#خاطره آمرین
دخترم ۱۷ سالشه جالبه اول مخالف این بودند من امربه معروف می کنم، از تنش میترسن یا اینکه میدونن من روحیه ام حساسه ناراحت میشم مخالف بودند.
الان از بیرون اومده میگه امروز سه تا مورد بدحجابی دیدم تذکر دادم البته میگه بهم گفتند به توچه 😅
یه مورد جالب بود میگه داخل تاکسی بودم خانمی سوار شد جلو، شالش افتاد بعد خیلی آروم از پشت تو گوشش گفتم خانم شالتون افتاد بعد خودشو به نشنیدن زد میگه بار دوم آروم زدم رو شونه اش برگشت گفت چیه ⁉️
میگه باز با لب خونی گفتم شالتون افتاده میگه خانمه بلند گفت اصلا به توچه⁉️ من تو جامعه خودم زندگی می کنم تو تو جامعه خودت‼️
دخترم گفته همه تو یه جامعه ایم پس به من مربوطه اگر در خفا گناه کنی به من مربوط نیست اما الان تو جامعه گناه کردی به من مربوطه بعد خانمه گفته تورو تو قبر من نمیزارن که بعد شوهرم نتونسته منو جمع کنه تو میخوای جمع کنی که طفلک دخترم بلد نشده جواب بده البته یاد دادم دفعه بعد پیش اومد چی بگه ولی دخترم گفته الان آقای راننده تاکسی جریمه میشه ،که عصبانی شده و گفته نگه دارید همین ها هستن (🤮...) تو مملکت ....و پیاده شده
میگه دوتا آقا هم تو ماشین بودند و گوش میدادند
دخترم میگه مامان همش میترسیدم مبادا راننده به خانمه بگه تو بشین بعد منو پیاده کنه🤓
آمرخدا باشیم ☘
@aamerekhoda🏴🧕🏻
#خاطره ارسالی
سلام خوبین همه شما یاران امام عصر عج😊🌸
رفته بودم داروخونه چند دقیقه ای ایستاده بودم که یک خانم با دو تا دختر وارد شدند
یکی از دخترا شالش رو شل پوشیده بود و یکی دیگری یکم موهای جلو روسری اش بیرون بود ..من دارو م رو گرفتم و حین بیرون رفتن از داروخونه سمت دو دختر رفتم و با عزیزم و جونوم بهشون تذکر دادم که هر دو دختر شالشون رو مرتب و موهاشون رو داشتن میپوشوندن.. که مادر این دو دختر شروع به بلند بلند صحبت کردن ..... که فکر کنم منو دعوا میکرد 😁....حالا تعجب م از اینکه مادر این دو دختر حتی بزور میتوان چهره اش رو زیر چادر دید ....
خدا عاقبت ما رو بخیر کنید..
چند روز پیش هم در حین عبور از مغازه ای دو تا دختر خانم رو تذکر دادم که یکی شون گفت بتو چه ..
من که گفته بودم و رد میشدم
خانم دیگه ای هم داشت بهشون گوشزد میکرد آخه این چه پوششی هست ..
خدایی ذوق کردم از خانمی که بعد من تذکر دادند⚘⚘⚘
آمرخدا باشيم ☘
@aamerekhoda🏴🧕🏻
☘#خاطره
سلام علیکم
چند روز پیش نزدیک یه مرکز خرید تو تهران داشتم رد می شدم و می خواستم سوار تاکسی بشم که دیدم دوتا خانم و یه بچه دارن رد میشن که یکی از خانمها که موهاشو که رنگ روشن بود دم اسبی بسته و شالش هم افتاده
تا من رو دید با اشاره دست متوجهش کردم که شال رو سر کنید،با کمال تعجب بدون مقاومت دیدم سرش کرد و رفتن بالاتر که سوار ماشین بشن،من که با چشم ایشون رو دنبال می کردم دیدم برگشت و باز من رو دید ، برای اینکه متوجه حسن نیت من بشه براش دست بلند کردم😊✋ به نشانه تشکر و اونم دست بلند کرد و رفتنو سوار شدن
خوبه نشون بدیم که ما در سِلم با اونها هستیم و دشمنی نداریم بلکه تفاوت دیدگاه داریم و نباید دشمن باشیم
آمرخدا باشيم ☘
@aamerekhoda🏴
51.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سرباز_دهه_نودی
#خاطره
🟢 درد و بلات بخـوره تو سـرِ همـه #صورتی ها
آمرخدا باشيم ☘
@aamerekhoda👌🏻
@aamerin_ir
#خاطره ارسالی
دیشب از کنار باشگاه بانوان رد می شدم،دیدم خانمی بیرون اومدند با نوع پوشش بسیار زننده .
