-⛓♥️×_×
-به قول عمو حسن
هیچکس
یڪ #جنگجو را
#دوست ندارد
مگر اینکه
#دشمن
پشت دروازه های
#شهر باشه...
@abdozahra_69
قطعهای از بهشت
#مقدمھ✨ در روزگارے که جامعهي بيهويت غرب، از نبود اسطورههاي واقعي رنج ميبرد، و #براي مخاطبان خود
۞~۞~۞~۞~۞~۞~۞~۞~۞
#قسمتاول✨
#گمݩامی🌹
اوايل كار بود؛ حدود سال 1386 .به سختي مشغول جمعآوري خاطرات
شهيد هادي بوديم.
شنيدم كه قبل از ما چند نفر ديگر از جمله دو نفر از
بچههاي مسجد موسي ابن جعفر 7 چند مصاحبه با دوستان شهيد گرفتهاند.
سراغ آنها را گرفتم. بعد از تماس تلفني، قرار مالقات گذاشتيم. سيد علي
مصطفوي و دوست صميمي او، هادي ذوالفقاري، با يك كيف پر از كاغذ آمدند.
سيد علي را از قبل ميشناختم؛ مسئول #فرهنگي مسجد بود. او بسيار دلسوزانه
فعاليت ميكرد. اما #هادي را براي اولين بار ميديدم.
آنها چهار مصاحبه انجام داده بودند كه متن آن را به من تحويل دادند. بعد هم دربارهي شخصيت شهيد ابراهيم هادے صحبت كرديم.
در اين مدت هادي ذوالفقاري ساكت بود. در پايان صحبتهاي سيد علي،
رو به من كرد و گفت: #شرمنده، ببخشيد، ميتونم مطلبي رو بگم؟
گفتم: بفرماييد.
هادي با همان چهرهي با حيا و دوستداشتني گفت: قبل از ما و شما چند
نفر ديگر به دنبال خاطرات شهيد ابراهيم هادي رفتند، اما هيچ كدام به چاپ
كتاب نرسيد! شايد دليلش اين بوده كه ميخواستند خودشان را در كنار شهيد مطرح كنند. بعد سكوت كرد. همينطور كه با تعجب نگاهش ميكردم ادامه داد:
خواستم بگويم همينطور كه اين #شهيد عاشق گمنامي بوده، شما هم سعي كنيد كه ...
فهميدم چه چيزي ميخواهد بگويد، تا آخرش را خواندم. از اين دقت نظر او #خيلي خوشم آمد.
اين برخورد اول سرآغاز آشنايي ما شد.
بعد از آن بارها از هادي ذوالفقاري
براي برگزاري يادوارهي شهدا و به خصوص يادوارهي شهيد ابراهيم هادي كمك گرفتيم.
او بهتر از آن چيزي بود كه فكر ميكرديم؛ جواني فعال، كاري، پرتلاش اما بدون ادعا.
هادي بسيار شوخطبع و خندهرو و در عين حال زرنگ و قوي بود. #ايدههاي
خوبي در كارهاي فرهنگي داشت.
با اين حال هميشه كارهايش را در گمنامي
انجام ميداد. #دوست نداشت اسم او مطرح شود.
مدتي با چاپخانههاي اطراف ميدان بهارستان همكاري ميكرد. #پوسترها
و برچسبهاي شهدا را چاپ ميكرد. زير بيشتر اين پوسترها به توصيهي او
نوشته بودند: جبههي فرهنگي، عليه تهاجم فرهنگي ـ گمنام.
رفاقت ما با هادي ادامه داشت. تا اينكه يك روز تماس گرفت. پشت تلفن فرياد ميزد و گريه ميكرد! بعد هم خبر عروج ملكوتي سيد علي مصطفوي
را به من داد.
سال بعد همهي دوستان را جمع كرد و تلاش نمود تا ڪتاب خاطرات سيد
علي مصطفوي چاپ شود. او همهي كارها را انجام ميداد اما ميگفت: راضي
نيستم اسمي از من به ميان آيد.
كتاب همسفرشهدا منتشر شد. بعد از سيد علي، هادي بسيار غمگين بود.
