#اول باید عقاید و اندیشه های صحیحی وجود داشته باشد تا یک #نظام بر پایه ی آن افکار بنا شود. #پیغمبر این #اندیشه_ها و #افکار را در قالب کلمه ی #توحید و #عزت_انسان و بقیه ی معارف اسلامی در دوران سیزده سالِ مکه تبیین کرده بود؛ بعد هم در مدینه، به این و آن تعلیم داد.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص ۳۴
@achegan🌴
ایجاد #نظام_اسلامی، به پایه های اعتقادی و انسانی احتیاج دارد. #اول باید عقاید و اندیشه های صحیحی وجود داشته باشد، #دوم، پایه ها و ستون های انسانی لازم است.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۷
@achegan🌴
ایجاد #نظام_اسلامی، به پایه های اعتقادی و انسانی احتیاج دارد. #اول باید عقاید و اندیشه های صحیحی وجود داشته باشد، #دوم، پایه ها و ستون های انسانی لازم است.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۷
@achegan🌴
📚 #داستان_دنباله_دار
💌 #بدون_تو_هرگز
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #اول: مردهای عوضی
همیشه از پدرم متنفر بودم ... مادر و خواهرهام رو خیلی دوست داشتم اما پدرم رو نه ... آدم عصبی و بی حوصله ای بود ... اما بد اخلاقیش به کنار ... می گفت: دختر درس می خواد بخونه چکار؟ ... نگذاشت خواهر بزرگ ترم تا 14 سالگی بیشتر درس بخونه ... دو سال بعد هم عروسش کرد ...اما من، فرق داشتم ... من عاشق درس خوندن بودم ... بوی کتاب و دفتر، مستم می کرد ... می تونم ساعت ها پای کتاب بشینم و تکان نخورم ... مهمتر از همه، می خواستم درس بخونم، برم سر کار و از اون زندگی و اخلاق گند پدرم خودم رو نجات بدم ...چند سال که از ازدواج خواهرم گذشت ... یه نتیجه دیگه هم به زندگیم اضافه شد ... به هر قیمتی شده نباید ازدواج کنی ...شوهر خواهرم بدتر از پدرم، همسر ناجوری بود ... یه ارتشی بداخلاق و بی قید و بند ... دائم توی مهمونی های باشگاه افسران، با اون همه فساد شرکت می کرد ... اما خواهرم اجازه نداشت، تنهایی پاش رو از توی خونه بیرون بزاره ... مست هم که می کرد، به شدت خواهرم رو کتک می زد ...این بزرگ ترین نتیجه زندگی من بود ... مردها همه شون عوضی هستن ... هرگز ازدواج نکن ...
هر چند بالاخره، اون روز برای منم رسید ... روزی که پدرم گفت ... هر چی درس خوندی، کافیه ...
باما همراه باشید
⚫️( وقت فضیلت و وقت اختصاصی نمازهای یومیه)⚫️
✅ #وقت فضیلت: #قسمتی از وقت #نماز است که نماز در آن #وقت دارای #فضلیت است و #خارج از آن وقت، فضیلت وارد شده را #ندارد؛ #مثل_اول_وقت.
✅ #وقت_اختصاصی: #قسمتی از وقت نماز است که #مختص به همان #نماز است که اگر در آن#وقت_مخصوص_عمدا_نماز_واجبت_ترتیبی_دیگری خوانده شود؛ نماز #باطل است. #مثلا در نماز ترتیبی #ظهر_و_عصر_و_مغرب_و_عشا، که اگر هر کدام در #وقت_اختصاصی دیگری خوانده شود؛ نماز #باطل است. پس اگر فردی در #آخر_وقتِ_نماز_ظهر_و _عصر(نزدیک مغرب)، فقط به اندازه #یک_نماز_چهار رکعتی وقت دارد؛ باید #نماز-عصر بخواند، هر چند که #نماز ظهر را #نخوانده باشد.
✅ #اول_وقت: #لحظات آغازین انجام تکالیف با#وقت معین، است. #ادای نماز در #اول وقت، #مستحب مؤکد و #تأخیر آن از اول وقت #جز در مواردی مثل #نماز_جماعت و #غیره، که #تأخیر افضل است، #مکروه می باشد.
✅ #آخر_وقت: #لحظات پایانی زمان انجام تکالیف دارای #وقت معین، است. با درک #آخر_وقت_نمازهای_یومیه، حتی به اندازۀ #یک رکعت، نماز به نیت #اداء، گزارده می شود.
