eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
2.2هزار ویدیو
101 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آیینه ای دوبـــاره به سنــگ ستـم شکست تاریـخ بــــاز در غــــم دردانـــه ای نشست پرسیده شد که"نیست کسی گیرد انتقام؟" الهام کرد حضرت سبحان که"هست‌هست"
داری به دلـت داغ پدر یار عـــــزیز از زهـر ستـم پاره شده قلب تو نیز روی دلمـــان غصه تو سنگین است آقا! به فدای هق هق‌ات، اشک نریز
🏴نذرشهادت مظلومانهٔ أباالمهدی(عج) 🏴 خورشید سوخت از غم و فردا یتیم شد چشم و چراغِ نوح و مسیحا یتیم شد زهری گرفت، از حسنِ عسکری(ع) نفس صاحب-عزایِ روضهٔ بابا یتیم شد بالا سرش به گریه نشست و عزا گرفت بابایِ با محبتِ تنها...یتیم شد پشت و پناهِ منجیِ عالم شهید شد تنها نه سامرا...همه-دنیا یتیم شد ای جمکران سیاه بپوش و به سر بزن آمد خبر که مهدیِ زهرا(س) یتیم شد گریه کنان امام زمان(عج)؛ بیکس و غریب زد بی پناه؛ خیمه به صحرا...یتیم شد... بیتابی اش شروع شد از پنج سالگی آقایِ غایب از نظرِ ما یتیم شد!
16035485113231756046642.mp3
6.41M
▪️دلتنگم آه ای سامرا 🎙حاج میثم مطیعی آجرک الله یا صاحب الزمان عج
خورشید بی فروغ و چراغ هدایتی لطفت شده است شامل ما قبل حاجتی تفسیر بی نظیر تو از آیه های وحی دارد برای عالم و آدم طراوتی «المنقبه»است مشق حلال و حرام ها نور است در «صحیفه» ی تو هر عبارتی مولای من اسارت و زندان مگر گذاشت؟ در طوف کعبه باشی و حتی زیارتی شش گوشه در جوار تو ،اما همیشه بود سهم تو از زیارت جدت نیابتی هر روز روزه بودی و زندان گواه بود شب تا به صبح گرم دعا و عبادتی از ظلم خسته بودی و در اوج درد ها هرگز ندید هیچ کس از تو شکایتی می خواست بی فروغ بماند جهان و رفت ظلمت به سمت خلقِ چه دهشت جنایتی مسموم زهر گشتی و از ما تو را گرفت غافل از اینکه حافظ نسل امامتی در انتظار دیدن منجی نشسته ایم برپا شود به وقت ظهورش قیامتی امید چشم غمزده های جهان بیا دیگر نمانده در دل ما صبر و طاقتی
🥀۱ مهر سالروز شهادت نوجوان فداکار ایذه‌ای، شهید علی لندی. ▪️شهید علی لندی متولد سال ۱۳۸۵ یک نوجوان ایذه‌ای بود که ۱۸ شهریور ۱۴۰۰ تو سن پانزده سالگی پس از وقوع حادثه آتش‌سوزی در خانه یکی از همسایگان، به دل آتش زد و جان دو زن سالمند رو نجات داد. ▪️علی دچار سوختگی شدید شد و دو هفته بعد از بستری بودن در بیمارستان، به‌علت سوختگی درجه سوم، مشکلات شدید تنفسی و ورود عفونت به خون، در ۱ مهر ۱۴۰۰ به شهادت رسید. رمــز شجـاعت در دل مـــردِ خطــرهاست شیرینی بـــاران به کــــام تشنه‌تـر هاست در آتـش عشق و صفا پروانــه‌ای سوخت جــنـت بــهای همت بی‌بـــال‌وپــرهاست باید بســـوزی تا بســــوزی در تـــب عشق آمــاج آتش، سینه ی این شعـله‌ور هاست ما مـــدعی بنــــدگی بودیـــم و دیــــدیم الســـابقــون الســابقون بیـــن شررهاست عاشق نباشی،بیستون کندن محال است آری قضــای عشـــق در دست قَـدَرهاست
دل بسته‌ی تو هستند چشمان غرق ژاله ای آرزوی خوبان! ای بهترین سلاله! از سلسبیل جدت مستی گرفته جریان او چشمه شراب و تو کوزه و پیاله در کهکشان چشمت پیداست نجم ثاقب به‌به به این توازن، تصویر و نور و هاله شب تیره و طلوعت درمان غصه‌داران پایان دردهایی، پایان زجر و ناله تاج سر جهانی، سلطان حق از امروز خورشیدی‌ات مبارک ای ماه پنج‌ساله!
