امیر لشگر عشقی و قوتی مختصر داری
دل دریایی اما چاه غم را دوستتر داری
به ضرب تیغ تصنیفات هلال ماه میرقصد
میان فرق شمشیرت سحر، شقالقمر داری
کشید از چلهی چشمت، عنان تیر کمانداران
سپاه ذوالفقارت را پریشان در دو سر داری
«گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است»
به تیری غمزه کن یارا که در زیر سپر داری
خلافت استخوانی در گلو، خاری به چشمت بود
چه زخمی از ابومکران این قوم غدر داری
دل عالم به داغ نخلهی درد تو میسوزد
از آن آتش که از پهلوی گل تا پشت در داری
زمین بر سر کشیده چادرش را سمت دامانت
زمان تنگ دم صبحی که از آنجا گذر داری
به سمت کوچهها کوچ کسی حتمی است میدانند
که از فزت برب الکعبهی صبحات خبر داری
امیری، کاسهی شیری و نان خشک و خرمایی
برای رفتنات هفت آسمان خونین جگر داری
#الهه_بیات_مختاری
@aboajor
هدایت شده از دانشگاه بینالمللی امام رضا(ع)
🇮🇷🇵🇸🇮🇷🇵🇸🇮🇷🇵🇸
غُرَنده چو شیرِ بیشه هستی حالا
هم در رگ و جان و ریشه هستی حالا
ای خون که به پاسِ میهنت سبز شدی
خوشرنگ تر از همیشه هستی حالا
#قدس
#شهادت
#هدیه_ارجمند
@publiciru
هوای عصر سه شنبه دلش پریشان است
دلش پر از هوس گریه در خیابان است
میان تنگ بلور بهار جامانده
دو دانه ماهی قرمز که اهل آبان است
دوباره اول اردیبهشت می آید
بکار سینه ی من را که فصل گلدان است
بیا مرا تن گل های شمعدانی کن
دو دست پیرهنم خسته از گریبان است
من از ادامه ی پاییز دل شکسته ترم
شب تولد من اول زمستان است
صدای کاج بلند است از کلاغ اینجا
برای شاعر افسرده غم فراوان است
تگرگ میزند اندوه را به پنجره ام
بهار فرصت دیوانگی باران است
#الهه_بیات_مختاری
بهار ۹۵
@aboajor
آب وآجر.الهه بیات مختاری
هوای عصر سه شنبه دلش پریشان است دلش پر از هوس گریه در خیابان است میان تنگ بلور بهار جامانده دو دانه
غزلی قدیمی که در مواجهه با مرگ غریب ماهی قرمز به خاطرم آمد
مسافر رودها و روزهای بهاری امروز به دریاها پیوست
هدایت شده از رباعی_تک بیت
تو ماه بودی و بوسیدنت...
نمی دانی
چه ساده داشت مرا هم
بلند قد می کرد!
#کاظم_بهمنی
@robaiiyat_takbait
هدایت شده از نسل آفتاب
10.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اسم اعظم چیه؟
پاسخ امیرالمؤمنین علیهالسلام به یکی از اصحاب حضرت
#نسل_آفتاب
به سرمستی برون از خود شد و بیرون ز مردم شد
کشید از شهر پا و در میان کوه ها گم شد
میان سینه آشوبی مطنطن داشت رقصان شد
به جوش آمد دلش صافی شد از آیینه داران شد
دهانش مست شد از چشمه های معرفت جوشش
چه فریاد بلندی داشت بر لب های خاموشش
چهل سال از میان کنج عزلت ها صبوری کرد
چهل سال از کنار مردمان شهر دوری کرد
چهل سال از خودش را در دل هر کوه پنهان کرد
دلش را با خدا مانوس در آیات قرآن کرد
سبکبار از خودش پا شد به پرواز آمد از عزلت
درون سینه اش گنجینه های معرفت ...حکمت
چو رود از هر کجا سرریز شد از چشمه هایش نور
عیان گردید در چشم همه شیخ احمد مستور
به گِرد اش حلقه ها بستند هر کو معرفت نوشان
تلمذ کرده پای آفتابش نور آغوشان
حریم خانقاه نور روشن میشد از چشمش
