eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
5.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماهایی که به ادبیات فارسی عِرق و تعلق خاطر داریم، حداقل کاری که می‌تونیم بکنیم استفاده نکردن از اصطلاحات غربی و غیر بومی هست، اگر می‌خواهیم تا سال‌های آینده بویی از شعر و ادبیات فارسی به مشام مردمان این سرزمین برسد...
این غم انگیز‌ترین شعر جهان خواهد شد… شاعری واژه به سر دارد و معشوقی، نه…! @abadiyesher
اين شفق است يا فلق؟ مغرب و مشرقم بگو من به كجا رسيده‌ام؟ جان دقايقم بگو آيينه در جواب من باز سكوت مي كند باز مرا چه مي‌شود؟ اي تو حقايقم بگو جان همه شوق گشته‌ام طعنه ي ناشنيده را در همه حال خوب من با تو موافقم بگو   پاك كن از حافظه‌ات شور غزلهاي مرا شاعر مرده‌ام بخوان گور علايقم بگو   با من كور و كر ولي واژه به تصوير مكش منظره‌هاي عقل را با من سابقم بگو   من كه هر آنچه داشتم اول ره گذاشتم حال براي چون تويي اگر كه لايقم بگو   يا به زوال مي‌روم يا به كمال مي رسم يكسره كن كار مرا بگو كه عاشقم بگو @abadiyesher
ترتیل صفحه ۲۰ قرآن کریم.mp3
5.45M
📢 روزانه 🔹️ صفحه بیست قرآن کریم، سوره مبارکه البقرة 🎙با صدای (مدیر کانال) ✏️ توصیه مهم حضرت : هر روز حتماً قرآن بخوانید @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلْ✨
«گویند کسان بهشت با حور خوش است» خیام نوشت: «آب انگور خوش است» بگذار کنار حور و انگور و بهشت! یک لحظهٔ با حسین محشور خوش است @abadiyesher
صبح است و کمی چای و عسل می‌چسبد لبخندِ تو مثلِ یک غزل می‌چسبد حالا که هوا کمی خنک‌تر شده است آغوشِ گُلَت بغل بغل می‌چسبد. @abadiyesher
GHAZE 09.mp3
7.18M
🏴 تقدیم به کودکان مظلوم غزه استدیو: میقات گروه سرود: سپاه فاطمی شعر: فرزانه پورنظری
دل به بازار من آورده و بفروخته‌ای دل بفروخته مفروش به بازار دگر @abadiyesher
هم رویِ دست و پای گل و خار می‌نشست هم رویِ قد و قـــامتِ دیـــوار می‌نشست با قلب ِکوچکش، دل ِخیلی بزرگ داشت با آنکه خواب رفته و بیدار؛ می‌نشست اندازه‌ی زمین و زمان، حرفِ خوب داشت جایی که سقف بر سرت آوار، می‌نشست اهلِ گلایه کـــردن و دوز و کلک نبود هر چند با اهـــالی بـــازار مــــی‌نشست! بــا کوچک و بـــزرگ بــــلد بـــود دلبـــری با هر بهـانه ای کم و بسیار، می‌نشست چشم مرا به دیــــدنِ دنیا بــــزرگ کرد وقتی بروی چشمِ تَـــرم، تار می‌نشست! آنقدر مهربان و عزیز و صــــبور بود چون کودکی که تشنه‌ی دیدار می‌نشست این یارِ مهربان که به شیرین زبانی‌اش معروف گشته بود و به تکرار می‌نشست این یارِمهربانِ گل اسمش کتاب بود ، رویِ لب یار می‌نشست @abadiyesher
هدایت شده از آوای سکوت
هر چند که از عاقبتم جا خوردم یا در دل غربت و غمم تا خوردم مرغوبم و تنهایی بکری دارم من قالی کرمانم اگر، پا خوردم... @avayesokut
کی گفته مردها احساس ندارن 🧐🧐 مردها پر از احساسن😍 احساس گشنگی احساس تشنگی احساس خستگی تو زمستون احساس گرما تو تابستون احساس سرما 😂😂😂 والا....
مرا هجران گسست از هم، رگ و بند مرا شمشیر زد گیتی، تو را مشت @abadiyesher