🔷لُبّ ِلُباب قبض و بسط (۱۸)
✍آرش نراقی
🔹فصل دوم: نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت
🔻تز چهارم؛ اصل ترابط، تغذیه و تلائم
0⃣2⃣ معرفت دینی چگونه با معارف بشری دیگر مربوط میشود؟
🔹میان معارف بشری غیر دینی و معرفت دینی انواع ارتباطها و تلائمها وجود دارد. امّا پیش از ورود به بحث تفصیلی در خصوص این ارتباطات، تذکر این نکته مهّم است که اکثر و بلکه تمام تلائمهایی که میان معارف بشری غیر دینی و معرفت دینی صورت میپذیرد از طریق «تغذیهی» معرفت دینی از آن معارف حاصل میشود.
🔻به طور کلّی معارف بشری غیر دینی، معرفت دینی را از سه طریق تغذیه میکنند:
🔹الف. تغذیه در مقام گردآوری: معارف بشری غیر دینی در این مقام به گزینشهای عالمان دین از متون دینی سامان میدهند و پرسشهای متنوعی در برابر آنها مینهند و از این راه به ترسیم تصویر شریعت کمک میکنند. انحای مختلف ارتباط میان معرفت دینی و غیر دینی هریک به مقتضای ویژگیهای خود معرفت دینی را در این مقام تغذیه میکنند و با آن تلائم مییابند.
🔹ب. تغذیه در مقام داوری: معارف بشری غیردینی در تصفیهی معرفت دینی از فهمهای نادرست و نیز تحکیم فهمهای درست از شریعت، نقش مهمی ایفا میکنند.
🔻این نقش در گرو دو پیش فرض مهمّ است که مورد قبول دینداران میباشند:
🔹۱-ب. خداوند شریعت، خداوند طبیعت و ماوراء طبیعت نیز هست، لذا درک صحیح از شریعت نمیتواند با درک صحیح از طبیعت و ماوراء طبیعت ناسازگار باشد.
🔹۲-ب. هر آنچه مجوز قبول دین است داور فهم دینی و سامان دهندهی آن نیز هست. رد و قبول و اثبات و ابطال، مربوط به همین مقام داوری است. و در اینجاست که پارهای از مقبولات بر میافتند و پارهای دیگر به جای آنها مینشینند، و همین تحولات است که معرفت دینی را فربهی بیشتر میبخشد.
🔹ج. تغذیه از طریق میسر ساختن فهم دینی و غنا و کمال بخشیدن به آن: معارف بشری غیر دینی، با انجام نقشهای دوگانه در مقام گردآوری و داوری، خود به خود در عرصهی معرفت دینی کار سومیرا نیز انجام میدهند که عبارت است از دادن چهار چوبی برای فهم دین و کمال بخشیدن به آن فهم.
#پرونده_نخست
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#لب_لباب
#فصل_دوم_نظریه
#تز_چهارم
@abdolkarimsoroush
۲۵ آذر سالروز تولد عبدالکریم سروش، آموزگار عشق و معرفت، بر اهالی علم و دانش گرامی باد🌺
@abdolkarimsoroush
🔷لُبّ ِلُباب قبض و بسط (۱۹)
✍آرش نراقی
🔹فصل دوم نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت
🔻تز چهارم: اصل ترابط، تغذیه و تلائم
🔹مجموعهی معارف بشری (از جمله معرفت دینی) از مجاری و سطوح زیر با یکدیگر مرتبطاند و یکدیگر را تغذیه مینمایند:
0⃣2⃣-1⃣ ربط منطقی–تولیدی:
🔹منظور از ارتباط «منطقی-تولیدی» در میان معارف آن است که قضایای موجود در یک علم، قضایای را در علم دیگر منطقاً تولید کنند. به بیان دیگر ممکن است مقدماتی که در یک شاخه از شاخههای علوم فراهم میآیند، منطقاً به نتیجهای بینجامند که آن نتیجه، موضوع جدیدی برای علم دیگر محسوب گردد، یا پارهای از مقبولات آن شاخهی علمیرا منطقاً ابطال نماید و از مسند مقبولیت فرود آورد.
🔹این نوع از ارتباط در میان معارف کم است و در میان بسیاری از معارف نیز یافت نمیشود. مثلاً بین فلسفه و علم تجربی، ارتباط «تولیدی-منطقی» وجود ندارد، یعنی از قضایای خالص فلسفی هرگز نمیتوان منطقاً به نتیجهای مربوط به علم تجربی رسید و بر عکس. همچنین بین ادراکات اعتباری و حقیقی، یعنی بین اخلاق و فلسفه و علم، نیز رابطهی تولیدی وجود ندارد. به عنوان مثالی دیگر، در منطق هرگز نمیتوان از قضایای جزئیه به قضایای کلیه رسید و یا از ترکیب قضایای خالص کلّی، قضایای جزئی نتیجه گرفت.
#پرونده_نخست
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#لب_لباب
#فصل_دوم_نظریه
#تز_چهارم
@abdolkarimsoroush
🔷لُبّ ِلُباب قبض و بسط (۲۰)
✍آرش نراقی
🔹فصل دوم: نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت
🔻تز چهارم: اصل ترابط، تغذیه و تلائم
0⃣2⃣-2⃣ ربط روششناختی:
🔹الف. قبول یا ردّ یک نکته در یک علم، بیدلیل و بیمبنا و بیروش صورت نمیپذیرد. بنابراین هر تصدیق و تکذیبی مبتنی بر مبادی و پیش فرضهای معرفتی و روششناختی بسیار است. این پیش فرضها به علم واحد و خاصی اختصاص ندارند و اگر در علم الف نکتهی الف را میآموزند و تحکیم میکنند، در علم کاف هم نکتهی کاف را اثبات یا رد میکنند. به این ترتیب نکتهی الف و نکتهی کاف با یکدیگر نسبت و ارتباط روششناختی پیدا میکنند. لذا کشف ارتباط تولّد غزّالی در قرن پنجم با قبول حقانیت قرآن (که بسیار بیگانه به نظر میرسند) آسان میگردد. روشی که وجود تاریخی غزّالی و قرن تولّد وی را برای ما محرز میسازد، همان روشی است که وجود تاریخی پیامبر اسلام، و عرضهی قرآن به دست ایشان را برای ما مسلّم میدارد (یعنی روش نقلهای متواتر).
