eitaa logo
اساتید عزیز۱
108 دنبال‌کننده
38 عکس
75 ویدیو
15 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیکما یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم🌹💐 پس از ولادت حضرت قمر بنى هاشم علیه السلام، علیها السلام قنداقه او را به دست منين علیه السلام داد كه با خواندن و اقامه در گوش وى ، از همان آغاز حق ببيند و حق بشنود. حضرت در گوش راست فرزند اذان ، و در گوش چپش اقامه گفت و نام او را، به نام عمويش ، عباس نهاد. (ثم قبل يديه و استعبر و بكى )(۱) سپس دست هاى او را بوسيد و قطرات اشك به صورت نازنينش جارى شد و فرمود: گويا مى بينم اين ها يوم الطف در كنار شريعه فرات در راه يارى برادرش حسين علیه السلام از بدن جدا خواهد شد. لذا گفته اند: مى توان دست فرزند را، از سر عطوفت و شفقت ، بوسيد. چنان كه : رسول خدا علیه السلام دست دخترش ، حضرت زهرا علیها السلام را مى بوسيد و وى را به جاى خود مى نشانيد. و از اين جا كثرت عطوفت اميرالمؤ منين علیه السلام مظلوم تاريخ ، نسبت به اين مولود بزرگوار معلوم مى شود. روز ولادت العباس علیه السلام ام البنين علیها السلام قنداقه او را به دست على علیه السلام داد تا نامى بر او بگذارد. حضرت زبان مبارك را به ديده و گوش ‍ و دهان او گردانيد تا حق بگويد و ببيند و حق بشنود. (ثم اءذن فى اذنه اليمنى و اءقام فى اليسرى ). سپس در گوش راست وى اذان و در گوش چپش اقامه گفت . يكى از سنت هاى رسول خدا علیه السلام كه براى مسلمين گذارده اين است كه : در حين تولد فرزند، در گوش ‍ راستش اذان و در گوش چپش اقامه بگويند تا از همان بدو تولد با اسامى خدا و رسول خدا و امام و ولى خدا علیهم السلام آشنا گردد. اميرالمؤ منين على علیه السلام به ام البنين فرمود: چه اسمى بر اين طفل گذارده ايد عرض كرد: من در هيچ امرى بر شما سبقت نگرفته ام ، هر چه خودتان ميل داريد اسم بگذاريد. فرمود: من او را به اسم عمويم ، عباس ، عباس ناميدم . پس هاى او را بوسيده و اشك به صورت نازنينش جارى شد و فرمود: گويا مى بينم اين دست ها در يوم الطف در كنايه شريعه فرات در راه يارى خدا قطع خواهد شد. (۲) ۱ - خصايص العباسية ص ۱۱۹ ۲ - چهره درخشان قمر بنى هاشم ج ۱ ص ۱۳۷ الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan لینگ گروه گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیکما یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم🌹💐 میزبانی از عالم با مشروب و تریاک! در یکی از شهرهای معروف ایران برای من یک اتفاقی افتاد که برای شما عرض می کنم. از ابتدای جوانی تاکنون با این آیه عمر گذراندم: «أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» (فتح، آیه ۲۹) ما با کافران و منافقان بشدت مخالفت داریم و باید داشته باشیم از باب تبری اما رحماء بینهم یعنی : بین جامعه اسلامی که مؤمن کامل، مؤمن متوسط و ضعیف و مرد و زن گنهکار دارد ما وظیفه رُحمایی است. محبت و مهرورزی به هر انسانی جواب خیلی عالی داده است و اگر بشود این مهر و محبت را عمومی ‌کنیم که همه عاشق هم زندگی کنند و مهربان به یکدیگر باشند یقیناً بسیاری از مشکلات قابل حل است. ذکر یک : در یک شهر مشهور ایران ۱۰ شب منبر دعوت داشتم. دو روز مانده به آخر منبر این حادثه اتفاق افتاد. روز هفتم منبر بود که یکی از روحانیان شهر دیگری به من زنگ زد و گفت : نزدیک ما آمدی چرا به من خبر ندادی؟ گفتم : حالا که خبر شدی دوست داری بیا... و وی آمد. دو روز مانده به آخر منبر که به من گفت : از دست تو خسته شده‌ام، از صبح که بیدار می‌شوی می‌نویسی، نماز ظهر می‌خوانی، غذا می‌خوری و نیم ساعت می‌خوابی و بعد می‌نویسی تا وقت منبر؛ من ناراحتم. گفتم : مشکلی نیست قلم را زمین گذاشتم. ایام حضور منافقان هم بود. گفتم : برویم قدم بزنیم. ۱۰ دقیقه از قدم زدن ما گذشته بود، فولکس واگنی نو ترمز کرد و راننده‌، لباس نازک شیک آستین کوتاه پوشیده بود و خیلی به خودش رسیده بود، بلند گفت : کجا می‌روی؟ گفتم: هرکجا شما بروی. گفت : بیا بالا. این روحانی بزرگوار ترسید عبای من را از بغل کشید که سوار نشو، به او گفتم : تو پشت بنشین. نمی‌خواست بیاید اما من مجبورش کردم و سوار ماشین شد. راننده گفت : حالا کجا ببرمتان؟ گفتم : هر جا دلتان بخواهد. گفت: من تنهایم، لاستیک فروشم، وضعم هم خوب است و ازدواج هم نکرده‌ام برویم خانه ما. گفتم : برویم. در آینه دیدم رنگ دوست روحانی من پریده و فکر کرد که به قتلگاه می‌رویم. به خانه او رفتیم، چهار طرف خانه عکس‌های نیمه عریان ستارگان‌ هالیوود، ایران، مصر و ... بود. دوست شیخم به من گفت: من کجا را نگاه کنم ؟ چه طوری این‌جا می‌نشینی؟ به شوخی گفتم: شیخ‌، تو میدانی که حوری به ما نمی‌دهند حداقل این‌جا بهره ببر! جوان داخل آمد و گفت : خیلی از تو خوشم آمد، در یخچال چند مدل خارجی هست، هر کدام را می‌خواهی بیاورم. هم دارم صد درصد خالص. گفتم: من نمی‌گویم که مشروب نیاور، تریاک نیاور اما چون یک ساعت به غروب مانده رفیقی دارم در شهر شما خیلی عاشق او هستم با او اول دم جامع شهر قرار دارم، اگر مشروب بخورم و تریاک بکشم بوی شراب و تریاک از من به رفیقم برسد رابطه‌اش را با من قطع می‌کند و من تحمل فراق او را ندارم. چای و میوه خوردیم و بیرون آمدیم. دم مسجد جامع آمد، وقتی که ترمز کرد مؤذن داشت می‌گفت: اشهد ان لا الله الا الله. گفت : رفیقت آمده؟ گفتم : بله. گفت : کو؟ گفتم : اسمش را دارند می‌برند. اشهد ان لا الله الا الله... اگر من مشروب می‌خوردم و تریاک می‌کشیدم با او می‌خواستم چه کنم؟ گفت: فردا بیایم شما را در شهر بگردانم گفتم : بیا. فردا آمد و سوار شدیم. گفت: والله تمام عکس‌ها را آتش زدم، مشروب‌ها را در چاه ریختم تریاک‌ها را نابود کردم‌، تو از دیروز تا حالا من را کشته‌ای. ما را به مناطق سرسبز شهر برد و برگرداند. شب آخرحضور من در آن شهر، مراسم کمیل اعلام کرده بودند. گفتم : بیا او را به کمیل بردم. من از کلاس ششم تا حالا کمیل را در تاریکی مطلق می‌خوانم. او را هم کنار خودم نشاندم. کمیل تمام شد، چراغ‌ها را روشن کردند، پای چشم این از بس‌گریه کرده بود زخم شده بود، هر کاری کرد اسمم را به او نگفتم و خداحافظی کردم و برگشتم. شش ماه بعد به رفتم و دیدم همان روحانی در مشهد است. گفت: همان را در حرم دیدم لباس مناسب داشت و به من گفت : خانه و مغازه را فروخته و کنار امام رضا علیه السلام آمده و ازدواج کرده و با همسرش نماز شب می‌خوانند. اگر رفیقت را دیدی خوشحالش کن و بگو آدم شدم. حجه الاسلام شیخ حسین الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan لینگ گروه گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b