🔴👈 #نماز_صبح
🕟 #وقت_فضیلت_نماز_صبح: #وقت فضیلت نماز صبح از #اذان_صبح تا #بیست_و_یک_دقیقه_بعد از اذان صبح ادامه دارد.
🔴👈 #نماز_ظهر
#وقت_اختصاصی_نماز_ظهر:
#از _اول اذان ظهر به مقدار #یک_نماز_چهار_رکعتی برای #غیر مسافر و #یک_نماز_دو_رکعتی برای #مسافر، وقت اختصاصی #نماز ظهر می باشد. در این #زمان خواندن نماز #عصر_جایز نیست.
🕚 👈 #وقت فضیلت نماز ظهر:
#وقت فضیلت نماز ظهر از اذان ظهر تا یک ساعت و چهل دقیقه بعد از اذان ظهر ادامه دارد.
🔴👈 #نماز_عصر
#وقت_اختصاصی_نماز_عصر:
#در آخر وقت #نماز عصر، نزدیک به #مغرب، به مقدار خواندن #یک_نماز_چهار_رکعتی برای #غیر مسافر و #یک نماز دو رکعتی برای #مسافر، وقت #اختصاصی نماز عصر می باشد. در این #زمان خواندن #نماز_ظهر_جایز نیست.
🕞 👈 #وقت_فضیلت_نماز_عصر:
#وقت فضیلت نماز عصر دو #ساعت و پنجاه دقیقه بعد از اذان #ظهر شروع می شود و تا #چهل_و_دو دقیقه ادامه دارد.
🔴 👈 #نماز_مغرب
#وقت_اختصاصی_نماز_مغرب:
از اول #وقت مغرب به مقدار خواندن یک نماز #سه رکعتی، وقت اختصاصی نماز مغرب است. خواندن #نماز_عشاء در این زمان مخصوص #جایز نیست.
🕣 👈 #وقت_فضیلت_نماز_مغرب:
#وقت فضیلت نماز مغرب از #اذان مغرب تا #پنجاه_و_یک دقیقه ادامه دارد.
🔴 👈 #نماز_عشا
#وقت_اختصاصی_نماز_عشا:
به اندازه خواندن #یک_نماز_چهار رکعتی برای #غیر مسافر و #یک نماز دو رکعتی برای #مسافر در #آخر وقت نماز عشا(نصف شب)، وقت اختصاصی #نماز_عشا است.
🕤 👈 #وقت_فضیلت_نماز_عشا:
#وقت فضیلت نماز عشا، #پنجاه_و_یک دقیقه بعد از اذان #مغرب شروع می شود و تا #سه_ساعت و ده دقیقه ادامه دارد.
⚫️ #تبصره👇👇👇👇
#(اگر کسی #اشتباهاً نماز #ظهر یا #عصر را در #وقت_مخصوص دیگری بخواند، نمازش #صحیح است).
یاد آوری دو #✌️نکته در این باره لازم است:
1⃣ 👈 #اول: هر گاه انسان #عمداً نماز عشا را تا #نصف شب نخواند، وقت آن #گذشته و باید #قضا کند، امّا اگر به واسطه #عذری_نخوانده باشد، باید تا قبل از #نماز صبح به جا آورد و نماز او #ادا است.
(توضیح المسائل آیت الله مکارم، مسأله)
2⃣ 👈 #دوم: برای محاسبه #نصف شب بنابر #احتیاط از #اول_غروب_آفتاب تا #اذان صبح محاسبه می شوند. وسط این زمان، #نیمه شب می باشد.
(توضیح المسائل آیت الله مکارم)
🌴کانال 👈عاشقان اهل بیت ع
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #فرار_از_جهنم
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #اول: اتحاد، عدالت، خودباوری
من متولد ایالت لوئیزیانا، شهر باتون روژ هستم. ایالت ما تاثیر زیادی در اقتصاد امریکا داره همیشه در کنار بزرگ ترین سازه های اقتصادی، بزرگ ترین جمعیت های کارگری حضور دارن ... .
هر چقدر این سازه ها بزرگ تر و جیب سرمایه دارها کلفت تر میشن ... فلاکت و فاصله طبقات هم بیشتر میشن ... و من در یکی از پایین ترین و پست ترین نقاط شهری به دنیا اومدم ... .