🔹ج. معرفتشناسی پسینی، علوم را در مقام تحقق و اثبات مورد ملاحظه قرار میدهد. از این منظر، مجموعهی علوم حقیقی (نه اعتباری) را میتوان از حیث روش به سه دستهی بزرگ تقسیم نمود:
۱. علوم نقلی/تاریخی
۲. علوم استقرایی/تجربی
۳. علوم عقلی
🔹در این معارف، نقل و استقرا (تجربه) و قیاس، روشهای اثبات و ابطال و مبنای ردّ و قبول مسائل و قضایای مربوط میباشند. از این رو علوم متفاوتی همچون فیزیک، زیستشناسی، بلورشناسی و... علی رغم تمایز موضوعات، نوعی وحدت و پیوند مییابند. این وحدت نه به دلیل تقارب موضوعات آن علوم که به دلیل وحدت روش ردّ و قبول آنهاست. همچنین است در علوم نقلی و علوم عقلی.
🔹علوم نقلی و تجربی و عقلی خود با یکدیگر نیز در داد و ستد مستمرند، و قضایای یکی میتواند مقدمهی استدلالات دیگری قرار گیرد. برای مثال، حکیمان، مجربات را مقدمهای از مقدمات قیاسات برهانی محسوب میکردهاند، و مجربات البته از استقرا (به علاوهی قیاس خفی) به دست میآید. در علم کلام از نظم طبیعت (به منزلهی یک مقدمهی تجربی) برای اثبات وجود خداوند استفاده کردهاند. یا در فلسفه برای حلّ مسئلهی دشوار ربط حادث و قدیم از حرکت دوری افلاک مدد جستهاند، و یا چگونگی ساختمان بدن و افعال آن را دالّ بر وجود نفس گرفتهاند، یا حوادث تاریخی و ذکر حوادث غریبه را ب تصرّف عالم غیب در عالم شهادت شمردهاند و رؤیاهای صادقه را کاشف از عالمیورای عالم مادّه. از سوی دیگر علوم عقلی نیز، کثیری از مقدمات خود را به علوم تجربی و نقلی وام میدهند و بواقع وام دادهاند. برای مثال دکارت صحت ۴=۲×۲ را از صادق بودن و معتمد بودن خداوند نتیجه میگرفت. بوعلی کیمیاگری را از آن رو ناممکن میشمرد که معتقد بود کیمیاگری به افزایش کمیت طلا در جهان میانجامد و این امر، اقتصاد و نظم معیشت را به هم خواهد زد و خداوند نمیخواهد نظم عالم به هم بخورد.
🔹ممکن است این داد و ستد نادرست و نابجا تلقی شوند. باری حتّی اگر این داد و ستدها خطا باشند، باز هم جزو معرفت محسوباند، چرا که معرفت در مقام تحقّق چیزی نیست به جز مجموعهای از فرآوردههای روشمند و مضبوط (اعم از صواب و خطا – هویت جاری و جمعی علم) (نگاه کنید به بند ۵-۴).
🔹و. روش عقل و تجربه و نقل، سه روش بسیار بزرگ و فراگیرند. اجمالاً اشاره میکنیم که در درون هر یک از این سه دستهی فراگیر و مهمتر، خرده روشها و شیوههای کهتر نیز وجود دارند که هر کدام مسائل و قضایای حوزههای کوچکتری را به یکدیگر ربط روششناختی میدهند. برای مثال در عرصهی علوم تجربی، این شیوههای کهتر، بسط بسیار یافتهاند، و در آلات و ابزار نظری و مادّی مجسم گردیدهاند. میکروسکوپ ابزاری مادّی است که چون ترازویی، ما را به سنجش اموری توانا و به قبولشان ملزم میگرداند و از این راه میان یک دستهی خاص از قضایا ربط و نسبت وثیقتری میافکند. تئوریها نیز خود در مواردی جنبهی ابزارهای نظری به خود میگیرند.
🔹ھ. حاصل آنکه یک نوع از انواع ارتباطات منطقی میان معارف، ربط روششناختی است. این ربط اگرچه منطقی است، امّا ربط «قیاسی- منطقی» و ربط میان محتوای قضایا (یعنی ربط در مقام ثبوت) نیست.
🔹کشف این ارتباط منوط به نگاه معرفتشناسانه به عرصهی معرفت بشری است. در واقع این گونه ارتباطات درونی و بیرونی که میان شاخههای بزرگ معارف وجود دارد، خود فرزند آرای معرفت شناسانهی خاصی است که استقرار یا تواتر یا قیاس را (و یا شیوههای کهتر را) حجیت و اعتبار میبخشد. و آن آرای معرفتشناسانه مقدم بر فلسفه و تجربه و نقل هستند، و تا از آن مقام، اطمینان بخش بودن روشی تصدیق نشود، بر دستاوردهای آن روش اعتماد جایز نخواهد بود.
