eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
51 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
مقصود خدا از دو جهان خلقت زهراست المنّةُ لِلّه که این است و جز این نیست...
هدایت شده از شعـرهـای نـاب
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ مادرم شاعر بود با دو چشمش غزلِ مهر برایم می‌خواند هر زمان می‌خندید من رباعی‌ها را از کنار لب او می‌چیدم... دست او باغچه‌ای بود که هر روز به هنگام سحر پای سجادهٔ نور رفته تا عرش خدا گل و ریحان می‌داد! من سحرها گاهی از پس پردهٔ خواب وقت جوشیدن خورشید لبم تر می‌شد... با ترنم‌هایی که پر از عطر دعا و تپش بال ملائک بودند من صدای قدم نرم خدا را که لب پنجره می‌آمد و از چشمهٔ عشق نور در دامن مادر می‌ریخت می‌شنیدم انگار! مادرم شاعر بود تا تنور دل من گرم شود یک سبد نان و صفا دو سه تا شعر سپید و دو فنجان پر از قافیه را وسط سفرهٔ صبحانه برایم می‌چید تا صدایم می‌کرد در دلم شوق شکوفا می‌شد خواب با مزهٔ شیرین و تن مخملی‌اش می‌پرید از سر چشمم ناگاه... مادرم آنجا بود روشنی می‌بارید بوی دلچسب‌ترین لحظه به جانم می‌ریخت مادرم می‌خندید! ━━━━💠🌸💠━━━━ @sherhaye_nab
هدایت شده از مجتبی خرسندی
41.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای از تو نوشتن درخت‌های جهان تمام حسرت‌شان کاغذ و قلم شدن است مجتبی خرسندی شعرخوانی مدح حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها حرم مطهر رضوی 📝گروه ادبی یاقوت سرخ @Yaqoote_sorkh @Mojtaba_khorsandi
چنان که قصد می‌سازند از الفاظ، معنا را خدا از آفرینش قصد کرده، خلقِ زهرا را "ولولا فاطمه" یعنی که بی‌زهرا نمی‌دیدیم نه احمد را، نه حیدر را، نه هرگز خلق دنیا را بهشت از تابش یک نور زهرا خلق گردیده عنایاتش رسیده عالَم پنهان و پیدا را صفاتش آینه‌دارِ صفات کبریا باشد چه برهانی از این بهتر وجود حق تعالی را چگونه در حجابی و همه عالم به دست توست؟! خدایا!  فاطمه حل کرد بر ما این معمّا را کجا با تار و پودِ لفظ در توصیف می‌آید که ممکن نیست گنجاندن درونِ کوزه، دریا را نشسته از الف تا یاء، حیران چنین معنا بلی ظرفیّتِ وصفش نمی‌باشد الفبا را حماسه می‌تراود آنقدر از خطبه‌هایش که به خطبه می‌کَند از جای، کوهِ پای بر جا را زهی عفّت، زهی عصمت، زهی بانوی نوری که علی نشنیده هرگز از زبان او تقاضا را تنور خانه‌ی او گرم دارد جان عالم را به رشک انداخته نورِ تنورش، طور سینا را قناتِ جنّت از نورِ قنوتِ فاطمه جاریست نمازش غرق رحمت کرده محراب و مصلّا را بلی آن فاطمه که خلق، عاجز مانده از درکش که در اسمش خِرَد حیران و گُم کرده مُسمّا را بلی آن فاطمه که یک عنایت از عنایاتش رسانده تا نبوت نوح و موسی و مسیحا را بلی آن فاطمه که بهر کار خانه‌اش حتی فرستاده خدایش "سَوفَ یُعطیکَ فَتَرضی" را بلی آن فاطمه که خطبه‌های آتشین او به ما آموخت معنای تبرّا و تولّا را بلی آن فاطمه که خطبه‌های آتشین او بهم زد حیله‌ها و مکرهای شومِ اعدا را بلی آن فاطمه که خطبه‌های آتشین او شکست آخر سپاهِ بُت‌پرستِ لات و عُزّا را بلی آن فاطمه که سیره‌اش تفسیر قرآن است هم آیات جهادش را و هم آیات تقوا را بلی آن فاطمه که مادری کرده برای ما و از ما دستگیری می‌کند امروز و فردا را ** مسیر مدحِ شعرم را به سوی مرثیه انداخت خدا لعنت کند آن ضرب دست بی محابا را نمی‌دانم که سیلی با رُخش... اصلاً چه می‌گویم؟! که حتی گل اذیت می‌کند آن روی حورا را دلیلش شرم از شرمِ علی بوده اگر زهرا میان شعله‌ها تنها صدا زد نامِ بابا را کنار بسترش با گریه می‌گفتند اطفالش: به دامن گیر مادرجان سرِ آشفته‌ی ما را گره وا می‌کند از کار شیعه، گریه بر مادر مگیر از ما خدایا روضه‌ی امّ‌ابیها را حجت‌الاسلام
مقصود خدا از دو جهان خلقت زهراست المنّةُ لِلّه که این است و جز این نیست...
