eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
51 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
نه اینکه فکر کنی بر سر قرار نبودم و یا حریف غم و رنج روزگار نبودم نه اینکه فکر کنی مهربان نبوده دل تو نه اینکه فکر کنی با تو سازگار نبودم مگر نه اینکه تو در من هزار شعر سرودی مگر نه اینکه به لطف تو بی بهار نبودم مگر نه اینکه دلت تؤامان زندگیم شد مگر به یاد تو یک عمر آزگار نبودم چه شد که خسته شدی از قفس نشینی دنیا مگر برای غم دوست، غمگسار نبودم قبول، بار بزرگی ست عشق این غم شیرین ولی نگو که خودم نیز داغدار نبودم مرا ببخش کبوتر، درین زمانه ی غمگین برای قلب تو جز سیم خاردار نبودم
☆ دلِ مجنون خود را کاشکی افسار می‌کردم و از عشق خودم کمتر تو را بیزار می‌کردم تو در دلباختن سرسخت و من دلدادهٔ ساده که سرسختانه عشق ساده را انکار می‌کردم همان اول که رد کردی مرا دیگر نمی‌باید دلم را با چنین تکرار خواهش خوار می‌کردم دلت آسوده بود از یاد من، اما از این دوری منِ دیوانه خود را بی‌جهت بیمار می‌کردم بهای عشق تو بخشیدن جان بود، اما حیف ندادی دل به من بااینکه جان ایثار می‌کردم تو ای بی‌رحم! لیلای خیالم بوده‌ای اما_ دلِ مجنون خود را کاشکی افسار می‌کردم
گـر ببـری بـہ دلبـری از سـر زلـف جـان مـن زنـده شـوم بہ یڪ نفس از لـب جانـفزای تـو
صبح هایم را بخیر کن! بی هوا زنگ بزن بگو دلتنگی! بگو میخواهی ببینی مرا... بگذار یکبار هم که شده جمله ی دل به دل راه دارد را با تمام وجود احساس کنم!
مِنَ الذُّنوبِ ذُنوبٌ لاتُغفَرُ إلّا بِعَرَفَاتٍ برخی از گناهان جز در عرفات بخشوده نمی‏شوند امیرالمومنین،علی علیه السلام «دعائم الاسلام ، ج 1 ، ص» 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 فرموده امیر جان،«مُدیلُ الدّولات» آقام علی که بر مقامش صلوات یک دسته گناه مردم این دنیا بخشیده نمی شوند جز در عرفات
علیه‌السلام 🔹ابتدای کربلا🔹 ای نخستین بارقه از شعله‌های کربلا اولین سیمای روشن از صدای کربلا ای نخستین خون، چکیده روی خاک کوفه سرخ ای نخستین سر، بریده در هوای کربلا تو نخستینی که دیدی کربلای تشنه را پیش از آن‌که گل کند موج بلای کربلا صبح تنهایی و عصر غربت و ظهر عطش کربلای کربلای کربلای کربلا ای سفیر دانش و دین در زمین جهل و کفر ای شکوه نام تو بانگ رسای کربلا پیش از آن‌که کربلا باشد تو بودی، خون تو ریخت روشن بر زمین در ابتدای کربلا ابتدای کربلا بودی و دیدی از نخست روی نیزه عشق را در انتهای کربلا از فراز بامِ کاخ دست‌آموزان کفر بر زمین انداختی سر را به پای کربلا.. اولین حاجی که رفت و کربلایی شد به شور اولین زمزم که جوشید از صفای کربلا ای نخستین چشم گریان بر حسین بن علی با خبر از جزء و کل ماجرای کربلا چشم تو پیش از تمام چشم‌ها دید و گریست زخم‌های کربلا را در عزای کربلا.. ای چنان که نی، تهی از هرچه جز هوی حسین ای نوا آه ای نوا آه ای نوای کربلا پیک عصمت بودی و پیچیده در فریاد تو هوی هوی کربلا و های های کربلا.. خانۀ هانی، عبیدالله و تو مخفی به رمز پشت پرده ماندی اما از حیای کربلا دست بر شمشیر می‌بردی اگر...، اما تویی آری آری تو نخستین رهنمای کربلا آری آری تو نخستین کاشف ذبح عظیم آری آری تو نخستین آشنای کربلا شیعه و خنجر زدن از پشت، پنهان، ناگهان نه، بلندا تو، بلندا سرسرای کربلا پشت پرده ماندی اما کربلا در پرده نیست برملا شد با تو راز در خفای کربلا.. پشت پرده در نمازی سرخ از شرم حضور اقتدا کردی به حیدر مقتدای کربلا خون‌بهای تو تماشای حسین فاطمه‌ست ای نخستین خون جاری در بهای کربلا جرعه جرعه نور نوشاندی مرا امشب به مهر روشنم روشن به یمن روشنای کربلا این قصیده‌واره امشب از تو در من جلوه کرد شعر گفتم از برایت از برای کربلا 📝
هم موسم بخشش است روز عرفه هم لحظه ی رویش است روز عرفه بیچاره کسی که جای خالق از خلق محتاج گشایش است روز عرفه
. 🌷 احرام سرخ شهادت موسای کربُبلا تا آمد به طور ملاقات شد غرق نور تجلی، سرمست نفحات و سبحات گوید پس از شکر محبوب "یا صاحبی"، "یا غیاثی" می‌جوشد از چشم‌هایش شور و شکوه مناجات معشوق را می‌ستاید با لفظ "أنت الذی"ها از نغمۀ عاشقانه، شد کوه، کوی خرابات "سُبحانکَ لا الهَ" می‌گوید از پردۀ دل دشتی گرفت از لبش شور، عالم شگفت از اشارات "یا "أسمعَ السّامعین"گو، "یا أرحمَ الرّاحمین"خوان دارد به لب ذکر "یارب"، در پیش قاضی حاجات بسته ز جان پور حیدر احرام سرخ شهادت آمادۀ حج خون است، راهی صحرای آفات هفتادودو لاله دارد همراه خود حضرت عشق بی‌تاب پیمانۀ وصل، سرخوش ز جام جراحات خون می‌شود قلب احمد، خون ریزد از چشم زهرا جایی که از صبر مولا چشم جهان می‌شود مات تنها نه زینب که عالم از داغ او ناله دارد مدهوش گردد زمین و بی‌تاب گردد سماوات ✍️ 🌷
من که جامانده‌ام از کرب‌وبلا در عرفه اربعین کاش به من اذن زیارت بدهند
عرفه مظهر عشق است در اوج عرفات عشق بازی حسین است شب عاشورا
هم به قربانت دلم را در طواف آورده ام هم به آغوشت پناه از هر خلاف آورده ام از دل عمری خطا امروز زیر آسمان رو به درگاهت دو رکعت اعتراف آورده ام!
