۰۰/۰۰۰ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ✔️مابه تفاوت مبلغ دلار قبل از اعزام ، پرداخت یا دریافت میشود. 📮 جهت ثبت نام با شماره زیر تماس حاصل فرمایید . ۰۹۳۳۱۰۷۱۵۹۵ https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖 اینو یادتون باشه که سفره دار بودن، هرچی که دارین توی سفره گذاشتن و دیگران رو دعوت کردن جزو صفات پسندیده است همچینین دعوت قبول کردن هم همین طور… 🌀 کلاس به توان خدا 🎙استاد سرکار خانم نظری 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 : اهل مطالعه سیاسی بود.... خوب هم می‌خواند. در سه – چهار سال آخر هر وقت فرصتی می‌کرد می‌رفت کتابفروشی‌های انقلاب، بخصوص فروشگاه انتشارات کیهان را گز می‌کرد و با یک بغل کتاب جدید بر می‌گشت.... محمودرضا پای مرا هم به این فروشگاه باز کرد. اخیرا مطالعاتش را روی بیداری اسلامی متمرکز کرده بود. اکثر وقتهایی که دو تایی توی ماشینش از تهران بسمت اسلامشهر می‌رفتیم، من سر بحث را باز می‌کردم تا حرف بزند و مثل همیشه، حرفها می‌رفت سمت بیداری اسلامی و تحولات کشورهای منطقه، بخصوص سوریه.... اما اظهار نظرهای سیاسی‌اش مثل تحلیل‌های ژورنالیستی یا تلویزیونی یا حرف های کلیشه‌ای اهالی سیاست نبود. اعتقادی به بحث‌های تلویزیون هم در مورد سوریه نداشت و می‌گفت این ها حرف‌های رسانه‌ای هستند و واقعیتی که در آنجا می‌گذرد غیر از این حرف‌هاست. هر چند تحلیل‌های مطبوعاتی را می‌خواند و به من هم خواندن تحلیل‌های سعد الله زارعی، مهدی محمدی – و چند تای دیگر را که الان یادم نیست – توصیه می‌کرد ولی بیشترین استناد را به می‌کرد و در آخر هم نظر خودش را می‌گفت. 🔰برای شهید محمودرضابیضائی صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمائید. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : 💢امام سجاد (علیه السلام): إذا قامَ قائمُنا أذْهَبَ اللّه ُ عن شِيعتِنا العاهَةَ ، وجَعلَ قلوبَهُم كَزُبَرِ الحديدِ زمانى كه قائم ما قيام كند، خداوند آفت را از شيعيان ما مى زدايد و دلهایشان را (در مقاومت) همانند قطعات ضخیم آهن قرار می دهد. 📚 الخصال للصدوق، ج۲، ص۵۴۱ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f