شعار مدارس و دانشگاه های ما اتحاد، عدالت، اعتماد و خودباوریه ... این چیزیه که از بچگی و روز اول، هر بچه ای توی لوئیزیانا یاد می گیره ... ما در سایه اتحاد، جامعه ای سرشار از عدالت بنا می کنیم و با اعتماد و خودباوری به خودمون کشور و آینده رو می سازیم ... ولی از نظر من، همه شون یه مشت مزخرفات بیشتر نبود ... .
برای بچه ای که در طبقه ما به دنیا بیاد ... چیزی به اسم عدالت و آینده وجود نداره ... برای ما کشوری وجود نداشت تا بهش اعتماد کنیم ... برای ما فقط یک مفهوم بود ... جنگ ... جنگ برای بقا ... جنگ برای زنده موندن ... .
بله ... من توی منطقه ای به دنیا اومدم که جولانگاه قاچاقچی ها و دلال های مواد مخدر، دزدها، آدمکش ها و فاحشه ها بود ... منطقه ای که هر روز توش درگیری بود ... تجاوز، دزدی، قتل و بلند شدن صدای گلوله، چیز عجیبی نبود ... درسته ... من وسط جهنم متولد شده بودم ... و این جهنم از همون روزهای اول با من بود ... .
من بچه ی یه فاحشه دائم الخمر بودم که مدیریت و نگهداری خواهر و برادرهای کوچک ترم با من بود ...
من وسط جهنم به دنیا اومده بودم ... .
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #تمام_زندگی_من
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #اول: زمانی برای زندگی
مقدمه نویسنده: این داستان و رخدادهای آن براساس حقیقت و واقعیت می باشند ... و بنده هیچ گونه مسئولیت و تاثیری در این وقایع نداشته ... و نقشی جز روایتگری آنها ندارم ...با تشکر و احترام
#سید_طاها_ایمانی
حتی وقتی مشروب نمی خوردم بیدار شدن با سردرد و سرگیجه برام عادی شده بود ... کم کم حس می کردم درس ها رو هم درست متوجه نمیشم ... و ...
هر دفعه یه بهانه برای این علائم پیدا می کردم ...ولی فکرش رو نمی کردم بدترین خبر زندگیم منتظرم باشه ...
بالاخره رفتم دکتر ... بعد از کلی آزمایش و جلسات پزشکی... توی چشمم نگاه کرد و گفت ...
- متاسفیم خانم کوتزینگه ... شما زمان زیادی زنده نمی مونید ... با توجه به شرایط و موقعیت این تومور ... در صد موفقیت عمل خیلی پایینه و شما از عمل زنده برنمی گردید ... همین که سرتون رو ...
مغزم هنگ کرده بود ... دیگه کار نمی کرد ... دنیا مثل چرخ و فلک دور سرم می چرخید ...
- خدایا! من فقط 21 سالمه ... چطور چنین چیزی ممکنه؟... فقط چند ماه؟ ... فقط چند ماه دیگه زنده ام!! ...
حالم خیلی خراب بود ... برگشتم خونه ... بدون اینکه چیزی بگم دویدم توی اتاق و در رو قفل کردم ... خودم رو پرت کردم توی تخت ... فقط گریه می کردم ... دلم نمی خواست احدی رو ببینم ... هیچ کسی رو ...
یکشنبه رفتم کلیسا ... حتی فکر مرگ و تابوت هم من رو تا سر حد مرگ پیش می برد ... هفته ها به خدا التماس کردم ... نذر کردم ... اما نذرها و التماس های من هیچ فایده ای نداشت ... نا امید و سرگشته، اونقدر بهم ریخته بودم که دیگه کنترل هیچ کدوم از رفتارهام دست خودم نبود ... و پدر و مادرم آشفته و گرفته ... چون علت این همه درد و ناراحتی رو نمی دونستن ...
خدا صدای من رو نمی شنید ...
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #سرزمین_زیبای_من
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅قسمت #اول: سرزمین زیبای من
مقدمه نویسنده:
این داستان و رخدادهای آن براساس حقیقت و واقعیت می باشند ... و بنده هیچ گونه مسئولیت و تاثیری در این وقایع نداشته ... و نقشی جز روایتگری آنها ندارم ...با تشکر و احترام
سید طاها ایمانی
استرالیا ... ششمین کشور بزرگ جهان است ... با طبیعتی وسیع... از بیابان های خشک گرفته تا کوهستان های پوشیده از برف ...