تا روی ....اندازه بلوزش بود و یقه ها تا روی ... باز بود ،دامنش چاک دار و بدون هیچ جوراب یا شلواری...
آژانس گرفته بود که برِ، رسیدم کنارش
خانم لباستون اصلا مناسب مکان عمومی نیست لحظه ای مکث و ازم دور شد و چیزی نگفت.
دقیقا جلوی باشگاه خانمی بودند که شالشون افتاده بود، بهش گفتم عزیزم شالتونو سر کنید
با مهربون پاسخ دادند،چشم عزیزم
آمرخدا باشیم ☘
@aamerekhoda👌🏻
#خاطره ارسالی
سلام برهمه بزرگواران خداقوت
دیروز داشتم میرفتم بازار(شوهرم میگه چی میخوای بازار قبل اینقدر بازار نمیرفتی☺️)یک یک مادر و دختر شل حجاب بودن ولی دختر کلاه پوشیده بود بهش گفتم عزیزم دوست داری کلاه بپوشی گفت بله ،گفتم یک زیر مقنعه بپوش بعد روش کلاه بزار قشنگتره،کمی مکث کرد گفت چشم،یکدفعه مادرش گفت به شما چه ربطی داره دخالت میکنی من دوست دارم ،گفتم عزیزم من که چیز بدی نگفتم ،گفتم این موهای قشنگ حیف حروم چشمهای بد بشه برای خودش وان شاالله همسر آینده اش ،مادر خانم چی میگی کو پسر خوب ،گفتم اتفاقا تمام پسرای ما خوب هستن وبا غیرت ،چطوری دخترتون شل حجاب بیرون میاری میگی پسر خوب نیست ،چند تا فروشنده جوان که حرفهای ما رو میشنیدم با هم گفتن تکبیر،یکی از پسر گفت خانم شما دخترتون سنگین بیارید بیرون ما هم درخدمتیم کلی خندیدیم ،دختر به مادرش گفت همین میخواستی چقدر گفتم دوست ندارم اینجوری بپوشم ،یکدفعه مادر سرش انداخت پایین ورفتن،اقایون که اونجا بودن گفتن خواهر کاش همه مثل شما باشن 🙈 گفتم شما هم میتونید کمک کنید فکر کنید دختران یا خواهران شما هستند
یکدفعه نگاهم افتاد به یکی از اون آقا پسرا، شلوار پاره پوشیده بودگفتم داداش این لباس در شآن شما نیست باید چیزی بپوشید که حرمت و جذب مرد بود از نگاه تا صدا یک مرد دیده و شنیده بشه گفت خوب مد،گفتم داداش شما خودت مد باش ،نه اینکه از پوشش بردگی مد بپوش،این لباسها زمان پیامبران برده ها میپوشیدن ،یکی گفت خانم دیگه شلوار سالم پیدا نمیشه گفتم برو خیاط براتون سالم بدوزه همه خندیدن ومن خواستم بیام یک خانم تقریبا مسنی گفت برای کسی کار میکنی گفتم بله برای خودم وخدای خودم مادر،گفتم عاقبت بخیر باشه با دعای اون مادر حالم خیلی خوب شد و خوشحال شدم صورتشو بوسیدم ورفتم
اللهم عجل لولیک فرج
آمرخدا باشیم ☘
@aamerekhoda👌🏻👏
#خاطره ارسالی