#پرونده_نخست
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#لب_لباب
#فصل_دوم_نظریه
#تز_چهارم
@abdolkarimsoroush
Dr. Soroush4_137545773603619346.mp3
زمان:
حجم:
876K
📚غزلیات شمس تبریزی
🎙عبدالکریم سروش
نان پاره ز من بستان جان پاره نخواهد شد
آواره عشق ما آواره نخواهد شد
آن را که منم خرقه عریان نشود هرگز
وان را که منم چاره بیچاره نخواهد شد
آن را که منم منصب معزول کجا گردد
آن خاره که شد گوهر او خاره نخواهد شد
آن قبله مشتاقان ویران نشود هرگز
وان مصحف خاموشان سی پاره نخواهد شد
از اشک شود ساقی این دیده من لیکن
بی نرگس مخمورش خماره نخواهد شد
بیمار شود عاشق اما بنمی میرد
ماه ار چه که لاغر شد استاره نخواهد شد
خاموش کن و چندین غمخواره مشو آخر
آن نفس که شد عاشق اماره نخواهد شد
#آخر_هفته_با_مولانا
#غزلیات_شمس
#مولانا
#دکتر_سروش
@abdolkarimsoroush
🔆 سلوک دیندارانه در جهان مدرن* | عبدالکریم سروش | جلسۀ نخست
🔸بر خلاف جهان پیشامدرن که دین جزو زندگی اکثریت مردم بود و از آن سوال نمیشد در دنیای مدرن دیگر دیندار بودن امری بدیهی نیست. امروز فرد برای دیندار بودن نیازمند دلیل است. دواعی و موانع سلوک دیندارانه در دنیای مدرن و چگونگی رویارویی با آنها موضوع این جلسات است.
🔸با توجه به این نکته که نوع دینداری هر شخص میتواند دست کم در یکی از سه دستۀ دینداری معیشتاندیش، دینداری معرفتاندیش و دینداری تجربتاندیش جای بگیرد، لازم است که در بررسی دینداری در دنیای مدرن، این سه نوع دینداری را مستقلاً مد نظر داشته باشیم.
1⃣ در دینداری معیشتاندیش، دین به صورت موروثی به شخص دیندار میرسد. این نوع از دینداری با تقلید همراه است و به عادات زندگی آمیخته است. عبادات در آن نقش مهمی دارند و پرسش و شک در آن راه ندارد. حجم عبادات برای دیندار دارای اهمیت است و نقش روحانیون در این دینداری برجسته است.
2⃣ در دینداری معرفتاندیش، نقد، پرسش، اندیشه و تردید نقش محوری دارد و برخلاف دینداری معیشتاندیش، جزم در آن راه نمییابد. اگر دیندار معیشتاندیش سوار بر کشتی دین در حال طی مسیر است، دیندار معرفتاندیش مرتباً در حال شنا کردن و مقابله با امواج سهمگین اندیشهها و تردیدها است. دینداری فیلسوفان و متکلمان از این نوع است.
3⃣ در دینداری تجربتاندیش محوریت با تجربیات دینی دیندار است. تجربۀ دینی به معنی الهام، بصیرت، مکاشفه، رویا و اصطلاحاتی از این قبیل است. دینداری پیامبران و عارفان از این نوع است. به طور خلاصه میتوان گفت خدا در دینداریهای معیشتاندیش، معرفتاندیش و تجربتاندیش به ترتیب شبیه یک سلطان، یک آموزگار و یک معشوق است.
🔸هر یک از این سه نوع دینداری در دنیای مدرن دارای موانعی هستند؛ برخلاف دنیای ماقبل مدرن که تقریباً هیچ مانعی بر هیچ یک از این سه قسم از دینداری مترتب نبوده است.
🔸احکام فقهی و اخلاقی در ذیل دینداری معیشتاندیش قرار میگیرند. در دنیای امروز رعایت هر دو نوع این احکام دارای موانعی است. مثلاً نماز خواندن با توجه به مشغلههای روزانه و ویژگیهای مشاغل امروزی بسیار سختتر از گذشته شده است. در مورد احکام اخلاقی نیز مثلاً قناعت ورزیدن با توجه با سبک زندگی امروزی بسیار نادر و دشوار شده است. به عنوان یک مثال دیگر، توکل کردن به خدا نیز با توجه به دنیای امروزی (که آمیخته به انواع اسباب و علل منطقی و علمی است) رنگ و بوی گذشته را ندارد. این مشکل شاید کمترین و نازل ترین مشکل باشد و دیندار معیشت اندیش می تواند به دینداری خود ادامه دهد و هم از مواهب دنیای جدید استفاده کند. دنیای مدرن موانع سنگینی در برابر دیندار معیشت اندیش ایجاد نکرده.
🔸از سوی دیگر موانع اساسی دینداری معرفتاندیش ناشی از چالشهایی است که توسط علوم جدید (علوم تجربی، انسانی و ...) مطرح شده اند؛ دنیای مدرن تنها ابزار مدرن ندارد، مفاهیم مدرن است که دینداری معرفتاندیش را با چالش رو با رو میکند مفاهیمی مانند حقوق بشر، آزادیهای مدنی و... و اینکه جهان جدید جهانی است که افسونهای دوران ماقبل مدرن از آن زدوده شده است.
🔸در مورد موانع دینداری تجربتاندیش نیز میتوان گفت که نوع زندگی مدرن که سرشار از سرعت، تشویش و اضطراب است، اساسا امکان مراقبه، آرامش و تمرکز را که لازمۀ تحقق تجربۀ دینی شخص دیندار است سلب میکند.
———————
*سلسله مباحث «سلوک دیندارانه در جهان مدرن» روز ۱۵ آوریل ۲۰۱۶ در دانشگاه استنفورد آغاز و بعد از چند جلسه به منلوپارک منتقل شد، و بعد از قریب به دو سال(۷۴۵ روز) به پایان کار خود رسید. این درسگفتار با همکاری و حمایت مرکز اسلامی فرهنگی شمال کالیفرنیا برگزار شد.