یکی از غول های اقتصادی جهان ... که رویای بسیاری از مهاجران به شمار می رود ... از همه رنگ ... از چینی گرفته تا عرب زبان ... مسیحی، یهودی، مسلمان، بودایی و ...
در سرزمین زیبای من ... فقط کافی است ... با پشتکار و سخت کوشی فراوان ... تاس شانس خود را به زمین بیاندازی... عدد شانست، 4 یا بالاتر باشد ... سخت کوش و پر تلاش هم که باشی ... همه چیز به وفق مرادت سپری خواهد شد... آن وقت است که می توانی در کنار همه مردم ... شعار زنده باد ملکه، سر دهی ... هم نوا با سرود ملی بخوانی ... باشد تا استرالیای زیبا پیشرفت کند ... .
این تصویر دنیا ... از سرزمین زیبای من است ... اما حقیقت به این زیبایی نیست ... حقیقت یعنی ... تو باید یک سفید پوست ثروتمند باشی ... یا یک سفید پوست تحصیل کرده که سیستم به تو نیاز داشته باشد ... یا سفید پوستی که در خدمت سیستم قرار بگیری ... هر چه هستی ... از هر جنس و نژادی ... فقط نباید سیاه باشی ... فقط نباید در یک خانواده بومی متولد شده باشی ...
بومی سیاه استرالیا ... موجودی که ارزش آن از مدفوع سگ کمتر است ... موجودی که تا پنجاه سال پیش ... در قانون استرالیا ... انسان محسوب نمی شد ... .
در هیچ سرشماری، نامی از او نمی بردند ... مهم نبود که هستی ... نام و سن تو چیست ... نامت فقط برای این بود که اربابت بتواند تو را با آن صدا کند ... شاید هم روزی ... ارباب سفیدت خواست تو را بکشد ... نامت را جایی ثبت نمی کردند ... مبادا حتی برای خط زدنش ... زحمت بلند کردن یک قلم را تحمل کنند ... سرزمین زیبای من ... .
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #نسل_سوخته
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #اول: نسل سوخته
مقدمه نویسنده:
این داستان و رخدادهای آن براساس حقیقت و واقعیت می باشند ... و بنده هیچ گونه مسئولیت و تاثیری در این وقایع نداشته ... و نقشی جز روایتگری آنها ندارم ...با تشکر و احترام
سید طاها ایمانی
دهه شصت ... نسل سوخته ...
هیچ وقت نتونستم درک کنم چرا به ما میگن نسل سوخته... ما نسلی بودیم که ... هر چند کوچیک ... اما تو هوایی نفس کشیدیم که ... شهدا هنوز توش نفس می کشیدن... ما نسل جنگ بودیم ...
آتش جنگ شاید شهرها رو سوزوند ... دل خانواده ها رو سوزوند ... جان عزیزان مون رو سوزوند ... اما انسان هایی توش نفس کشیدن ... که وجودشون بیش از تمام آسمان و زمین ارزش داشت ... بی ریا ... مخلص ... با اخلاق ... متواضع ... جسور ... شجاع ... پاک ... انسان هایی که برای توصیف عظمت وجودشون ... تمام لغات زیبا و عمیق این زبان ... کوچیکه و کم میاره ...
و من یک دهه شصتی هستم ... یکی که توی اون هوا به دنیا اومد ... توی کوچه هایی که هنوز شهدا توش راه می رفتن و نفس می کشیدن ... کسی که زندگیش پای یه تصویر ساده شهید رقم خورد ...
من از نسل سوخته ام ... اما سوختن من ... از آتش جنگ نبود ...
داشتم از پله ها می اومدم بالا که چشمم بهش افتاد ... غرق خون ... با چهره ای آرام ... زیرش نوشته بودن ... "بعد از شهدا چه کردیم؟ ... شهدا شرمنده ایم" ...
چه مدت پای اون تصویر ایستادم و بهش نگاه کردم؟ ... نمی دونم ... اما زمان برای من ایستاد ... محو تصویر شهیدی شدم که حتی اسمش رو هم نمی دونستم ...
مادرم فرزند شهیده ... همیشه می گفت ... روزهای بارداری من ... از خدا یه بچه می خواسته مثل شهدا ... دست روی سرم می کشید و اینها رو کنار گوشم می گفت ...
اون روزها کی می دونست ... نفس مادر ... چقدر روی جنین تاثیرگذاره ... حسش ... فکرش ... آرزوهاش ... و جنین همه رو احساس می کنه ...