باسلام. امروز توفیق داشتم برای راه پیمایی به میدون انقلاب رفتم. خدا رو شکر کم حجاب انگشت شمار بود دومورد هم بدون شال دیدم که تو شلوغی نشد بهشون برسم بااینکه تلاش کردم از دستم در رفت. کمی پایین تر موقع برگشت خانمی با موهای باز از روبرو میومد که بلند وبا اشاره دست ومحکم گفتم شالتو سرکن که ناگهان یه خانم چادری با عصبانیت ومعترض دوان دوان اومد واز پشت سر زد پشتش که بگه شالتو سرکن که من ودوستم عبور کردیم. دوتا موتور سوار با ظاهر مذهبی بلند به اون خانم گفتند:ولللللشش ک.... ن. متاسفانه اون همه خانم چادری ساکت😶یکی گفت از بالا باید جلوشونو بگیرن. منم گفتم این همه خانم حداقل ده نفر یکی یه بار اعتراض میکردیم به خودش میومد ماهم وظیفه ای داریم.نزدیک پارک خونمون رسیدم روی نیمکت ۴تا دخترحدود١٧ساله بدون شال روی نیمکت نشسته بودند. راهمو به سمتشون تغییر دادم که یکیشون که متوجه شد دست برد به شال دور گردنش ولی سرنکرد. سلام کردم وکلی قربونشون رفتم وگفتم دخترای گل وقشنگم حیف شما نیست؟ شالتونو سرکنید. گفتند نداریم گفتم چرا؟ باید داشته باشید حیفه شما نیست پسرها اینجوری ببینند وسو استفاده کنند. یکی که بلند شد ودور تر رفت. یکی هم گفت ما با تمام پارک منظورش پسرها بود😐دوستیم. گفتم خوب در واقع اونا دارند ازتون سو استفاده میکنند. گفت اتفاقا ما سرکارشون میذاریم. گفتم شما اشتباه فکر میکنید عزیزای من. شما گوهرید قدر خودتونو بدونید اونا طبیعتشونه وبا مثالهایی که آخرش برای ازدواج میرن دنبال دخترهایی که پوشش مناسب دارند، براشون توصیح دادم. خودشون گفتند آره آفتاب مهتاب ندیده میخوان همینطور وسط صحبتها ناز وفداشون میشدم یکی گفت مامان منم همینو میگه وگفت که سید هستم گفتم جه جالب منم سیدم. دستاشو باز کرد وبغلم کرد وگفت وااای دختر عموییم🙃خلاصه گفتند باورتون نمیشه شما اولین نفری هستید که اینجوری خوب وآروم حرف میزنید. گفتم دورتون بگردم شما دخترای من هستید عزیزای دل من هستید خیلی ناراحت میشم کسی بخواد از گلهای معصوم من سو استفاده کنه که مرتب چشم میگفتند به جز اونی که دور شده بود وبه دوستاش میخندید با آرزوی خوشبختی براشون ازشون جدا شدم. خدا خیر بده به استاد به خاطر آموزشهای مفیدشون تونستم صحبت کنم به طوری که وقتی میرفتم سمتشون مطمئن بودم برخورد بدی نخواهند داشت با اینکه۴به ١بودیم😉😁
آمرخدا باشیم ☘
@aamerekhoda✋
☘#خاطره
⭐️سوار اتوبوس شدم و دیدم یک دختر خانم خوش صورت و خوشگل نشسته و شالش روی شونه هاشه، آروم رفتم کنارش نشستم بعد از چند دقیقه گفتم دختر خشگلم شالت افتاده پایین ها!
دختر خیلی سرد گفت میدونم
گفتم خب نمیخوای درستش کنی⁉️ فورا گفت نه
گفتم خب موهاتو گردنتو داره نامحرم میبینه، نگاه کن اون پسرای جوون چشماشونو ازتو برنمیدارن دارن از نگاه کردن به تو لذت میبرن، هم تو هم اونا دارین گناه میکنین فدات شم!