#سلوک_دیندارانه
#دکتر_سروش
#خلاصه_جلسات
@abdolkarimsoroush
🔷لب لباب قبض و بسط (۲۱)
✍آرش نراقی
🔹فصل دوم: نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت
🔻تز چهارم: اصل ترابط، تغذیه و تلائم
0⃣2⃣-3⃣ربط معرفت شناختی(به معنای خاص):
🔹در میان علوم و معارف مختلف، نوعی اتحاد و تلائم دامن گستر دیگر نیز وجود دارد كه عبارت است از «اتحاد معرفت شناختی» (به معنای اخص كلمه). این ربط و اتحاد اجمالاً به این معناست كه در میان معرفتهای مختلف و مضبوط بشری، علی رغم تنوع و تنافر موضوعاتشان، نوعی هماهنگی و سازگاری وجود دارد به طوری كه هیچ یك علیه دیگری فتوا نمیدهند و یا دست كم وجود چنین هماهنگیای مطلوب است، و عالمان و حكیمان میكوشند تا به آن دست یابند. هیچ حكیم جامعی نمیپسندد كه علم و حكمت و كلام و عرفانش اخبارشان ناسازگار باشد. یعنی در حكمت، انسانی چهره بنماید كه علم از او میگریزد، امّا كلام در او چنگ میزند و عرفان با وی بی مهر است. توقع این نیست كه معرفتی زایندهی یا مؤید معرفت دیگر و یا هم روش با آن یا وام دهنده به آن باشد. توقع این است كه، دست كم، هیچ كدام با دیگری در نیفتد و یا آن را سست نكند. و این توقع كوچكی نیست. در بن این خواسته، یك نظریهی واحد معرفتشناسی نهفته است.
🔹چه بگوییم شاخههای بزرگ معرفت به دلیل تباعد روشها و غایات و موضوعاتشان هیچ گاه در هم نمیپیچند و تصادف و تصادمشان مطلقاً ناشدنی است، و چه بگوییم بعضاً یا كلاً احتمال تلاقی و تنافی دارند و باید در سازگار كردن آنها كوشید، در هر دو حال حكمیمعرفت شناسانه راندهایم. و معنایاندراج و تلائم معارف بشری تحت نظریهی واحد معرفت شناختی، همین است.
البته خوب است در اینجا این نكته را نیز متذكر شویم كه معرفتشناسی یكسره پیشین و خاتمت یافته نیست، بلكه پسینی هم هست، و خود به تبع رشد معارف و علوم بشری، تصحیح و تكمیل میگردد، یعنی احكام زبان و منطق و ادراك و... تماماً قابل كشف پیشینی نیستند و تنها پس از بسط تاریخی شان آشكار میشوند و همین جاست كه آن پیوند خفی و ظریف معارف روی مینماید.
0⃣2⃣-4⃣ربط تولیدی – مصرفی:
🔹علوم تولید كننده از سه طریق با علوم مصرف كننده پیوند مییابند و آنها را تعین ویژه میبخشند:
1⃣دادن زاویهی دید و القای پرسش.
2⃣توسعه و تضییق معنا و هدایت فهم از متون – به طوری كه آن فهم با مبانی و مناهج قبول آنها ناسازگار نیفتد.
3⃣اعمال محدودیت از طریق مغفول نهادن پارهای از احتمالات.
🔹برای مثال در خصوص علم تاریخ بیان كردیم كه علوم تولید كننده به علم تاریخ زاویهی دید میدهند و به آن میآموزند كه از كدام منظر در پهنهی تاریخ بنگرد و از آن چه بپرسد، حوادث را چگونه به رشته بكشد، و نسبت علّی و معلولی را میان كدام حوادث برقرار كند. مثلاً اگر امروز در روان شناسی نظریه ای درآید كه نوع تغذیه را در تصمیمات سیاسی در باب قدرت مؤثر بداند، همهی مورخان از آن پس در بارهی نوع تغذیهی رجال سیاسی پژوهش خواهند كرد و تاریخ صامت را به سخن در خواهند آورد و از او چیزهایی را خواهند پرسید كه پیش از آن نمیپرسیدهاند و به این ترتیب دانش تاریخ را صورت و مضمون تازه خواهند بخشید.
🔹در فهم متون دینی نیز چنین است. آدمی برحسب تنگی و فراخی دایرهی معلوماتش، پارهای از احتمالات را در درك آیهای یا روایتی در میان میآورد یا نمیآورد. و این البته، علاوه بر آنكه به میزان برخورداری فرد از دانشهای عصر بستگی دارد، به پیش فرضهای وی در باب علم باری و انتظاراتش از دین و موازینش در پذیرش دین نیز متكی میباشد. لذا بیخبر بودن از پارهای علوم، بعضی مدلولات و معانی كلام و یا سعه و ضیق دایرهی مصادیق آن را گاه به طور كامل از نظر دور میدارد. همچنین داشتن زاویهی دید و پرسشی خاص (كه خود از داشتن نظریهای خاص بر میخیزد) گاه آدمیرا به دنبال تحقیق در مسئلهای و رابطهای میفرستد كه با نداشتن آن، چنان تحقیقی صورت نمیبندد.
🔹علوم خریدار، تابع علوم زایندهاند. و اگر در علوم تولید كننده تحولّی پیدا شود، مصرف كنندگان نیز دستخوش تحّول خواهند گردید.
🔹فهم ما از كتاب و سنّت (نه خود آنها) متناسب با دانشهای ماست و آدمی به قدری كه میداند از آنها میپرسد و نیز به اندازهای كه میداند پاسخ پرسشها را فهم میكند. روییدن پرسشها و فهمیدن پاسخها نیز تحت ضوابط و احكام معینی صورت میپذیرند. این امر بخصوص در باب شریعت اسلام صادق و جاری است، چرا كه این شریعت آدمیان را به بررسی تاریخ، سیر در جهان، و تحقیق در طبیعت و تعقل و تفكر در آفرینش دعوت و توصیه میكند. شریعتی كه چنین توصیههایی دارد، نمیتواند محصولات آن تحقیقات و مطالعات را نپذیرد و یا با آنها سازگار و متناسب نیفتد.
