eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
51 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد محفل اشک برای تو فراهم باشد روضه‌ات آب حیات است برایم، ای‌کاش در دلم تا نفسی هست محرم باشد آبرویی بده آن‌قدر که تا آخر عمر تا سری هست فقط پیش شما خم باشد مرگ صدبار مبارک‌تر از آن روزی که در دلم ذره‌ای از مهر شما کم باشد خاکِ نفرین‌شده آن است که در ماتم تو خالی از نام تو و روضه و پرچم باشد @abadiyesher
بسم الله الرحمن الرحیم صبر شمشیر تیز خطبه‌ی تو در نیام صبر شیری‌ست که نشسته درون کنام صبر نام بلند توست که در اوج اقتدار افراشته‌ست پرچم خود را به بام صبر جنگ حسین و صبر حسن در تو جمع شد اینگونه نام نهضت تو شد قیام صبر جام بلا عسل شده در کام شاه دین وقتی که در مقابل تو دیده جام صبر در کربلا امام جماعت حسین بود در شام با امامت تو شد اقامه صبر «آری شود، ولیک به خون جگر شود» هرگاه سنگ لعل شود در مقام صبر حالا که نام دیگر تو کوه صبر شد شد ثبت بر جریده‌ی عالم دوام صبر قربانی حسین شده در منای عشق ذرّیه‌ی مقدس تو ای امام صبر
با عزت و احترام گفتند: حسین مردان همه یک‌کلام گفتند: حسین روزی که تمام دشت گفتند: یزید «هفتاد و دو بامرام» گفتند: حسین
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش یک‌دم سپر شوند برای برادرش خون عقاب در جگر شیرشان پر است از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش این دو ز کودکی فقط آیینه دیده‌اند «آیینه‌ای که آه نسازد مکدّرش» واحیرتا که این دو جوانان زینب‌اند یا ایستاده تیغ دو سر در برابرش؟ با جان و دل، دو پاره جگر وقف می‌کند یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش یک دست گرم اشک گرفتن ز چشم‌هاش مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش چون تکیه‌گاه اهل حرم بود و کوه صبر چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت تا که خدا نکرده مبادا برادرش... :: زینب همان شکوه که ناموس غیرت است زینب که در مدینه قُرُق بود معبرش زینب همان که فاطمه از هر نظر شده‌ست از بس‌که رفته این همه این زن به مادرش زینب همان که زینت بابای خویش بود در کربلا شدند پسرهاش زیورش :: گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات وقتی گذشته بود دگر آب از سرش
•| |• از زبان حضرت رقیه سلام الله علیها: فارغ از خود کی کند ساز پریشانی مرا؟ بس بود جمعیتم کز خویش می دانی مرا در بساط وصل چشم و لب ندارند اختلاف گر بگریانی دلم را، یا بخندانی مرا خیزران از حرمتم برخاست اما بد نشست کاش ای بابا نمی بردی به مهمانی مرا چند شب بی بوسه خوابیدم دهانم تلخ شد نیستی دختر مرنج از من نمیدانی مرا؟! 😔 دختران شام می گردند همراه پدر کاش می شد تا تو هم با خود بگردانی مرا 😔 دخترت نازک تر از گل هیچ گه نشنیده بود گوش من چون چشم شد اسباب حیرانی مرا تخت و بختی داشتم از سلطنت در ملک خویش کاش می شد باز بر زانوت بنشانی مرا انتظاری مانده روی گونه ای پژمرده ام می توان برداشت با بوسی به آسانی مرا شبنم صبحم، خیالم، خاطرم، شوقم، دلم ارتباطی نیست هرگز با گران جانی مرا
•| |• دویدم دشت را شد از عبور من جنون پیدا دو پلکی گریه کردم در فراغت گشت خون پیدا تجرد حجمه دارد یا که ضعف تن نمی دانم درون سینه ام این روزها هست از برون پیدا کدامین درد را پیش تو پشت پرده بفروشم تو ای نزد تو عالم از برون و از درون پیدا سپاه جلوه ام هر قدر می شد تاختم بیرون بیان خاموش نظر ساکت نفس مخفی جنون پیدا سه سالی در لباس کودکان مخفی گذر کردم شدم در کسوت پیران عشق تو کنون پیدا چرا ویران نباشد خانه ی من کن در آن مجلس دهانت بود زیر چوب از پشت ستون پیدا 😭 🏴
