eitaa logo
قطعه‌ای از بهشت
432 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
181 فایل
امام على عليه السلام: اَلنّاسُ نيامٌ فَاِذا ماتُوا انْتَبَهوا؛ مردم در خوابند، چون بميرند بيدار میشوند ارتباط با مدیر👈 @K_ali_h_69
مشاهده در ایتا
دانلود
قطعه‌ای از بهشت
#حماسه‌جاودان🌹 از شخصي پرسيدم: از حركت اربعين امسال كه بيش از بيست ميليون زائر به سوي كربلا رفتند چ
✨ ايراني‌ها بر اساس تفكر امام معصوم خود يعني ابا عبدالله الحسين( ع) وارد ميدان مبارزه شدند و زير بار ذلت نرفتند. و حالا همين تفكر ميان ملت‌هاي مسلمان و آزاده در حال رشد است. مردم عراق نيز همين شعار را الگوي خود قرار دادهاند و مشغول نبرد با نيروهاي داعش هستند. هادي زماني كه وارد نيروهاي مردمي شد، به عنوان يك الگو مورد توجه رزمندگان عراقي قرار گرفت. او هميشه تصوير مقام معظم رهبري را روي سينه داشت. همين كار باعث شد كه بسياري از دوستان او نيز كه عراقي بودند همين كار را انجام دهند. او به مسائل معنوي بسيار توجه ميكرد. نماز شب و اخلاص او مورد توجه رزمندگان عراقي قرار گرفت. در راستاي همين تأثيرگذاري بود که بحث چفيه و پيشاني‌بند را مطرح کرد. فرماندهان حشدالشعبي که به او اعتماد کامل داشتند، او را با صد ميليون تومان پول به ايران فرستادند. او اجازه داشت هر طور که ميخواهد خرج کند، اما هادي رعايت ميکرد که از آن پول براي خودش خرج نکند. گاهي آنقدر رعايت ميکرد که بيسکوييت را جايگزين وعده‌ي غذايي ميکرد! با اينکه پول زيادي براي خريد اقالم به همراه داشت اما حواسش بود که بهترين جنس‌ها را بخرد. دقت ميکرد که براي ريال به ريال اين پول که توسط مردم عراق تهيه شده زحمت بکشد تا بيهوده هدر نرود. براي مثال براي تهيه‌ي چفيه از تهران به يزد رفت تا از كارخانه و ارزانتر تهيه کند. پيشاني‌بندها را در تهران چاپ کرده بود و به خانه ميآورد تا خواهرانش آنها را بريده و آماده کنند. او سعي ميکرد کاري که انجام ميدهد، به نحو احسن باشد. 🌹
قطعه‌ای از بهشت
#آخرین‌شب🌹 بارها از دوستان شهدا شنيده بوديم كه قبل از آخرين سفر رفتار و كردار آنها تغيير ميكرد. ش
🌹 براي قبر هم كه قبال با يك شيخ نجفي صحبت كرده بود و يك قبر در ابتداي وادي‌السلام از او گرفته بود. برخي دوستان هادي را بارها در كنار مزار خودش ديده بودند كه مشغول عبادت و دعا بود!! هادي تكليف همه‌ي امور دنيايي خودش را مشخص كرد و آمادهي سفر ً وقتي به جاي مهمي ميرفت، بهترين لباسهايش را ميپوشيد. شد. معمولابراي سفر آخر هم بهترين لباسها را پوشيد و حركت كرد... برادر حمزه عسگري از دوستان هادي و از طالب ايراني نجف ميگفت: صورت هادي خيلي جوش ميزد. از دوران جواني دنبال دوا درمان بود. پيش يكي دو تا دكتر در ايران رفته بود و دارو استفاده كرد، اما تغييري در جوشهاي صورتش ايجاد نشد. شب آخر ديدم كه با آن پيرمرد نابينا خداحافظي ميكرد. پيرمرد با صفايي كه هر شب منتظر بود تا هادي به دنبال او بيايد و به مسجد بروند. آخر شب بود كه با هم صحبت كرديم. هادي حرف از رفتن و شهادت زد. بعد گفتم: راستي ديگه براي جوشهاي صورتت كاري نكردي؟ هادي لبخند تلخي زد و گفت: يه انفجار احتياجه كه اين جوشهاي صورت ما رو نابود كنه! دوباره حرف از شهادت را ادامه داد. من هم به شوخي گفتم: هادي تو شهيد شو، ما برات يه مراسم سنگين برگزار ميكنيم. بعد ادامه دادم: يه شعر زيبا هست كه مداحها ميخونن، ميخوام توي تشييع جنازه تو اين شعر رو بخونم. هادي منتظر شعر بود كه گفتم: جنازهام رو بيارين، بگيد فقط به زير لب حسين ع هادي خيلي خوشش آمد. عجيب بود كه چند روز بعد درست در زمان تشييع، به ياد اين مطلب افتادم. يكباره مداح مراسم تشييع شروع به خواندن اين شعر زيبا كرد. 🌹