🔹باری بنابر آنچه گذشت، ربط میان علوم تولید كننده و مصرف كننده نیز یكی از انحای مهم ارتباط و داد و ستد در میان معارف بشری است.
#پرونده_نخست
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#لب_لباب
#دکتر_سروش
@abdolkarimsoroush
🔷لب لباب قبض و بسط (۲۲)
✍آرش نراقی
🔹فصل دوم: نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت
🔻تز چهارم: اصل ترابط، تغذیه و تلائم
0⃣2⃣-5⃣ربط مبتنی بر اصل رفع تعارض:
🔹الف. مطابق این اصل، هرگاه در قلمرو یك علم خاص تعارضی آشكار شود، دورترین مبادی و مسائل و نتایج نیز(خواه در آن علم و خواه در علوم دیگر) در ایجاد آن تعارض متهم میگردند و یا از وجود آن آسیب میبینند. یعنی وقوع یك ابطال ساده، منطقاً قدرت دارد تا استوارترین و نهاییترین لایههای علم نفوذ كند و آن را ویران سازد. از این رو برای رفع یك تعارض ناگزیر باید تمام سطوح معرفت مورد وارسی قرار گیرد تا مقصر اصلی پیدا شود.
🔹از این منظر تفاوتی میان علوم نقلی و عقلی و تجربی باقی نمیماند. همه به یكاندازه متهم به تقصیر و مشمول تحقیق واقع میشوند. هنگامی كه دو پاره از یك علم با یكدیگر در میافتند(برای مثال وقتی شواهدی تجربی هم در تأیید نظریهی خورشید، مركزی و هم در تأیید نظریهی زمین، مركزی به دست میافتد) برای رفع این ناسازگاری، تفاوتی نمیكند كه از نقل كمك بگیریم یا از عقل، از كلام مدد بجوییم یا از ریاضی و فیزیك و فلسفه. حس را خطا كار بشماریم یا خرد را، عیب را بر آلات علمیبنهیم یا بر صاحب آلات. تاریخ علم آشكار میكند كه جامعهی عالمان عملاً از تمامی این راهها رفتهاند تا بلكه آن تعارض بنیان افکن را رفع نمایند.
🔹این امر در تعارض علم و دین نیز صادق است. یعنی عالمان فقط در مقام رفع تعارض علم و علم، یا علم و فلسفه نیست که جمیع معارف را زیر و رو میکنند، بلکه تعارض معرفت دینی و معارف بشری دیگر نیز صاحبان معرفت را به تلاطم خواهند افکند. کلید فهم و قبول این مدعا همانا بررسی تاریخ علم(بویژه انقلابهای علمی) و فرهنگ بشری است.
🔹ب. لازمهی این اصل آن نیست که هر مورد نقضی، همهی بنای علم و فلسفه را بالفعل ویران کند. بلکه مراد این است که آن مورد نقض، بالقوه چنین توانی دارد، و همین امر بالقوه امکان ارتباط متقابل و متعاکس پارههای مختلف معرفت بشری را آشکار میکند.
🔹ج. همچنین عالمان و حکیمان، به مبانی و مناهج فن خویش پایبند و دلبستهاند، از این رو اغلب در مقام حلّ و رفع مشکلات و شبهات، به مبادی دست نمیزنند و بحق محافظه کاری مینمایند. عالمان در غالب موارد انقلاب همه جانبه را روا نمیدارند، بلکه میکوشند تا آنجا که میتوانند، با حفظ مبانی، مشکل پیش آمده را چاره کنند و برای آنکه کشتی معرفتشان را از غرقه شدن نجات بخشند، ابتدا از کالاهای کم بهاتر دل برکنند، و آن کالاها را به دریا بریزند تا بلکه از این راه کشتی علم از هلاکت رهایی یابد و به بذل کالاهای نفیستر حاجت نیفتد.
🔹همچنین عالمان و حکیمان برای حلّ مشکلات فنّ خویش، کمتر از فنون دیگر مدد میجویند، و یا کمتر گناه را به گردن بیگانگان میاندازند و از همین رو، مبتدیان از ربط واقعی و وثیق پارههای مختلف معرف بشری غافل میمانند و نقش آن پارههای گوناگون را در ایجاد مشکل، یا ربط آنها را با مشکل در نمییابند. امّا هنگامیکه در علم انقلابی رخ میدهد و جمیع مبانی و مناهج معتمد پیشین، مورد سو ء ظن قرار میگیرند، آن گاه است که چشمها بر روی این پیوندهای وثیق و وسیع در میان شاخههای مختلف معارف گشوده میشود.
🔹بنابراین اشتباهی که در یک فنّ رخ میدهد، چه بسا درس خود را در فنّ دیگر به ما بیاموزد. یعنی کشف یک خطای علمیگاه به کشف خطایی فلسفی (و گاه کلامیو تاریخی) میانجامد و بر عکس.
🔹و. برای روشنتر شدن مطلب، برای مثال فرض کنیم که یکی احکام طبیعت شناسی ارسطویی ابطال گردد. این ابطال به هیچ رو در حدّ همان یک حکم محدود نمیماند، زیرا مگر یک حکم باطل در طبیعیات، فرزند روش و مبانی باطل نیست؟ و مگر به شیوهی خاصی و از مبادی خاصی استنتاج نشده است؟ پس چرا باید فقط همان حکم را باطل دانست و از بطلان روش و مبانی خبر نگرفت؟ به علاوه مگر آن مبانی و روش خود مورد تصویب فلسفهی مابعدالطبیعه و معرفتشناسی ارسطویی نیستند، پس اگر در آنها خللی هست، لاجرم به خللی در مابعدالطبیعه و معرفتشناسی ارسطوئی قدرت آن را دارد که مابعدالطبیعهی وی را به لرزه در آورد. و این قدرت البته در آن حکم خاص منحصر نمیباشد.