نزديكترين دوست خود را در مسجد از دست داده بود. هادي بعد از پايان خدمت چندين كار مختلف را تجربه كرد و بعد از آن،
راهیحوزهعلمیھشد.🌹✨
#ادامھداࢪد😊
#تقدیمبہشهدایمدافعحرم
#التماسدعاےشهادت
قطعهای از بهشت
#قسمت6✨🌹 #پسرڪفلافلفࢪوش✨☘ #ࢪاوے:یکیازجوانانمسجد كار فرهنگي مسجد موسي ابن جعفر( ؏) بسيار گست
#قسمت7🌿✨
#پسرڪفلافلفࢪوش
رفاقت ما با اين پسࢪ درحد سلام و عليك بود.
تا اينكه يك شب مراسم
يادوارهي شهدا در مسجد بࢪگزار شد. اين اولين يادوارهي شهدا بعد از پايان دوران دفاع مقدس بود.
در پايان مراسم ديدم همان #پسرك فلالفروش انتهاي مسجد نشسته! به
سيد علي اشاره كردم و گفتم: #رفيقت اومده مسجد.
سيد علي تا او را ديد بلند شد و با گرمي از او استقبال كرد. #بعد او را در
جمع بچههاي بسيج وارد كرد و گفت: ايشان دوست #صميمي بنده است كه
حاصل زحماتش را بارها نوش جان كردهايد!
خلاصه كلي گفتيم و خنديديم. بعد سيد علي گفت: چي شد اينطرفا
اومدي؟!
او هم با صداقتي كه داشت گفت: داشتم از جلوي مسجد رد ميشدم كه
ديدم مراسم داريد.
گفتم بيام ببينم چه خبره كه شما رو ديدم.
سيد علي خنديد و گفت: پس شهدا تو رو دعوت كردن.
بعد با هم شروع كرديم به جمعآوري وسايل مراسم. يك كلاهآهني
مربوط به دوران جنگ بود كه اين #دوست جديد ما با تعجب به آن نگاه ميكرد.
سيد علي گفت: اگه دوست داري، بگذار روي سرت.
او هم كلاه رو گذاشت روے سرش و گفت: به من ميياد؟
سيد علي هم لبخندي زد و به شوخي گفت: ديگه تموم شد، شهدا براي هميشه سرت كلاه گذاشتند!
همه خنديديم. اما #واقعيت هماني بود كه سيد گفت. اين پسر را گويي شهدا در همان مراسم انتخاب كردند.
پسرك فلالفروش همان هادي #ذوالفقاري بود كه سيد علي مصطفوي او را جذب مسجد كرد و بعدها اسوه و الگوي بچههاي مسجدي شد.
#ادامھداࢪد ✨
#التماسدعاےشهادت
#تقدیمبہشهدایمدافعحرم
#شهیدطلبھمدافعحرممحمدهادےذوالفقاࢪے
قطعهای از بهشت
#قسمت60✨🌹 با توجه به اينكه كارت اقامت او هنوز هماهنگ نشده بود با اين كار مخالفت كردم اما هادي تصمي
#دوست✨
راوے:حاجباقرشیرازی
حدود پنجاه سال اختلاف سني داشتيم. اما رفاقت من با هادے حتي همين
حالاكه شهيد شده بسيار زياد است! روزي نيست كه من و خانوادهام براي هادے فاتحه نخوانيم.
از بس كه اين جوان در حق ما و بيشتر خانوادههاي اين محل احسان كرد.
من كنار مسجد هندي مغازه دارم. رفاقت ما از آنجا آغاز شد كه ميديدم يك جوان در انتهاي مسجد مشغول عبادت و سجده شده و چفيهاي روي سرش ميكشد!
موقعي كه نماز آغاز ميشد، اين جوان بلند ميشد و به صف جماعت ملحق ميشد. نمازهاي اين جوان هم بسيار عارفانه بود.
چند بار او را ديدم. فهميدم از طلبههاي با اخالص نجف است. يك بار ُهر بردارد با هم مواجه شديم و من سالم كردم.
موقعي كه ميخواستم اين جوان خيلي با ادب جواب داد. روز بعد دوباره سلام و عليك كرديم.
يكي دو روز بعد ايشان را دوباره ديدم. فهميدم ايراني است.
گفتم:
چطوريد، اسم شما چيست؟ اينجا چه كارميكنيد؟
نگاهي به چهرهي من انداخت و گفت: يك بندهي خدا هستم كه ميخوام
در كنار اميرالمؤمنين ؏ درس بخوانم.
كمي به من برخورد. او جواب درستي به من نداد، گفتم:
من هم مثل شما ايراني هستم، اهل شيراز و پدرم از علماي اين شهر بوده، ميخواستم با شما كه هموطن من هستي آشنا بشم.