مریم؟ شقایق؟ یاس؟ نیلوفر؟ زیباتر از این‌هاست، زیباتر خوش‌بوترین: در دامنش ریحان جاری‌ترین: یک چشمه از کوثر گاهی بخوانش سیب، سیبی سرخ گاهی گلاب تازۀ قمصر از چشم‌هایش شعر می‌بارد روی خطوط خالی دفتر در هفت سال تشنگی، باران در هفت دور تشنگی، هاجر در خنده‌هایش شور رستاخیز در گریه‌هایش یادی از محشر عشق است اسم اعظمش امّا در خانه، نام کوچکش، مادر
روز اول که سرِ زلفِ تو دیدم گفتم که پریشانیِ این سلسله را آخر نیست
گاهی فقط یک ابر می ‌فهمد هوایم را یک روح سرگردان، سرای ناکجایم را یک باغبان در خشکسالی‌های پی ‌در ‌پی یک گوش کر، فریادهای بی‌صدایم را دردم شبیه دردهای پیش از اینم نیست گم کرده‌ام انگار در قلبم خدایم را می‌ترسم ازتصویر آیینه که در چشمش دیوانه ‌ای دیگر بگیرد باز جایم را مثل خوره این زخم ها بر روحم افتاده درهم تنیده تار رخوت انزوایم را من گرم رویای خودم بودم نمی‌دیدم کابوس‌های منتظر در خوابهایم را رفتم به سمت آرزوهای مه‌ آلودم آن قدر که دیگر ندیدم رد‌پایم را
ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺻﺒـﺮ ، ﺑﺎﯾﺪ ﻣَﺮﺩ ﺁﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ اگر مرد است ﺑﻐﺾ ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮔﯿﺴﻮﯾﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺩ ﻭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥﺗﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﯽ ﮐــﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ عصای دست من عشق است ، عقل سنگدل بگذار کـــه این دیوانه تنهـــا تکیه گاهش ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﮔﯿﺴﻮﯼ ﺍﻭ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﺎﻥ ﺭﻭ ﺳﯿﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕــﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﭼﺸﻢﻫﺎﯾﺶ ﺗﯿﺮﺑﺎﺭﺍﻥ ﮐﺮﺩ ، ﺗﺴﻠﯿﻤﻢ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﺁﻥ ﮐﻤــﺎﻥ ﺍﺑﺮﻭ ﺳﭙﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭد
چنان آلوده دامانم، ثوابی گر به جا آرم ثواب آلوده میگردد ز دامانی که من دارم
🔸 هدیه روز زن روز زن می‌آید و من باز آقا می‌شوم بهترین مردی که دارد کل دنیا می‌شوم احترام همسرم چون هست واجب، چندبار تا کمر در احترام همسرم تا می‌شوم می‌برم از یاد خود این را که شیری گُنده‌ام می‌شوم موشی که توی مُشت هم جا می‌شوم من که خُلقی زهرماری داشتم در طول سال روز زن شیرین‌تر از طعم مربا می‌شوم من که در می‌رفتم از کوره پس از حرف‌ زنم صابر و آرام و مظلوم و شکیبا می‌شوم من که در عمرم نشُستم ظرف و رخت خانه را تا که ظرف و رخت می‌بینم خودم پا می‌شوم باکمال شوق بهر دیدن مادر زنم تا زنم گوید: «بریم امشب» مهیا می‌شوم روز زن تا کادویی غیر از النگو می‌دهم کادو گردد باز و من چون قبل رسوا می‌شوم
🍁🍃 فرزند برومند ولایت، سردار سربازی و تفسیر شجاعت، سردار لبخند تو را که دید، زیباتر شد آلاله‌ی خوش‌رنگ شهادت، سردار @avayesokut