مناجات قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿زمر ۵۳} بگو اى بندگانم كه زياده بر خويشتن ستم روا داشته‏ ايد، از رحمت الهى نوميد مباشيد، چرا كه خداوند همه گناهان را می بخشد، كه او آمرزنده مهربان است . . . برون شد از حد و اندازه، عصیانی که من دارم مَلَک عاجز شد از ثبت گناهانی که من دارم نه با خالق سَر و سِرّی، نه با مخلوق احسانی نمی ارزد به کُفری، سُست ایمانی که من دارم چنان این سینه مالامال از آمال و شهوت شد که بوی دوزخ آید از گریبانی که من دارم همانگونه که از دود است رسوا آتش پنهان کند رسوایم آخر عیب پنهانی که من دارم به شانه نظم دادم گیرم این زلف پریشان را چه سودی با چنین فکر پریشانی که من دارم؟! چنان آلوده دامانم، ثوابی گر به جا آرم ثواب آلوده میگردد ز دامانی که من دارم ولی "لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ الله" اش صدایم کرد قبولم کرد آخر ربّ رَحمانی که من دارم دو قطره اشکِ بی ارزش ز من دیدی و بخشیدی گران از من خریدی جنس ارزانی که من دارم ۵ شعبان المعظّم ۱۴۴۳
ما آیه‌های عصر خسرانیم معجونی از تردید و ایمانیم عهد الست از یادمان رفته‌ست ما اهل نسیانیم، انسانیم تبعیدمان کرده‌ست اقیانوس امواج سرگردان طغیانیم عالم همه آیات توحید است با این‌همه، ما بندۀ نانیم هم هم‌چنان دلتنگ فردوسیم هم در صف گندم، فراوانیم ما آتشیم و عمر ما هیزم از خاطرات خود گریزانیم ای آه! اگر سوی خدا رفتی با او بگو که ما پشیمانیم
حدود ساعتِ باران...به وقت شرعیِ شعر نشسته ام که دو رکعت غزل به جا آرم... بدون علم عروض و... بدون آرایه چقدر ساده نوشتم که: "دوستت دارم"
حاجی شده غرقِ نور عصر ِعرفات بارد به سرش ابرِ عظیم برکات مشغول بوَد حضرت مهدی به دعا بر مِهر رخ یوسف زهرا صلوات اللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ اللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیکَ ألْفَرَج یا صاحب الزمان ادرکنا (صبا) ١۴٠٢/۴/٧
حاجیان غرق دعایند همه در عرفات مستفیض از حسنات و درجات و برکات ما که دوریم از این عصر پر از عشق و صفا میفرستیم به رخساره ی احمد صلوات اللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ اللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیکَ ألْفَرَج (صبا) ١۴٠٢/۴/٧
ذبح کردم نفس خود را تا که قربانت شوم پاک کردم روح خود را تا که مهمانت شوم هرکسی با پای دل آمد خریدارش شدی آمدم تا ریزه خوار خوان احسانت شوم
خواستم قربانِ راهش جان کُنم خندید و گفت صبر کن یک روز دیگر عید قربان می‌رسد ...
هرچه می‌گردم متاعی نیست قابل‌دار تو عید قربان است باید جان به قربانت کنم
. یک نگاه از تو و درباختن جان از من یک اشارت ز تو و بردن فرمان از من جان بکف منتظر عید لقایت تا کی؟ روی بنمای جمال از تو و قربان از من ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
چه فرقی می‌کند نوروز باشد فطر یا قربان؟ تو را هرگاه می‌بینم برایم بی‌گمان عید است!
ای فدای صورت مـاهت که رؤیت کردنش "عید فطر" مردم است و "عید قربان" من است...
رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد ما به‌قربان تو رفتیم و همان‌جا ماندیم
جـان به کَف، مُنتظـر عیـد ِ لقایت تا کی روی  بنمای، جَمال  از تو  و  قُربان  از مَن
. ماه تمام من که منم مستمند تو مرغ دلم فتاده به دام کمند تو رفتار خویش کبک دری ترک می‌کند بیند اگر خرام قدِ دلپسند تو در ملک حسن خسرو فرمانروا تویی دل نیست در جهان که نباشد به بند تو! ای قامت بلند تو سرمشق دلبری جانم فدای قامت بالابلند تو! نرد مفاخرت ز فلک می‌برد زمین زیرا که محرم است به نعل سمند تو آن شوم که تو را آفریده است در هر کجا بود سخن از چون و چند تو لب‌های غنچه وا نشود گر رَوی به باغ از شرم خندهٔ لب شیرین ز قند تو یاد از هوای سجدهٔ ابروت می‌کند طغرل نکرده وهم ز تیغ پرند تو