#پرونده_نخست
#لب_لباب
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#تز_چهارم
#دکتر_سروش
@abdolkarimsoroush
🔆سلوک دیندارانه در جهان مدرن | عبدالکریم سروش | جلسه دوم
🔸دین چیست؟
امروزه هیچ عالم الهیاتی و دین شناس مدعی نیست که می توان تعریف جامع و مانعی از دین داد. الان حدود صدها دین در دنیا وجود دارد. عموم دین شناسان بر این باورند که در همه ادیان یک ماهیت واحدی وجود ندارد. در بین ادیان یک شباهت خانوادگی[۱] وجود دارد. مثلا اگر خدا را عنصر مشترک ادیان بدانیم، میدانیم در بسیاری از ادیان خدا وجود ندارد، از جمله بودیسم. یا نبوت، یا معاد که در ادیانی وجود ندارند.
🔸اما عناصری هست که اشتراک پذیری بیشتری دارند.
▪مثلا در عموم ادیان امر مقدس وجود دارند. البته لزوما نه خدا و ملائکه. حتی یک بت یا درخت یا مکان یا فرد در ادیان مختلف مقدساند. چیزهای حرام نیز به این مقدسات ارتباط دارند. چیز های مقدس حریم و حرمتی دارند و در برخورد با مقدسات ، حرامها مطرح است.
▪مفهوم عبادت هم در بسیاری ادیان مشترک است. وقتی چیزی که مقدس میشماریم، مفهوم عبادت و عبودیت مطرح میشود.
▪مفهوم شرم در مقابل امور مقدس.
🔸یک نکته مهم دیگر این است که؛ همه ادیان یک پکیج دارند و نمی توان گزیده ای از آن انتخاب کرد و خود را دیندار آن دین دانست. همین هم مسئله است چون اگر میشد بنظر مان خوب و بد دین را جدا کنیم و خوبها را بپذیریم و بدها را دور برزیم، دیگر مشکلی نبود. ولی اینطور نیست. دشواریها از این جنس است که بعدا به آن میپردازیم. این با علم فرق دارد، با فلسفه فرق دارد که می توان گزینشی با آنها برخورد کرد.
🔸تعریف دستکم دو نوع است. تعریف ساختاری و تعریف کاربردی. مثلا تعریف ساختاری چاقو: چیزی است که دسته دارد ، تیغه دارد. تعریف کاربردی: چیزی است که با آن می توان برید.
🔻تعریفهای ساختاری دین
🔸تعریف ِشلایر ماخر[۲]
او میگوید، اصل تجربه دینی ، تجربه اتکا است. وقتی بفهمید که مستقل نیستید بلکه متکی بیک موجودی هستید ، این یک تجربه دینی است. اینکه درک شود که زیر پای شخص خالی است و باید به وجودی متکی باشد. بدنبال این تجربه، یک اخلاقی حاصل میشود، که شخص با نسبت به آن مقوم هستی رفتاری خاص پیش میگیرد، و بدنبال آن یک فقه حاصل میشود که قانون است.
قانون حداقل اخلاق است. اخلاق دینی و فقه، تجربه دینی را حفظ می کند یا فضا را برای حصول آن آماده می کند. مغز هسته ، آن تجربه است و قشر و پوست آن اخلاق و فقه است.
🔸تعریف رودلوف اوتو[۳]؛ ایشان گفته است دین امر قدسی است. همان جمال وجلال امر مقدس است.
🔸آقای پل تیلیش[۴] در تعریف دین گفته است: "دین واپسین و آخرین دغدغه آدمی است". ما در زندگی دغدغه های گوناگون در سطوح مختلف داریم. مثلا دغدغه روز مره از جمله آب و نان. از آن بالاتر دغدغه صحت و سلامت. از آن بالاتر دغدغه مرگ. البته مرگ یکی از دغدغه های جدی و اصیل آدمی است. بقول هایدگر ، انسان وجود معطوف به مرگ است. فراتر از دغدغه مرگ ، دغدغه سعادت است. آیا پس از مرگ خبری هست؟ آیا سعادت و شقاوتی معنی دارد؟
🔸آقای پل تیلیش میگوید دین به واپسین دغدغه های آدمی می پردازد. پس تعریف دین و خلاصه کردن آن در احکام فقهی ساده ، درست نیست. فقه میتواند جزو دین باشد ، ولی تعریف دین به اینها منوط نمیشه.
🔸من به سخن پل تیلیش چیزی اضافه می کنم یا تعبیری متفاوت می کنم. آدم دیندار با "بی نهایت" مواجه شده وامور محدود زود گذر او را اشباع نمی کند.
🔸آدمی که به یک تحسین امروز دلخوش میکند، این زندگی دینی نیست. این زیستن در همینجا و اکنون است. این معنی دقیق "سکولاریزم" است. یعنی "اینجا" و "اکنون". "اینجا" ممکنه خونه یا کشور من باشه، و "اکنون" ممکنه امسال باشه.
🔸آدمها از این زاویه سه دسته اند.
▪آدمیانی که با بی نهایت کاری ندارند.
▪آدمیانی که با فکر و ذهن با بی نهایت برخورد دارند، که فیلسوفان هستند.
▪ آدمیانی که در بی نهایت زندگی می کنند. میدانند در یک ازلیت و ابدیت هستند. این دینداری است. چنین تجربه ای از آن نوادری است. البته آن نوادر چنین تجربه ای را با دیگران در میان می گذارند.
