eitaa logo
اساتید عزیز۱
108 دنبال‌کننده
39 عکس
75 ویدیو
15 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیکما یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم🌹💐 در روضه الریاحین آورده است که : وقتی که علیه السلام در یکی از کوچه‌های بصره می‌گذشت جمعیت زیادی را دید که اطراف یک هندی حلقه زده‌اند و گردن‌ها را کشیده‌اند و تماشا می‌کنند امیرالمومنین علیه السلام نزدیک رفت تا ببیند چه خبر است امیرالمومنین علیه السلام دید که میان جمعیت جوان خوشرویی که دارای متانت و وقار است لباس پاکیزه‌ای را پوشیده است و با عزتی تمام روی چهارپایی نشسته است و مردم برای اینکه از این جوان استفاده کنند نوبت می‌گرفتند در بین این مراجعین کسانی بودند که شیشه‌هایی از و ادرار و یا مایعات بدن را به دست داشتند آنها شیشه‌ها را به این طبیب و جوان می‌دادند و این جوان با دقت به آنها نگاه می‌کرد و برای صاحبان هر یک از آنها طبق آنچه را که می‌فهمید دارو و یا دستور صادر می‌کرد امیرالمومنین علیه السلام جلوتر رفت و سلام کرد و فرمود : آیا برای درد گناهان هم دارویی آورده‌ای ؟ طبیب گفت : مگر هم درد و بیماری است ؟ امیرالمومنین علیه السلام فرمود : آری گناه هم است و مردم را به زحمت انداخته است طبیب مدتی سر را به زیر انداخت و ساکت شد بعد از مدتی جوان سرش را بلند کرد و گفت : من که چیزی نمی‌دانم آیا شما داروی گناه را می‌شناسید ؟ امیرالمومنین علیه السلام فرمود : آری من هم گناه و هم دارویش را و هم معالجه‌اش را می‌شناسم طبیب و جوان گفت : آیا ممکن است برای ما توضیح بفرمایید ؟ امیرالمومنین علیه السلام فرمودند : آری از اینجا برخیزید به بوستان بروید و چون وارد بوستان ایمان شدید مقداری از ریشه درخت و دانه‌های پشیمانی و مقداری از برگ تدبر و تخم و میوه و چند شاخه و مغز و پوست و مقداری هم از ساقه‌های و زهر برگردان همه را با حواسی جمع و با دلی متوجه و فهمی سرشار با انگشتان و کف میان تشت می‌ریزید و به چشم‌هایتان شستشو می‌کنید آنگاه همه را بین دیگ می‌ریزید و با آتش آنها را آنقدر می‌جوشانید تا مواد زائدش رسوب کند و عصاره به دست بیاید بعد از آن حاصل را در بشقاب و می‌ریزید نسیم بر آن می‌دمید تا قبل از اینکه فاسد گردد خنک شود این بسیار گوارا است آنگاه در جایی که انسانی نباشد و جز خدا تو را نبیند آن را می‌نوشید این همان دارویی است که درد گناهان را ساکن می‌کند و جراحات را التیام می‌بخشد طبیب و جوان هندی از شنیدن این کلمات در بهت و حیرت فرو رفت و و اخلاص و عجز و ناتوانی و کوچکی خود را به ساحت مقدس امیرالمومنین علیه السلام تقدیم کرد درد است آنکه درمانش بود پیش طبیبان درد الا تولای علی درمان ندارد الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan لینگ گروه گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیکما یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم🌹💐 ای چراغ خانه ام سو سو نزن ای خانه ام سو سو نزن مرغ حقّم ناله ی کو کو نزن حال که دستت شکسته لا اقل چند روزی خانه را جارو نزن ای نیمه جان پیرم نکن زیر چادر بر پهلو نزن چند روزی هم اگر شد دست بر زخم های گوشه ی ابرو نزن یا دگر در پیش پایم پا نشو یا دگر پیش زانو نزن خواستی برخیزی از بستر بگو یا که بر دیوار خانه رو نزن ای همه دار و ندار ای چراغ خانه ام سو سو نزن (وحید محمدی) الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan لینگ گروه گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaacom/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیکما یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم🌹💐 میزبانی از عالم با مشروب و تریاک! در یکی از شهرهای معروف ایران برای من یک اتفاقی افتاد که برای شما عرض می کنم. از ابتدای جوانی تاکنون با این آیه عمر گذراندم: «أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» (فتح، آیه ۲۹) ما با کافران و منافقان بشدت مخالفت داریم و باید داشته باشیم از باب تبری اما رحماء بینهم یعنی : بین جامعه اسلامی که مؤمن کامل، مؤمن متوسط و ضعیف و مرد و زن گنهکار دارد ما وظیفه رُحمایی است. محبت و مهرورزی به هر انسانی جواب خیلی عالی داده است و اگر بشود این مهر و محبت را عمومی ‌کنیم که همه عاشق هم زندگی کنند و مهربان به یکدیگر باشند یقیناً بسیاری از مشکلات قابل حل است. ذکر یک : در یک شهر مشهور ایران ۱۰ شب منبر دعوت داشتم. دو روز مانده به آخر منبر این حادثه اتفاق افتاد. روز هفتم منبر بود که یکی از روحانیان شهر دیگری به من زنگ زد و گفت : نزدیک ما آمدی چرا به من خبر ندادی؟ گفتم : حالا که خبر شدی دوست داری بیا... و وی آمد. دو روز مانده به آخر منبر که به من گفت : از دست تو خسته شده‌ام، از صبح که بیدار می‌شوی می‌نویسی، نماز ظهر می‌خوانی، غذا می‌خوری و نیم ساعت می‌خوابی و بعد می‌نویسی تا وقت منبر؛ من ناراحتم. گفتم : مشکلی نیست قلم را زمین گذاشتم. ایام حضور منافقان هم بود. گفتم : برویم قدم بزنیم. ۱۰ دقیقه از قدم زدن ما گذشته بود، فولکس واگنی نو ترمز کرد و راننده‌، لباس نازک شیک آستین کوتاه پوشیده بود و خیلی به خودش رسیده بود، بلند گفت : کجا می‌روی؟ گفتم: هرکجا شما بروی. گفت : بیا بالا. این روحانی بزرگوار ترسید عبای من را از بغل کشید که سوار نشو، به او گفتم : تو پشت بنشین. نمی‌خواست بیاید اما من مجبورش کردم و سوار ماشین شد. راننده گفت : حالا کجا ببرمتان؟ گفتم : هر جا دلتان بخواهد. گفت: من تنهایم، لاستیک فروشم، وضعم هم خوب است و ازدواج هم نکرده‌ام برویم خانه ما. گفتم : برویم. در آینه دیدم رنگ دوست روحانی من پریده و فکر کرد که به قتلگاه می‌رویم. به خانه او رفتیم، چهار طرف خانه عکس‌های نیمه عریان ستارگان‌ هالیوود، ایران، مصر و ... بود. دوست شیخم به من گفت: من کجا را نگاه کنم ؟ چه طوری این‌جا می‌نشینی؟ به شوخی گفتم: شیخ‌، تو میدانی که حوری به ما نمی‌دهند حداقل این‌جا بهره ببر! جوان داخل آمد و گفت : خیلی از تو خوشم آمد، در یخچال چند مدل خارجی هست، هر کدام را می‌خواهی بیاورم. هم دارم صد درصد خالص. گفتم: من نمی‌گویم که مشروب نیاور، تریاک نیاور اما چون یک ساعت به غروب مانده رفیقی دارم در شهر شما خیلی عاشق او هستم با او اول دم جامع شهر قرار دارم، اگر مشروب بخورم و تریاک بکشم بوی شراب و تریاک از من به رفیقم برسد رابطه‌اش را با من قطع می‌کند و من تحمل فراق او را ندارم. چای و میوه خوردیم و بیرون آمدیم. دم مسجد جامع آمد، وقتی که ترمز کرد مؤذن داشت می‌گفت: اشهد ان لا الله الا الله. گفت : رفیقت آمده؟ گفتم : بله. گفت : کو؟ گفتم : اسمش را دارند می‌برند. اشهد ان لا الله الا الله... اگر من مشروب می‌خوردم و تریاک می‌کشیدم با او می‌خواستم چه کنم؟ گفت: فردا بیایم شما را در شهر بگردانم گفتم : بیا. فردا آمد و سوار شدیم. گفت: والله تمام عکس‌ها را آتش زدم، مشروب‌ها را در چاه ریختم تریاک‌ها را نابود کردم‌، تو از دیروز تا حالا من را کشته‌ای. ما را به مناطق سرسبز شهر برد و برگرداند. شب آخرحضور من در آن شهر، مراسم کمیل اعلام کرده بودند. گفتم : بیا او را به کمیل بردم. من از کلاس ششم تا حالا کمیل را در تاریکی مطلق می‌خوانم. او را هم کنار خودم نشاندم. کمیل تمام شد، چراغ‌ها را روشن کردند، پای چشم این از بس‌گریه کرده بود زخم شده بود، هر کاری کرد اسمم را به او نگفتم و خداحافظی کردم و برگشتم. شش ماه بعد به رفتم و دیدم همان روحانی در مشهد است. گفت: همان را در حرم دیدم لباس مناسب داشت و به من گفت : خانه و مغازه را فروخته و کنار امام رضا علیه السلام آمده و ازدواج کرده و با همسرش نماز شب می‌خوانند. اگر رفیقت را دیدی خوشحالش کن و بگو آدم شدم. حجه الاسلام شیخ حسین الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan لینگ گروه گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b