هنوز نزدیک حرم امام رضاییم ها‼️
دختر برگشت به من نگاه کرد منتظر بودم هر لحظه شروع کنه به فحاشی و دعوا، اما یهو زد زیر گریه سرشو گذاشت رو شونم و با گریه گفت آخه شما
چی میدونید از زندگی من⁉️
صبح تاشب دوشیفت مثل سگ کار میکنم نمیتونم زندگی کنم پدرو مادرم هر دو تا مریضن، پدرم نمیتونه کار کنه و خرج خونه و درمان اونا افتاده گردن منه بدبخت! نه خواهر دارم نه برادر، دیگه نمیتونم بریدم.
۲۱ سالمه ولی مثل ۵۰ ساله ها شدم‼️
به دختر گفتم عزیزم تو سختی های زندگی به خدا توکل کن برو پیش امام رضا ع بگو به خاطر تو حجابمو درست میکنم، تو هم این خواسته ی منو برآورده کن.
دختر گفت به خدا روم نمیشه چند ساله حرم نرفتم.
همون لحظه یک خانم مانتویی متشخص و موجه سوار اتوبوس شد و روبروی ما نشست.
دختر گفت همون اطراف حرم دو جا فروشندگی میکنم ولی آخرماه کلا پنج شش میلیون بیشتر دستمو نمیگیره واقعاً خسته شدم.
گفتم با امام رضا معامله میکنی یا نه⁉️ با چشمای پر از اشک گفت آره. همینجا جلوی شما به امام رضا ع قول میدم حجابمو درست کنم ایشونم به زندگی سامان بده، الانم میشه شما شالمو برام ببندین⁉️
منم مشغول بستن شال شدم که یک دختر خانم محجبه همسن خودش اومد جلو و یک گیره ی خوشگل بهش داد و گفت اینم هدیه ی من به شما به خاطر محجبه شدنت.
شالو که بستم، گفت میشه یک عکس ازم بگیری ببینم چطور شدم⁉️
ازش عکس گرفتم همونطور که نگاه میکرد اون خانم مانتویی گفت دختر گلم اسمت چیه⁉️ دختر گفت : عاطفه
گفت عاطفه جان من پزشکم و منشی مطبم حامله است و دیگه نمیخواد بیاد سرکار. دنبال یک منشی خوبی مثل خودت میگردم بامن کار میکنی⁉️
دختر همونطور که چشماش پر از ذوق و خوشحالی بود گفت ولی منکه بلد نیستم
خانم گفت اشکال نداره یاد میگیری حقوقتم از ۸ تومان شروع میشه کار که یاد گرفتی تا ۱۰ تومان هم زیاد میشه قبول⁉️
دختر همونطور که بی اختیار میخندید گفت قبول
برگشت سمت من و محکم بغلم کرد و گفت خدایا شکرت امام رضا ع دمت گرم.
همه خانم های داخل اتوبوس درحال تماشای اون بودن و خوشحال.
من یک کیسه پلاستیکی دستم بود دادم بهش گفت این چیه⁉️ گفتم این غذای امام رضاست.
من خادمم و این ناهار امروزم بود هرهفته میبرم با پسرم و آقامون میخوریم این هفته روزی شما بود.
دوباره زد زیر گریه ولی از خوشحالی بود نمیدونست چی بگه فقط تشکر میکرد
منکه رسیدم به مقصد و باید پیاده میشدم به سرعت گوشیش رو بیرون آورد و گفت میشه یک سلفی باهم بگیریم⁉️
عکس گرفتیم و شماره منو گرفت و پیاده شدم...
دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت
جایی ننوشته است گنهکار نیاید💔
خاطره زیبایِ یکی از خادمان حرم امام رضا ع در تاریخ ۹ آذر ۱۴۰۱
آمرخدا باشيم ☘
@aamerekhoda❤️😢
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
☘ه
#خاطره
سلام عرض می کنم
روز اربعین به قصد پیاده روی از منزل خارج و متوجه شدم تو مسیر
غالب مردم پوشش مناسبی داشتند ولی متأسفانه معدود افرادی حرمت نگه نداشته و شال از سرشو افتاده
منم شروع کردم به لطف خداوندو اهل بیت علیهم السلام به هرکی می گفتم شما امروز به عشق امام حسین علیهالسلام اومدین و به احترام امام حسین ع..سرتون کنید و قریب به اتفاق سریع سر می کردن و منم شاکر خداوند
یه پسر نوجوان با تیشرت حضرت مسیح علیهالسلام و صلیب تو مردم بود بهش گفتم مگه مسلمون و شیعه نیستی ؟!گفت اونم پیامبر خداست ومنم روشنش کردم توضیح دادم و ادامه دادم ،
پایینتر دیدم دختر نوجوانی با دامن جین مشکی و بلوز مشکی و ی چیزی مثل کت و یا شومیز مشکی و شال مشکی وایساده اما یه صلیب انداخته
رفتم جلو بهش گفتم گلم چرا مشکی پوشیدی ⁉️تعجب کرد ،گفتم برای امام حسین ع؟! گفت آره،بهش گفتم خب این صلیب و این تیپ عزادار با هم سنخیت نداره عزیزم مردم اینو باور کنن یا اونو⁉️،گردنبند خودمو که یاعلی و همیشه سفر کربلا ميندازم نشونش دادم و گفتم ببین من شیعه امیرالمومنین هستم و این نماد منه دشمن داره کار می کنه عزیزم،دست برد سمت گردنبند و چرخوند فکر کردم میخواد بکنه تو لباسش،دیدم باز کرد و درآورد آنقدر خوشحال شدم ،بغلش کردم و ازش تشکر کرد و بعد رو به خدا شکر کردم
به یه خانم جوون دیگه هم که کلی موهای رنگ شدش از پشت بیرون بود رسیدم و گفتم عزیزم برای امام حسین اومدی به احترام ایشون ژموهاتو خرج چشمهای ناپاک نکن و بکن تو ،در کمال تعجب دیدم همه رو جمع و کرد تو لباسش
خیلی خوشحال شدم ازش تشکر و بغلش کردم و.....
با موارد این چنینی زیاد برخوردم و همه رو تذکر دادم رو به امام حسین عرض کردم آقا این کم رو از ما قبول بفرما🤲🏻 رو به امام عصر عجل الله هم عرض کردم ان شاءالله بتونیم اینجوری یکم براتون سربازی کنیم و ممنون از خداوند که وسیله ی تغییر مثبت شدم🤲🏻
بی تفاوت نباشیم☝️
آمرخدا باشيم ☘
@aamerekhoda👌🏻
#خاطره ارسالی
سلام
اومدم یکی از خاطراتمو بگم درباره کاشت ناخن
راننده سرویس من یه خانم بودن حجابشون کامل نبود ولی هیچوقت کشف حجاب و اینا نبودن ولی متاسفانه ناخنشون کاشت داشت
من همیشه جلو مینشستم کلا باهم درباره مسائل مختلف زیاد صحبت میکردیم یک بار که نمیدونم چطور شد که بحث حرم امام رضا علیه السلام و زیارت مطرح شد منم گله کردم که هم تو حرم شاهچراغ و هم تو حرم امام رضا علیه السلام خیلی از خانم ها هستن که کاشت ناخن میکنن و چون غسل ندارن واقعا خیلی بده که حتی برای زیارت ضریح هم میرن و کسی کاری بهشون نداره و متاسفانه بی حرمتی داره میشه البته من مستقیم به ایشون نگفتم که شما کاشت داری غسل و وضو اینا نداری به صورت غیر مستقیم گفتم ایشونم حرفمو تایید کردو اینا کلا رفت تو فکر بعد تقریبا چند ماه گذشت یه روز صبح سوار ماشین شدم دیدم که ایشون کاشتشون رو برداشتن بعد هم خودشون گفتن که شک کرده که نماز و غسلش درست باشه به خاطر همین رفته برداشته کاشت رو
البته شاید حرف من باعث این کار نشده ولی حداقل باعث شد یه شک به دل این خانم بیفته و بعد از مدتی برن و کاشتشون رو بردارن.
کلا میخواستم بگم که نگید تاثیر نداره شایداون لحظه شما تاثیرش رو نبینید ولی مطمئن باشید تو دل اون فرد یه شک کوچیک نسبت به کارش میفته و ممکنه ترک کنه کارش رو.