•| |• خبر آمد که ز معشوق خبر می آید ره گشایید که یارم ز سفر می آید کاش می شد که ببافند کمی مویم را آب و آیینه بیارید پدر می آید 😔 نه تو از عهده ی این سوخته بر می آیی نه دگر موی سرم تا به کمر می آید جگرت بودم و درد تو گرفتارم کرد غالبا درد به دنبال جگر می آید راستی گم شده سنجاق سرم، پیش تو نیست! 😭 سر که آشفته شود حوصله سر می آید هست پیراهنی از غارت آن شب به تنم نیم عمامه از آن بهر تو در می آید به کسی ربط ندارد که تو را می بوسم غیر من از پس کار تو که برمی آید؟ راستی! هیچ خبر دار شدی تب کردم؟ راستی! لاغری من به نظر می آید؟ راستی!هست به یادت دم چادر گفتی دختر من! به تو چادر چقدر می آید سرمه ای را که تو از مکه خریدی، بردند جای آن لخته ی خونم ز بصر می آید
یا رقیه جان... جان دادی وجا ماندی از قافله ی عشق جان دارم وجا ماندم این درد کمی نیست
4_5825786261264139747.mp3
2.53M
🏴ديدن دستاى بسته اومدى ... 🚩با نوای حاج محمـود كريــمى 🎙
صلی الله علیک یا می‌گوید از یک شمع و هفتاد و دو پروانه با کاروان اشک‌هایش دانه به دانه از خاطرات غنچه‌ی نشکفته می‌گوید این شاخه‌یاس باقی از پاییز گلخانه با حسرت و بی‌خوابی گهواره می‌گرید با غربت و بی‌تابی مادر صمیمانه... برداشته با خطبه‌های آتشین پرده از چهره‌ی بی‌آبروی ابن مرجانه با شعرهایی که پر از عطر گل سرخ است رو کرده دست تیغ طوفان را شجاعانه هر شب به یاد سعی ساقی اشک می‌ریزد چون مشک خنجر خورده‌ای پیمانه پیمانه طی کرده با رنجی که صد طومار تو در توست دروازه‌ی ساعات را تا کنج ویرانه منزل به منزل بوده از کرب و بلا تا شام با پایداری‌های کوه صبر هم شانه می‌گرید اینک بی‌امان بر دامن مادر در آفتاب داغ تنهایی غریبانه
گاهی عدد برای خودش روضه می‌شود تا گفته می‌شود سه، همه ضجه می‌زنند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زخم پامو - هی می‌شمارم بابا بابا -لکنت دارم از رو ناقه -هی افتادم زیر دستِ- زجر جون دادم 🎤 🕌 روز سوم محرم ۱۴۰۳ ✒️
امر به معروف مرام من است فلسفهٔ ناب قیام من است جملهٔ از خویش رها شو رها در دو جهان باز به نام من است دینت اگر نیست تو آزاده باش این سخن زبده کلام من است عشق علی در رگ من جاری است عدل علی سِرِّ دوام من است پاکی‌ام از فاطمه دارم به یاد تیزی عصمت به نیام من است پخش شده رایحهٔ اصغرم عطر بهشتی به مشام من است با ستم و ظلم مخالف منم ظلم به هم نوع حرام من است رأفت و مردی به نگاهت بکار زمزمهٔ عشق پیام من است معرفت نور به جان ریختم بادهٔ خورشید به جام من است بر سر نی آیهٔ قرآن حق ورد لب و ذکر مدام من است یکسره لبریز خدایم خدا عشق، تب و تاب تمام من است
با نیزه زجر میزند و با لگد سنان افتاده است موی تو در دست این و آن ای دختر سه ساله چرا قامتت خم است؟ مانند تیر بودی و حالا شدی کمان این ماجرای خار مغیلان چه بوده که باقی نمانده در تن رنجیده تو جان... حرکت نمی کند سر بابا عجیب نیست جامانده است طفل یتیمی ز کاروان شکر خدا که بین شلوغی ندیده ای قدّت نمی رسید به غوغای خیرزان
روضه‌های حرمت، سوخت و خاکستر کرد آن دلی را که به سر شور حسینی دارد
