دردی که بود در دل تنگم دوا نداشت
غم هم برای رفتن از این سینه پا نداشت
آیینه بود و روبهرویم مینشست دوست
آیینه بود دوست ولیکن صفا نداشت
بیخود امیدوار وفاداریاش شدم
پر بود از ادعای وفا و وفا نداشت
میگفت در هوای رفاقت نفس بکش
گشتم در آسمان رفاقت، هوا نداشت!
از آب عشق تشنگیام برطرف نشد
هرچند خوشگوار! ولیکن بقا نداشت
آمد طبیب پیش من و ناامید رفت
داغی که بود در جگر من شفا نداشت
از بانوان محکم و مردان پهلوان
پر بود صحن عشق ولی پوریا نداشت
گفتی چرا دوباره غزل غصهدار شد
حال مرا ببین که بدانی چرا نداشت
#زینب_نجفی
گفتی که پای عشق اصلا در میان نیست
این روزها، دیوار حاشایت بلند است...
#طلا_کاظمی
باتو حتی راضیم، حاضر به تبعید از بهشت؛
گاز خواهم زد تمام سیب های کال را...
#میثم_رنجبر
14.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قصیدهٔ زیبای #احمد_علوی در مدح مولا امیرالمؤمنین علیهالسلام
تا #غدیر راهی نمانده است 💚😍
دشتِ خیال.mp3
2.5M
باز بر خاک دلم باران مضمون می چکد!
پادکست | دشت خیال
• گوینده : #آقای_میر
•شاعر: #مارال_افشون
•|| https://eitaa.com/AGHAYE_MIR
ای عشق ای ترنم نامت ترانهها
معشوق آشنای همه عاشقانهها
ای معنی جمال به هر صورتی که هست
مضمون و محتوای تمام ترانهها
با هر نسیم دست تکان میدهد گلی
هر نامهای ز نام تو دارد نشانهها
هر کس زبان حال خودش را ترانه گفت:
گل با شکوفه خوشهی گندم به دانهها
شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز
دریا به موج و موج به ریگ کرانهها
باران قصیدهای است تر و تازه و روان
آتش ترانهای به زبان زبانهها
اما مرا زبان غزلخوانی تو نیست
شبنم چگونه دم زند از بیکرانهها
کوچه به کوچه سر زدهام کو به کوی تو
چون حلقه در به در زدهام سر به خانهها
یک لحظه از نگاه تو کافی است تا دلم
سودا کند دمی به همه جاودانهها
#قیصر_امین_پور
گفتیم درد تو عشق است و دوا نتوان کرد
دردم از توست دوا از تو چرا نتوان کرد
گر عتاب است و گر ناز کدام است آن کار
که به اغیار توان کرد و به ما نتوان کرد
من گرفتم ز خدا جور تو خواهد همه کس
لیک جور این همه با خلق خدا نتوان کرد
فلکم از تو جدا کرد و گمان میکردم
که به شمشیر مرا از تو جدا نتوان کرد
سر نپیچم ز کمندت به جفا ، آن صیدم
که توان بست مرا لیک رها نتوان کرد
جا به کویت نتوان کرد ز بیم اغیار
ور توان در دل بیرحم تو جا نتوان کرد
گر ز سودای تو رسوای جهان شد هاتف
چه توان کرد که تغییر قضا نتوان کرد
#هاتف_اصفهانی
فراق، فرصتِ خوبیست تا مَحک بزنیم
که بینِ ما دونفر چیست؟ عِشق، یا عادت؟
#حسین_دهلوی
من صید دیگری نشوم وحشی توأم
اما تو هم برون مرو از صیدگاه مـن...
#وحشی_بافقی
درد دارد بیکسی عادت شود
خنده شکلِ واژهی حسرت شود
درد دارد بین جمعی باشی و
یکشبه دور و برت خلوت شود
آنقَدَر تنها بمانی تا دلت
با در و دیوار همصحبت شود
زیر سیلِ خاطراتت گم شوی
شاهدت چشمان یک ساعت شود
مینویسم دردها را تا شبی
بغض دفتر بشکند،راحت شود
#فرزانه_پورنظری
شب محوِ انتظارِ تو بودم، دمید صبح
گشتم به یادِ روی تو قربانِ آفتاب
#بیدل_دهلوی