که هر کس تشنه فعل شنیدن میشد از چشمش
سرآمد شد میان عارفان از علم بسیارش
چنان شد شاه سنجر گشت مشتاق به دیدارش
هر آن کس در دلش آیینه ای سمت خدایش شد
مرید جان پاک و روشن بی ادعایش شد
چنین گشتند مردان خدا در یادها مانی
که از انوارشان شد سینه ها از نور بارانی
که هر کس پا سرِ دل داشت محرم در حریمش شد
چنان نوشید از حکمت که دریاها ندیمش شد
کواکب نور شب ها و خلایق دانش آموزش
ملک روی زمین شاگرد درس معرفت نوشش
که تربت گشته از انفاس شیخ جام عنبر بوی
کشانده عاشقان را بر مزار خویش از هر سوی
خراب آباد عاشق هاست این آباده ی خشتی
پر از شعر و شکوه است این بنای ساده ی خشتی
عمیق خلوت انس است اینجا ومهیا دل
به هر جا میگذاری در حریمش پای ...آنجا دل
منار و گنبد افلاک سایش شمع خاموشان
که پیدا میشود اینجا چه خوش حال فراموشان
فرح در روح می آید که جان چون پسته می خندد
به روی خویش هر در غیر صاحبخانه می بندد
به فرش سنگفرشش پای بیرون می رود از خود
به رقص افتاده لیلی وار و مجنون میرود از خود
سماع عارفان در جان عشق است این که می افتد
ردیف شور در دیوان عشق است این که می افتد
به سرمستی برون از خود شدم تا از تو بنویسم
به قدر قطره ای در پیش دریا از تو بنویسم
به قدر تشنگی نوشیدم و شعری نیوشاندم
تو را چون ماه در شب های شعر جام تاباندم
نوشتم بر ورق یک نقطه از دیوان عشقت را
نصیبش نور گردان سینه ی خواهان عشقت را
#الهه_بیات_مختاری
#شیخ_احمد_جام
@aboajor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من حیث لا یحتسب ....فهو حسبه....
@aboajor
هدایت شده از رباعی_تک بیت
لذّت از بودنِ امروز ببر، شاید عُمر
تا همین جاست بدهکارِ تو وُ فردا نیست
#علیرضا_شیدا
#عضوکانال
@robaiiyat_takbait
مانند شعری که لباس از تور دارد
درساحلت شعری سرودن شور دارد
غواصها در سینهات خورشید دیدند
برگردنت صدکوهِ مروارید دیدند
مهتاب در زیباییات لنگر گرفته
تکرارِ نامت را جهان از سر گرفته
ای آبهایِ نیلگون تا بیکرانها
بیتابیِ موجِ تو رقصِ بادبانها
اردیبهشتات حلقهی شعر علفهاست
آوازِ این تصویر در گوش صدفهاست
جغرافیایِ شعر با نامت عجین شد
نام تو ایرانیترین جای زمین شد
ای پهنهی زیبای نسل آریایی
آری خلیج اصلِ اصل آریایی
در ساحلات مردانه مردان جنگ كردند
نام تو را با خون خود پررنگ كردند
شمشیر را دشمن اگر از روی بسته
در سنگر این تنگهها هرمز نشسته
ما را هراسی از سر بیتن نباشد
قامت، برای عرض خم کردن نباشد
هرگز نخواهد گشت نامت نام دیگر
در ادعای هرزهی اوهام دیگر
چون خاک در تاریخ ایران ریشه داری
دلوارها در قایق اندیشه داری
نام تو اینگونه همیشه فارسی ماند
دنیا به پسوند تو شعر پارسی خواند
نام تو را ازکودکی اینگونه خواندیم
با هر بزرگ وکوچکی اینگونه خواندیم
املای نامت را چنین انشا نمودیم
این برگه را با خون خود امضا نمودیم
تو تکهای از سرزمین پارس هستی
تو یک خلیج تا همیشه فارس هستی
□
سکان موجات دست کافر دل مبادا
جز آریایی در تنت منزل مبادا
#الهه_بیات_مختاری
#خلیج_فارس
بهار۹۰
@aboajor