نه تنها دوست، دشمن فکر حفظ احترامش بود کسی که آیه‌ی تطهیر بخشی از مقامش بود تمام سهمش از دنیای ما شد گوشه‌ی زندان همان آقا که سرتاسر همه عالم به نامش بود چنان با دشمنان خود هوای مهربانی داشت که زندان‌بان او یک‌عمر دربند مرامش بود دلش می‌خواست تا روز ابد می‌ماند با آن‌ها که دنیا بیشتر در جمع محرومان به‌کامش بود اگرچه قدر او را مردم دنیا ندانستند ولی در عرش تسبیح ملائک ذکر نامش بود به هر زندان که می‌بردند آقای غریبان را دل هر شیعه مانند کبوتر روی بامش بود برای دیدن آقا نه تنها سوخت جان ما که حتی کعبه هم مشتاق دیدار امامش بود عبادت بود کارش در تمام روزها، شب‌ها ولیکن گریه قوت غالب هر صبح‌وشامش بود چرا باید إبا می‌کرد از عمّال عباسی؟ کسی که قلب حیوانات وحشی نیز رامش بود حسن فرقی ندارد مجتبی یا عسکری باشد که تنها ماندن و بی‌یاوری ارث مدامش بود عطش بالا گرفت و زهر آخر کار خود را کرد در آن لحظه فقط ذکر مصیبت در کلامش بود؛ خدایا مادر مظلومه‌ام را بی‌هوا کشتند یکی ای کاش از آن‌ها بپرسد که؛ "چرا کشتند؟"
سرِ تو را به برَش می گرفت فرزندت سرِ حسینِ تو را روی نیزه می بردند
قرار بود که حُسن تو در حصار بماند همیشه دور و برت سیم خاردار بماند بنا نبود صبا عطری از لب تو ببوید بنا نبود که عکس تو یادگار بماند قرار بود که رسم تو از زمانه برافتد بنا نبود نشانت به روزگار بماند چه بادهای مخالف که غرق ولوله بودند که آفتاب تو در پشت ابر تار بماند قرار بود گل نرگس تو با همه عطرش میان توده تاریکی از غبار بماند میان آنهمه طوفان، خزان اجازه نمی داد به شاخه تو گلی سرخ از بهار بماند تو خون به دل شدی، اما بنای عشق بر این بود که روی شاخه ات آن آخرین انار، بماند! (ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای داغدارِ داغِ پدر، یابن العسکری داری دوباره دیده‌ی تر، یابن العسکری ما هم به غربت پدرت گریه می‌کنیم ما را میان گریه بخر یابن العسکری خسته شدیم، از غمِ دنیای بی امام از این همه بلا و ضرر، یابن العسکری صبر همه تمام شد و شب سحر نشد کی می‌رسد زمان سحر یابن العسکری دیدی، ندیده در به در و عاشقت شدیم چشمان ماست خیره به در، یابن العسکری آقا به گریه باز به سرداب می‌روی از صحن سامرا چه خبر یابن العسکری؟! ما را که از فراق حرم جان به لب شدیم تا کربلا دوباره ببر یابن العسکری از ما قبول کن، کم ما را زیاد کن ای داغدارِ داغِ پدر یابن العسکری