ایستاده بودم و به اون تصویز نگاه می کردم ... مثل شهدا ...
اون روز ... فقط 9 سالم بود ...
برای ادامه داستان به کانال اهل بیت علیه السلام ....بپیوندید
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
اگر #ائمه داعیه ی حکومت نداشتند، ولو علوم اولین و آخرین را هم به خودشان نسبت می دادند، اگر بحث قدرت
#پیامبر_اعظم از ابتدای بعثت یک جهاد مرکّبِ همه جانبه ی دشوار آغاز کرد. جهاد او در درون خود، جهاد با مردمی که از حقیقت هیچ ادراکی نداشتند و جهاد با آن فضای ظلمانی مطلق بود.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص ۲۹
#قسط یعنی استقرار عدالت اجتماعی در جامعه. تشکیل یک #جامعه همراه با #عدالت_و_قسط، یک کار #سیاسی است؛ کار مدیران یک کشور است. این #هدف_انبیاست.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص ۳۱
#توقف در #نظام_نبوی وجود ندارد؛ به طور مرتب، حرکت، کار و پیشرفت است.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص ۳۳
#اول باید عقاید و اندیشه های صحیحی وجود داشته باشد تا یک #نظام بر پایه ی آن افکار بنا شود. #پیغمبر این #اندیشه_ها و #افکار را در قالب کلمه ی #توحید و #عزت_انسان و بقیه ی معارف اسلامی در دوران سیزده سالِ مکه تبیین کرده بود؛ بعد هم در مدینه، به این و آن تعلیم داد.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص ۳۴
سیره #نبی_اکرم در دوران ده ساله ی حاکمیت اسلام در مدینه، یکی از #درخشان_ترین دوره های حکومت در طول تاریخ بشری است.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۵
هدف #پیغمبر از هجرت به مدینه این بود که با محیط ظالمانه و طاغوتی و فاسدِ سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ای که آن روز در سرتاسر دنیا حاکم بود، مبارزه کند و هدف، فقط مبارزه با کفار مکه نبود؛ مسئله، مسئله جهانی بود.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۵
#پیغمبر به مجرّد اینکه وارد مدینه شد، کار را شروع کرد. دیده نشد که #پیغمبر از فشاندن #نور_معنویت و #هدایت و #تعلیم_و_تربیت لحظه ای باز بماند.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۵
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
#پیامبر_اعظم از ابتدای بعثت یک جهاد مرکّبِ همه جانبه ی دشوار آغاز کرد. جهاد او در درون خود، جهاد با
#پیغمبر وارد مدینه شد تا این #نظام را سر پا و کامل کند و آن را برای ابد در تاریخ، به عنوان #نمونه بگذارد.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۷
#پیغمبر اندیشه ها و افکار صحیح را در قالب کلمه ی #توحید و #عزت_انسان و بقیه ی معارف اسلامی را در دوران سیزده سالِ مکه تبیین کرده بود؛ بعد هم در مدینه به این و آن تعلیم داد.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۷
ایجاد #نظام_اسلامی، به پایه های اعتقادی و انسانی احتیاج دارد. #اول باید عقاید و اندیشه های صحیحی وجود داشته باشد، #دوم، پایه ها و ستون های انسانی لازم است.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۷
#پیغمبر آمد، از لحظه ورود، #انسان_سازی را شروع کرد.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۸
#هجرت_پیغمبر به مدینه، مثل نسیم خوش بهاری بود که در فضای این شهر پیچید و همه احساس کردند کانّه #گشایشی به وجود آمده است.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۸
#پیامبر که وارد مدینه شد، دل ها را تکان داد و در درون انسان ها #انقلاب به وجود آورد. مسلمانان در صدر اسلام، ایران و روم را با نیروی #ایمان فتح کردند.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۹
#پیامبر_اعظم از ابتدای بعثت یک جهاد مرکّبِ همه جانبه ی دشوار آغاز کرد. جهاد او در درون خود، جهاد با مردمی که از حقیقت هیچ ادراکی نداشتند و جهاد با آن فضای ظلمانی مطلق بود.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص ۲۹
#قسط یعنی استقرار عدالت اجتماعی در جامعه. تشکیل یک #جامعه همراه با #عدالت_و_قسط، یک کار #سیاسی است؛ کار مدیران یک کشور است. این #هدف_انبیاست.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص ۳۱