لبخندي زد و گفت: من رو ابراهيم صدا كنيد. تو اين شهر #هم مشغول درس
هستم. بعد خداحافظي كرد و رفت.
#ادامھدارد ✨
#تقدیمبهشهداےمدافعحرم 🌿
#شهیدطلبھمدافعحرممحمدهادےذوالفقارے 🌹
.
😢جوانے سر نماز براے #گناهش در حضور خدا گریہ می کند..
👤جوانے بخاطر اینکہ #دوست نامحرمش جوابش کرده گریہ مےکند..
☺️جوانے تا صبح #قرآن میخواند و بہ تفکر میپردازد..
👥جوانے نامہ #نامحرمے را تا صبح نگاه میکند و تفکر میکند...
🧕دخترے #چادرش را محکم میگیرد تا باد شرمگینش نکند..
🙍دخترے جلوے #باد میرود تا دیگران بہ او بنگرند..
🧔🏻جوانے کسے بهش فحش میده , ولی در جوابش میگوید : من #روزه ام..
👤جوانے #مادرش را بخاطر دیر آوردن غذا فحش میدهد..
🕊جوانے خونش در #دفاع از دین بر زمین خون میریزد..
👤جوانے سر #قاچاق مواد مخدر تیر میخورد و خون آلود میمیرد..
🧔جوانے #ریش میگزارد تا سنتے را زنده کند..
👤جوانے #ابرو میگیرد تا فتنہ اے را زنده کند..
☺️جوانے دست #مادرش را میبوسد..
👤جوانے دست روے #مادرش بلند میکند..
😇جوانے #پدر پیرش را کول میکند و بہ حج میبرد..
👤جوانے #پدرش را کول میکند و به خانه سالمندان میبرد..
👌و پروردگارمﷻ می فرماید :
هرگز اهل جهنم و اهل بهشت
یکسان نیستند، اهل بهشت رستگارانند.
[سورة الحشر 20]
➖🔝🌻اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌻🔝➖
➬@abdozahra_69♡
.
😢جوانے سر نماز براے #گناهش در حضور خدا گریہ می کند..
👤جوانے بخاطر اینکہ #دوست نامحرمش جوابش کرده گریہ مےکند..
☺️جوانے تا صبح #قرآن میخواند و بہ تفکر میپردازد..
👥جوانے نامہ #نامحرمے را تا صبح نگاه میکند و تفکر میکند...
🧕دخترے #چادرش را محکم میگیرد تا باد شرمگینش نکند..
🙍دخترے جلوے #باد میرود تا دیگران بہ او بنگرند..
🧔🏻جوانے کسے بهش فحش میده , ولی در جوابش میگوید : من #روزه ام..
👤جوانے #مادرش را بخاطر دیر آوردن غذا فحش میدهد..
🕊جوانے خونش در #دفاع از دین بر زمین خون میریزد..
👤جوانے سر #قاچاق مواد مخدر تیر میخورد و خون آلود میمیرد..
🧔جوانے #ریش میگزارد تا سنتے را زنده کند..
👤جوانے #ابرو میگیرد تا فتنہ اے را زنده کند..
☺️جوانے دست #مادرش را میبوسد..
👤جوانے دست روے #مادرش بلند میکند..
😇جوانے #پدر پیرش را کول میکند و بہ حج میبرد..
👤جوانے #پدرش را کول میکند و به خانه سالمندان میبرد..
👌و پروردگارمﷻ می فرماید :
هرگز اهل جهنم و اهل بهشت
یکسان نیستند، اهل بهشت رستگارانند.
[سورة الحشر 20]
➖🔝🌻اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌻🔝➖
➬@abdozahra_69♡
بچہها❗️
🍃سعۍڪنیدیہ #دوستـــ وهمراه
پیداڪنید،دوستخوبڪسیہڪهـ #نتونے جلوشگنـاهڪنیپـاتوبہبهشتـــ
بـازڪنہ؛پـاتوبہبهشتزهـرا،ڪنارشهــدا
بـازکنہ؛پـاتوبہیہجاهایےواڪنہڪہتــا
حالانـرفتۍ❗️مثلابڪشوندتــــ بہ،محله
فقــیرنشینهـاتاڪمڪڪنےبہمردمغم
مردمخوردنروبهتنشونبده
#حاج_حسین_یکتا
#رفیقخوب..💚
➖🔝🌻اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌻🔝➖
➬@abdozahra_69♡