نماز آفرینِش محرّم در نمازِ آفرینِش... سجودِ خلقتی برکردگارست محرّم رکنی از ارکانِ بینِش محرّم سجده گاهِ اقتدارست در آن ماه امتحانِ سر سپردن صبوری ، عاشقی ، دین محوری شد محرّم ماهِ پیداییِ خلق از زوایایِ نهانِ بی شمارست خدا دستی زده بر معبدِ خود محرّم قبله گاهِ عاشقان شد زمین و آسمان ، حیران از آن که در آن... سجّاده بر طاقِ منارست اذان گفت و از آن صف ها که بستند صفی تا عرشِ اَعلا می رسیدو نمازِ وحشتِ از دنیا پرستی در آن صف ، با حسینش برگزارست خدا...خود ، مقتدای آن جماعت در آن پیکارِ کفر و بندگی شد نمازی حدّ ِ اَعلای رسیدن به وصلِ ساحتِ پروردگارست وضو با خاک و غسل از خون گرفتند از آن.... معراجِ روز افزون گرفتند به تکبیری که هر یک... قامتِ آن به زانو در شهادت انتظارست حسین از خود گذشت از بستگانش گذشت از هر چه دنیا بوده نامش به قصدِ قربت آمد... قربتش کرد خدایی که بر این عهد و قرارست نشانِ مُهر... بر پیشانی اش خورد در آن نقشی ز نقشِ کربلا بود که هر سجّاده ای در آفرینِش به دورِ محورِ او در مدارست آسیه مرادپور (خاتون)
بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا رحمت الله الواسعه ___________ سمت تو آمدیم در این فتنه های حاد ما دل نداده ایم به احزاب حزب باد هرچند بنده، آخرش آزاده میشود_ هرکس که بُرده نام تو را روز و شب زیاد تنها به مُهر تربت تو سجده کرده است آنکه رسیده است مقامش به اجتهاد سرخی خون ، سیاهی پیراهن عزاست چیزی که منتسب به تو شد، میشود نماد دنیا اگر روانه شود سمت کربلا بازار دلبران جهان میشود کساد ای کشتی نجات که درهم شکسته ای عاشق چگونه رد شود از مرز این تضاد تو کشتی نجاتی و حق با همین حساب باب نجات را به کسی غیر تو نداد در آستان مهر تو شاه و گدا یکیست اینجا تفاوتی نکند رنگ یا نژاد دارم امیدِ اینکه به من هم نظر کنی وقتی غلام، سر به روی زانویت نهاد
Shab03Moharram1403[03].mp3
11.95M
مقصد حسین است باصدای میثم مطیعی شاعر : میلاد عرفان‌پور هیئت آیین حسینی
الهی دورتون بگردم.mp3
4.8M
الهی دورتون بگردم منم تو خیمه گریه کردم تا یکمی سبک شه دردم 🎤 #️⃣ #️⃣ #️⃣ 🔸 پیشنهاد دانلود
33.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◾️ کاری زیبا از طلافروشان شهرستان میبد در سوم محرم 🔘 یزد؛
من زین عزا چگونه نگریم که در غمت برخاست ناله از جگر سنگ‌ها، حسین! "حسین منزوی"
سوخت مرا آه، خط به خطِ مقاتل چشم تر آورده ام، دو شاهدِ عادل! شام اسارت کجا و شمسۀ عصمت شاه عوالم کجا و بند سلاسل روضۀ پوشیده را مخواه کنم باز ناقۀ عریان و منزل از پی منزل پس چه شد آن دست‌ها که طفل سه ساله با مدد او نشسته بود به محمل ناقۀ زینب به دست کیست مهارش؟ لال شوی ای زبان و خون شوی ای دل! پای همان نیزه‌ای که رأس حسین است ذبح کنیدم که خواند آیۀ بسمل سرزده‌است از تنور خانۀ خولی «یار من و شمع جمع و شاه قبایل» ریخت بر آن سر یزیدِ مست، شرابی بشکند آن دست‌های نامتعادل آه از آن بازه‌ای که زادۀ نیرنگ صفحۀ شطرنج را گذاشت مقابل جام تهی بود کاش ساغرِ جسمم از چه نمردیم ما ز بزم اراذل از چه نمردیم ما که پیش ابالفضل حرف کنیزی زدند، ای دل غافل! سر زند از شام تیره صبح سپیدی منتقمِ قوم بسته است حمایل تا نشده دیرتر بخواه فرج را پیک اجل چون رسد چه جای وعجّل
AUD-20220208-WA0508.mp3
4.09M
از بچگی شادی فروختم غم خریدم
تو آسمانی و توصیف تو هنر می خواست سرودن از تو فقط ،شاعری قدر می خواست کبوتری که گرفتار بازی دنیاست برای پر زدن تا دمشق پر می خواست شکست بغض غزل تا نوشت یا زینب(س) برای وصف تو شاعر دو چشم تر می خواست بزرگ مرتبه ای دختر علی (ع)که حسین(ع) به احترام تو از جای خویش بر می خاست گذشتی از همه دنیا برای عشق حسین برادری که تو را تاج روی سر می خواست برای دیدن داغ عظیم زاده شدی شکسته کشتی بحر بلا سپر می خواست صبور بودن در داغ کربلا هنر است شکست دادنتان را اگرچه شر می خواست میان آن همه بی رحم ای سلاله ی نور شکستن جبروت ستم جگر می خواست تو خطبه خواندی و آوار شد بنای ستم خلیل آل علی(ع) اینچنین تبر می خواست نبود قسمت من در مدافعین حرم شهید راه تو بودم خدا اگر می‌خواست