_____پ.ن
۱. ویتگنشتاین فیلسوف اتریشی نظریه شباهت خانوادگی را مطرح کرده و امروزه این نظریه از مهمترین رقیبان ذاتگرایی به شمار میرود.
۲. فیلسوف آلمانی (Friedrich Schleiermacher)؛ آثارش در زمینه هرمنوتیک ادیان معروف است.
۳. فیلسوف آلمانی(Rudolf Otto)؛ صاحب کتابی به نام "امر قدسی"
۴. الاهیدان آلمانی (Paul Tillich).
#سلوک_دیندارانه
#خلاصه_جلسات
#عبدالکریم_سروش
@abdolkarimsoroush
Dr. Soroush4_137545773603619979.mp3
زمان:
حجم:
1.13M
📚غزلیات شمس تبریزی
🎙عبدالکریم سروش
ای آسمان که بر سر ما چرخ میزنی
در عشق آفتاب تو همخرقه منی
والله که عاشقی و بگویم نشان عشق
بیرون و اندرون همه سرسبز و روشنی
از بحر تر نگردی و ز خاک فارغی
از آتشش نسوزی و ز باد ایمنی
ای چرخ آسیا ز چه آب است گردشت
آخر یکی بگو که چه دولاب آهنی
از گردشی کنار زمین چون ارم کنی
وز گردشی دگر چه درختان که برکنی
شمعی است آفتاب و تو پروانهای به فعل
پروانه وار گرد چنین شمع میتنی
پوشیدهای چو حاج تو احرام نیلگون
چون حاج گرد کعبه طوافی همیکنی
حق گفت ایمن است هر آن کو به حج رسید
ای چرخ حق گزار ز آفات ایمنی
جمله بهانههاست که عشق است هر چه هست
خانه خداست عشق و تو در خانه ساکنی
زین بیش مینگویم و امکان گفت نیست
والله چه نکتههاست در این سینه گفتنی
#آخر_هفته_با_مولانا
#غزلیات_شمس
#مولانا
#عبدالکریم_سروش
@abdolkarimsoroush
🔷لب لباب قبض و بسط (۲۳)
✍آرش نراقی
🔹فصل دوم: نظریه قبض و بسط تئوریک
🔻تز چهارم: اصل ترابط، تغذیه و تلائم
0⃣2⃣-6⃣ربط از طریق مسئلهزایی:
🔹الف. علوم با مسئله رشد میکنند، و بلکه از مسئله تنفس میکنند. اگر در یک علم مسئلهای پدید نیامد، آن علم حیات و تحرک خود را از دست خواهد داد. مسائل فقط در درون خود علم پدید نمیآیند، بلکه گاه در عرصههایی بس دور دست زاده و پرورده میشوند و در برابر صاحب علم مینشینند و از وی حلّ و تدبیر میطلبند. در اینجا سخن از نیاز یک دانش به دانش دیگر نیست، سخن از پاسخ دادن معضلهای است که در اثر رشد و تحّول دانشهای دیگر، در خود این دانش افتاده است.
🔹ب. پیشینیان نسبت علوم با فلسفه را تنها در این میدانستند که علم میتواند صغرای قیاسات فلسفی واقع شود. امّا نسبت میان علم و فلسفه در این امر خلاصه نمیشود. علم میتواند برای فلسفه مسئله بیافریند و از این راه فلسفه را به تکاپو و پویایی جدید وا دارد.
🔹در تاریخ فرهنگ اسلامیتاکنون عرفان(و گاهی شریعت) برای فلسفه مسئله آفرینی میکردهاند و علم کمتر چنین نقشی ایفا مینموده است. امّا امروز علم نیز به جد در این میدان پا نهاده است.
🔹برای مثال، نظریهی تکامل زیستی داروین که دستاوردی در عرصهی علوم محسوب میگردد، بسی مسائل در عرصهی علوم تجربی، فلسفه، کلام و معرفتشناسی آفریده است. این نظریه پیش از همه، متکلمان و به تبع آنها، معرفت دینی را به تکاپو و واکنش انگیخته است. این نظریه هم تفسیر متون دینی را عوض کرد و هم در تقریر برهان نظم خلل افکند، لکن از این حدّ بسی فراتر رفت و به حوزهی اخلاق نیز وارد شد و «اخلاق تکاملی» را بنیاد نهاد، داروینیسم اجتماعی را پدید آورد، و به این ترتیب پشتوانهی نوینی برای نحلههای قدرت پرست فراهم کرد. حتّی نژادپرستی نیز از آن بیبهره نماند و فلسفهی ترکیبی «هربرت اسپنسر» نیز از آن نصیب وافر یافت. «معرفتشناسی تکاملی» نیز از ثمرات جدید این نظریه است.
🔹همچنین، امروزه بحث از هوش مصنوعی، یا ساختن موجود زنده و نظایر اینها که همگی خاستگاه علمیدارند، بسی مسائل فلسفی و کلامیپدید آوردهاند که هیچ فیلسوف متفکّری نمیتواند از تأمل دربارهی آنها سر باز زند. از سوی دیگر انسان شناسی علوم انسانی نیز از دستاوردهای علمیای است که فیلسوفان را به تأملات تازه در باب انسان وا میدارد. یعنی نه فقط علم به طبیعت که علم به انسان و جامعه و تاریخ نیز به تحدّی آمده و مسائل تازهای را به دنبال خود آفریدهاند. فلسفه ای که به این گونه پرسشهای جدید پاسخ گوید البته به قرار پیشین نخواهد ماند و ترکیب و هیئت تازهای خواهد یافت، و چون علم و فلسفه دیگرگون شوند، بدون تردید معرفت دینی نیز به این دگرگونی پاسخ خواهد داد و برای مثال، انسان شریعت با انسان علوم و فلسفه، تلائم و توازن خواهد یافت.