آمرخدا باشيم ☘
@aamerekhoda🏴💅
#خاطره ارسالی
اسنپ گرفته بودم که برم جلسه ی انجمن اولیا و مربیان.
راننده اسنپ یک خانم شل حجاب بودند.
مشغول گوشی بودم که هزینه سفر رو براشون کارت به کارت کنم.
که با شنیدن این جمله سرم رو بلند کردم ؛
«چه عجب! بالاخره یک خانم رو موتور نشسته و شالش رو سرشه »
درست می گفت ؛ شالش رو سرشون بود.
گفتم : دیگه برای خیلی ها حریم عمومی و خصوصی یکی شده و داره کمکم تو چشم خیلی ها عادی می شه .
گفت؛ برخی ها دیگه شورشو درآوردن.
قبلاً خیلی خوب داشتند می گرفتن..
گفتم ؛ ولی ماها هم مقصریم ، چون نسبت به پوشش نامناسبشون هیچ نوع واکنشی نشون نمی دیم ،هیچی نمی گیم.
برگشتم رو به خانم راننده و گفتم؛ خیلی خوب می شه ،شماها هم به این افراد تذکر بدین ،یک جمله ای بگین .
خانم راننده گفت؛ نمی شه بهشون حرفی زد، بهمون بد و بیراه می گن
گفتم؛ خب بگن
مهم این که شما بهش یک جمله محترمانه گفتین و زشتی کارش رو بهش یادآوری کردین
در ادامه بهش گفتم؛ اگه خانم های مثل شما هم بگن ،خیلی تاثیر داره
اونا هم متوجه می شن که علاوه بر چادری ها ،شماها هم از این نوع پوششون خوشتون نمی یاد.
به مقصد رسیدم و از خانم راننده،
بابت این نوع نگاه و نگرششون تشکر و قدردانی کردم .
آمرخدا باشيم ☘
@aamerekhoda🤔
#خـــــاطـــره😍😍
#ارسالی_مخاطبین
سلام.درمحلّمون برای خانمها یک گروه جزءخوانی داریم.یک روز که روحانی محل رودعوت کرده بودند،روحانی از کارهایی که برای ظهر لازم هست صحبت می کردند که رسیدن به داستان رطب.من هم تازه دوره روشروع کرده بودم موندم بگم بهش یا نگم اگه بگم وحاج اقا ضایع شه چی؟یابقیه طرف حاج اقارو بگیرن چی؟اطلاعاتم کافی نیست اگه کم بیارم چی؟
اونجا چیزی نگفتم وآخرسری که حاج اقا رفت بیرون منم دنبالش رفتم وگفتم این داستان از بنیانش دروغه.حاج اقا گفت از استادش شنیده.منم هرچی بلد بودم بهش گفتم.خدا روشکر انتقاد پذیر بود.گفت تحقیق می کنم اگر اشتباه بود شبهه روبرطرف می کنم.منم بهش گفتم کتابشو دارم امشب وقت نماز بهتون میدم.شب بعد از نماز رفتم کتاب ها روبهشون دادم وحاج اقا گفتن از استادم پرسیدم استادم هم از استادش پرسید گفتن بله این داستان دروغه.وکتاب ها روگفتم فعلا پیشتون باشه وبخونید من پی دی افشو دارم.
چند جلسه بعد دوباره توجزء خوانی آمدن وشبهه روبرطرف کردن.اما دوباره شبهه احتمال تاثیر ومفسده رومطرح کردن.ومن دوباره بدو بدو دنبال حاج آقارفتم😂 که حاج اقا درستش اینه.حاج اقا هم گفتن چون وقت نبود نتونستم بیشتر توضیح بدم.دفعه بعد بیشتر توضیح میدم.منم طوری که ضایع نشه از کنار این مساله عبور کردم.
بعد حاج آقا روز بعد گفتن که خوشحالم که می بینم بانوان این محل اینقدر باسواد هستن😎
😁😁😁😁👌🏻
آمرخدا باشيم ☘
@aamerekhoda👌🏻