چیزی نمانده خاطرم از نان مادرم چیزی به‌غیر تاول دستان مادرم تنها اتاق خلوت رؤیای کودکی... شاهانه بود چادر ارزان مادرم قایم که می‌شدیم کسی کارمان نداشت در چادر گرفته به‌دندان مادرم وقتی که از زمین و زمان خسته می‌شدیم سر می‌گذاشتیم به دامان مادرم اقساط ماهیانه بابای کارگر کم بود در مقابل ایمان مادرم غیر از دعا به حال من و خواهران من چیزی نبود در تب و هذیان مادرم یادش به‌خیر... شانه به موهام می‌کشید قربان گیسوان پریشان مادرم یک سفره پر از برکت پهن کرده‌ام با پول تانخورده قرآن مادرم هرگز قسم به جان عزیزش نخورده‌ام دلتنگ مادرم شده‌ام... جان مادرم کو شانه‌ای که سر بگذارم به‌روی آن حالا که آمده‌ست سر شانه مادرم از روزگار درس فراوان گرفته‌ام اما هنوز طفل دبستان مادرم وقتی که از زمین و زمان خسته می‌شدیم سر می‌گذاشتیم به دامان مادرم
هدایت شده از بارش‌های قلم من
این لب که شده عاشق آغوش سکوت از شر زبان شده است مدهوش سکوت آنقدر دلش خون شده از دست گناه بر قامت خویش کرده تن پوش سکوت
همسرایی به مناسبت میلاد باسعادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها 🌹🌹🌹 می‌شود از تو بگویم سند مهر و وفا؟ حضرتِ عشقِ علی سوره کوثر "زهرا" می‌توان خواند تو را مادر آیینه و آب می‌توان گفت که تو پاک‌تری از دریا نه فقط دختر طاهایی و ام‌الحسنین که تو صدیقه‌ی کبرایی و محبوب خدا روزی اهل زمین میرسد ازبرکت تو سر سجاده اگر باز کنی دست دعا قبل تو خانه‌ی دنیایی ما روح نداشت آمدی با قدمت کل جهان شد زیبا با توسل به شما می‌شود ای مادر آب! حاجت مردم لب‌تشنهٔ دلگرم، روا وصف تو کار قلم نیست زبان قاصر هست آمده سوره‌ی کوثر که کند وصف، تو را باید از عرش شود نام بلندت تفسیر واژه‌ها کمتر از آن‌اند، مقام تو کجا؟ در تجلّی صفات تو همین بس باشد "هل اتی" شرح کمالات تو را داده به ما قلب ما خورده گره در همه دنیا با تو حبّ تو داده به این زندگی‌ ما معنا مثل و مانند نداری، چه به عرش و چه به فرش کاش میشد که بفهمیم تو را ، یا اُمّا برتر از مادر عیسایی و هاجر بانو چرخش چرخ جهان بوده به دستان شما ظرف ایجاد ولایت شده‌ای دخت نبی از وجود تو شد ارکان هدایت برپا پدر از برکت تو فاطمه‌ام نام نهاد نام تو مظهر خیر است برایم همه جا شیعه جز سایه‌ی مهرت که ندارد بر سر بسته امید به دستان شما روز جزا تو مسیحای دلم هستی و بیماران را نخی از چادر خاکی‌ِ تو داده‌است شفا گر نبودی همه جا عرصهٔ ظلمت می‌شد از رخ ماه تو روشن شده بی‌شک دنیا مثل تو خلق نکرده‌است خدا در‌عالم حضرت نور!به والله نداری همتا مادر حضرت ارباب تقاضا دارم یک شب جمعه رسانید مرا کرب‌وبلا حبّ اولاد تو در عمق وجودم جاریست در دلم نیست گرانمایه‌تر از این کالا مایه‌ی فخر زمینید و زمان ای مادر گوشه‌ی چادر خاکی تو باشد مأوا رزق ما میرسد از دست شما تا به ابد نوکر از لطف شما هست همیشه دارا چه کسی جز تو تواند که شود مظهر عشق؟ خانه‌ی قلب علی با تو شده پر ز صفا ما که جز عشق تو در چنته‌ی‌مان چیزی نیست چه نیازی‌است بترسیم ز خوف عقبی ‌ همه نامحرم دردند؛ سلام ای مادر! با کسی جز تو ندارد دل تنگم نجوا مانده توی دلمان حسرت یک کرببلا نامهٔ دعوتمان را بکنی کاش امضاء کل دنیـــا و بشر در کف میزان یکسان کفّـــــــه‌ی دیگرِ آن پنـــــــــــــج تنِ آل عبا مرضیه، طاهره ،صدیقه‌ی کبری، حورا فاطمه ،انسیه، زهراست شفیع دو سرا متبرّک شده کاغذ، قلمم از نامش دل من،دست و زبانم به فدای عَذرا میشوم من به فدایش که کنم درمحشر دل وجانم متبرک به قدوم مولا https://eitaa.com/joinchat/4040163399Cc027c7bc56
مرغان بهشت، دم ز گلزار زدند پیغام بهار را همه، جار زدند درمقدم بانوی جنان با صد شاخه‌ی گل بر در و دیوار زدند