#پرونده_نخست
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#لب_لباب
#فصل_دوم_نظریه
#تز_چهارم
#عبدالکریم_سروش
@abdolkarimsoroush
🔆سلوک دیندارانه در جهان مدرن | عبدالکریم سروش | جلسه سوم
🔻پیش از ورود به بحث تعاریف کارکردی دین سه نکته را بیان میکنم؛
1⃣ در قرن نوزدهم فیلسوفی ظهور کرد بنام سورن کیرکگور. برای کیرکگور مسئله دین، به مفهوم ایمان منتهی میشد، نه مفهوم عقیده. جدایی این دو (ایمان و عقیده ) کشف نیکویی بود. ایمان چیزی است که به شخص یک وجود تازه می دهد. اعتقاد به شخص یک عقلانیت و ذهنیت تازه می دهد. خلاصه رای کرکگارد این بود که ایمان برتر از اخلاق است. این حرف بسیار مناقشه برانگیز بوده و هست. از کجا او به این رسید، از تامل در داستان ابراهیم و قربانی کردن اسماعیل. کار ابراهیم از نظر اصول اخلاقی کاملا مردود است، ولی ایمان ابراهیم او را به چنین کاری سوق داد. از نظر او ایمان یعنی جهشی در تاریکی. اگر عقلا همه چی مشخص است، ایمان جایی ندارد، در تاریکی و در ندانستن است که ایمان ظهور می کند.
2⃣ مولانا در دفتر سوم داستانی دارد در مورد اهل صبا. اهل صبا پیامبران و معجزاتشون را انکار می کردند. اما نکته دیگر و اشکال دیگری هم به انبیا می گرفتند.
طوطی نقل و شکر بودیم ما
مرغ مرگ اندیش گشتیم از شما
این حرف خیلی مهمی است. قصه مرگ در همه ادیان مهم است. اینکه جهان جدید می کوشد مردم بیاد مرگ نباشند، این از عوارض مدرنیته است. در ادیان دو ابزار است برای فرو نشاندن سرکشی های نفس آدمی، یکی خدا و دیگری مرگ. خدا در همه ادیان نیست، ولی مرگ و مفهوم آن جزو ارکان ادیان مهم جهان هست.
3⃣نکته دیگر از یک فیلسوف انگلیسی بنام والتر استیس نقل کنم در مورد توجه به وجه دیگری از دین. قائل بودن به غایت دار بودن جهان، یکی از ارکان ادیان است. داروین که تئوریش را مطرح کرد، ظاهرش با ظاهر کتاب مقدس منافات داشت، مثلا عمر چند صد میلیون ساله زمین در مقابل عمر چند هزار ساله زمین به استناد به کتاب مقدس. تلقی دنیا در ظاهر ادیان، یک دنیای کوچک با عمری کوتاه بوده و یک آینده نسبتا معین. اما مسئله مهم ، حذف غایت و هدف بود که در تئوری داروین هست. انسان و دیگر موجودات بر اثر تصادف و انتخاب طبیعی بوجود آمده اند. نه انسان موجود کاملی است ، نه موجودات دیگر کامل بودند و نه روند پیدایش بی نقص بوده. بسیار روند کج و معوجی بوده و طبق انتخاب طبیعی، موجودات مقاوم مانده اند و بقیه حذف شده اند. و میشد اینگونه نشود و طور دیگر بشود. Order out of chaos اینکه جهان غایتی نداره ، خیلی ضد دینی است، ولی علوم جدید این را به ما القا می کنند، و اندیشه علمی بسیار جهان را سکولار کرده است.
🔸در مورد تعاریف کارکردی دین، از ناقدان دین شروع میکنم، از لودویک فویرباخ. او یک ملحد مهم آلمانی است. من آثار او را یکبار در ایران تدریس کردم که فکر کنم اولین بار و آخرین بار بود.
🔸یک کتاب مهم او بنام "جوهر مسیحیت" The Essence of Christianity است. فویر باخ در آن کتاب ، طرح عجیبی دارد. هر آنچه در ادیان آمده در باب انسان و خدا و جهان میگوید درست است، ولی وارونه معنا میکند. چنان معنا میکند که بکار او میآید. مثلا جمله معروف "هر کس خود را بشناسد ، خدا را شناخته"، او میگوید این درست است چون ما خودمان خداییم. ادیان آدرس اشتباه دادهاند. ما خود خداییم. در آسمانها دنبال خدا نگردید.
🔸فویرباخ میگفت کارکرد دین، از خود بیگانگی انسان است. دین باعث شده خود را درست نبینیم و نشناسیم. هگل میگفت وقتی آدم از بهشت رانده شد، از خود واقعیش جدا شد، و مسیح آمد تا خود واقعی را نشان انسان بدهد. فویر باخ شاگرد هگل بود ، ولی این مفهوم را وارونه کرد.
🔸مارکس حرف فویر باخ را قبول میکرد که دین منشا از خود بیگانگی انسان است و انسانها اشتباه کردهاند، ولی میگفت باید توضیح داد چرا انسان این اشتباه رو کرد و چرا این اشتباه اینقدر پایدار شده ، که با هزاران بار توضیح هم انسان باین مشکل خود پی نمیبرد. مارکس وقت چندانی برای رد دین مصروف نکرد. او بدنبال ریشه یابی بود و میگفت باید شرایط اجتماعی را اصلاح کرد تا بروز نکند. او راه حل را انقلاب ، انقلاب اجتماعی و انقلاب در روابط تولیدی می دانست.
#سلوک_دیندارانه
#خلاصه_جلسات
#عبدالکریم_سروش
@abdolkarimsoroush