به‌مناسبت "عشق" است اسم اعظمش؛ امّا در خانه نام کوچکش "مادر"
این اعتقاد مومنان راستین است حمد و ثنا مخصوص رب العالمین است او خالق و پروردگار کل هستی است فرمانروای آسمان ها و زمین است قرآن کتاب دین و علم و نور و ذکر است قرآن هدایتگر برای متقین است ما پیرو پیغمبر اسلام هستیم پیغمبر ما رحمةٌ للعالمین است ما با ولایت الفتی دیرینه داریم مولای ما تنها امیرالمومنین است امروز شیعه ماتم و اندوه دارد امروز سوز سینه ما آتشین است روز وفات مادر باب الحوائج یعنی وفات حضرت ام البنین است آن مادری که اخترانش جان سپردند آن مادری که ماه او روی زمین است آن مادری که بعد عباسش همیشه گریان و نالان و حزین و دلغمین است مهدی شریفی
هیاهوی غریب و مبهمی پیچیده در جانم پرم از حس دلگیری که نامش را نمی دانم تو اقیانوس سرشار از تلاطم های آرامی و من دریاچه ی اشکی که دایم رو به طغیانم بزن نی باز غوغا کن،بزن دف شور برپا کن به هر سوزی بگریانم،به هرسازی برقصانم ببین آیینه وار از حس تصویر تو لبریزم تو آرامی من آرامم،پریشانی پریشانم اگر شعری نوشتم رونویسی از نگاهت بود که این دیوانگی ها را من از چشم تو می خوانم
شبتون بخیر🌼🌼
سلام صبحتون بخیر🌼🌼
الهي اي فلک ديگر نگردی اگر دور سر حيدر نگردی الهی ای نَفَس بی ياد زهرا اگر رفتی به سينه برنگردی
و خـداونـد اگر "وَاعتَصِمو" می‌گوید از کـرامـات نَـخِ چــادر او می‌گوید
هم در دل ِآفتاب مأوا دارد هم با دلِ تنگِ ماه نجوا دارد هر صبح به رسمِ دلبری می آید این شیوه ی دلبری تماشا دارد!
خواب بودیم، کسی در پی ویرانی بود قرن آبستن نوزاد پریشانی بود داشت شیطان‌صفتی فکر پلیدی در سر نقشهٔ کشتن سردار رشیدی در سر به خیالش تن آلالهٔ ما سوختنی است ماه این طایفه خاموش و لبش دوختنی است غافل از اینکه "شب تار سحر می گردد" آسمان دلمان آینه‌تر می گردد دست ساعت به شب معرکه فرمان می‌داد داشت پروانه به آغوش شعف جان می‌داد نیمه‌شب وعدهٔ آن مرگ غریبانه رسید وقت پاکیزه پذیرفتن پروانه رسید لحظهٔ تلخ غمی مُهلک و جان‌فرسا بود بر لب ثانیه‌ها ناله و واویلا بود هیجان داشت دلش شعر رهایی می‌خواند دم افطار شهادت، چه دعایی می‌خواند عشق حادث شد و بارید عجب حادثه‌ای خبر حادثه پیچید عجب حادثه‌ای سال‌ها روزهٔ اخلاص به پایان آمد تا رسد عید شهادت، به لبش جان آمد بوی سیب و حرم و پرچم سقا پیچید نسخهٔ عاشقی کل جهان را پیچید انقلابی به بزرگی جهان برپا کرد عشق را با قلم دست خودش معنا کرد بغض هستی ترکید و همه‌جا باران شد رگ افلاک پر از خون دل ایران شد ارباً اربا بدنِ ماه، عجب تلمیحی کربلا، دستِ قَلَم ،آه عجب تلمیحی خون هر کس که شرف داشت به جوش آمده بود عالم از دیدن دستش به خروش آمده بود یاد حیرانی آن شب چقَدَر جانکاه است این غم‌انگیزترین خاطرهٔ دی ماه است آی ای قوم شیاطین به خدا ترسیدید زنده‌تر از همه‌کس شد خودتان هم دیدید ذره‌ای ترس در این ملک سلیمانی نیست کشتن لالهٔ ما ضربهٔ پایانی نیست روح او آینه در آینه تکثیر شده نام او بیشتر از پیش جهان‌گیر شده خون او موجب بیداری اسلامی شد سیل تشییع علمدار چه پیغامی شد که علی کشوری از مالک اشتر دارد باز هم این پسر فاطمه یاور دارد رفت سردار ولی مرشد او رهبر ماست دست سید علی خامنه‌ای بر سر ماست می رسد صاحبمان غربت او می‌شکند قُرقِ طایفهٔ حرمله خو می‌شکند شوربختان شب آرامشتان رفتنی است سهم این خانه به امیدخدا روشنی است