#توقف در #نظام_نبوی وجود ندارد؛ به طور مرتب، حرکت، کار و پیشرفت است.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص ۳۳
#اول باید عقاید و اندیشه های صحیحی وجود داشته باشد تا یک #نظام بر پایه ی آن افکار بنا شود. #پیغمبر این #اندیشه_ها و #افکار را در قالب کلمه ی #توحید و #عزت_انسان و بقیه ی معارف اسلامی در دوران سیزده سالِ مکه تبیین کرده بود؛ بعد هم در مدینه، به این و آن تعلیم داد.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص ۳۴
سیره #نبی_اکرم در دوران ده ساله ی حاکمیت اسلام در مدینه، یکی از #درخشان_ترین دوره های حکومت در طول تاریخ بشری است.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۵
هدف #پیغمبر از هجرت به مدینه این بود که با محیط ظالمانه و طاغوتی و فاسدِ سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ای که آن روز در سرتاسر دنیا حاکم بود، مبارزه کند و هدف، فقط مبارزه با کفار مکه نبود؛ مسئله، مسئله جهانی بود.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۵
#پیغمبر به مجرّد اینکه وارد مدینه شد، کار را شروع کرد. دیده نشد که #پیغمبر از فشاندن #نور_معنویت و #هدایت و #تعلیم_و_تربیت لحظه ای باز بماند.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۵
#حضرت_آقا
5⃣
#پیغمبر وارد مدینه شد تا این #نظام را سر پا و کامل کند و آن را برای ابد در تاریخ، به عنوان #نمونه بگذارد.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۷
#پیغمبر اندیشه ها و افکار صحیح را در قالب کلمه ی #توحید و #عزت_انسان و بقیه ی معارف اسلامی را در دوران سیزده سالِ مکه تبیین کرده بود؛ بعد هم در مدینه به این و آن تعلیم داد.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۷
ایجاد #نظام_اسلامی، به پایه های اعتقادی و انسانی احتیاج دارد. #اول باید عقاید و اندیشه های صحیحی وجود داشته باشد، #دوم، پایه ها و ستون های انسانی لازم است.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۷
#پیغمبر آمد، از لحظه ورود، #انسان_سازی را شروع کرد.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۸
#هجرت_پیغمبر به مدینه، مثل نسیم خوش بهاری بود که در فضای این شهر پیچید و همه احساس کردند کانّه #گشایشی به وجود آمده است.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۸
#پیامبر که وارد مدینه شد، دل ها را تکان داد و در درون انسان ها #انقلاب به وجود آورد. مسلمانان در صدر اسلام، ایران و روم را با نیروی #ایمان فتح کردند.
کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۹
#حضرت_آقا
6⃣
📝 متن کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔖 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
📝 قسمت #اول 👇
📖کتاب سه دقیقه در قیامت داستان زندگی یک جانبازمدافع حرم هست که طی یک عمل جراحی که داشته به مدت سه دقیقه از دنیا می رود و سپس با شوک ایجاد شده در اتاق عمل دوباره به زندگی برمی گردد .
⚡️اما در همین زمان کوتاه چیزهایی دیده که درک آن برای افراد عادی خیلی سخت است...🌞
🌟البته ایشون در ابتدا به شدت در مورد اینکه ماجراش پخش بشه مقاومت کرده اما در نهایت راضی شده که تا حدی چیزهایی رو تعریف بکنه...🕊
✨در ادامه بقیه ماجرا را از زبان خود این جانباز عزیز می خوانیم:
🧒پسری بودم که در مسجد و پای منبر منبرها بزرگ شده بودم.
🍃در خانوادهای مذهبی رشد کردم و در پایگاه بسیج یکی از مساجد شهر فعالیت داشتم.
🕊سالهای آخر دفاع مقدس شب و روز ما حضور در مسجد بود.
💠 با اصرار و التماس و دعا و نماز
به جبهه اعزام شدم.
من در یکی از شهرهای کوچک اصفهان زندگی می کردم. دوران جبهه خیلی زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند..😢
🌷اما دست از تلاش و انجام معنویات بر نمی داشتم و میدانستم که شهدا قبل از جهاد اصغر در جهاد اکبر موفق بودند👌
♦️ به همین خاطر در نوجوانی تمام همت من این بود که گناه نکنم ...وقتی به مسجد میرفتم سرم پایین بود که نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد.😢
💠یک شب با خدا خلوت کردم و خیلی گریه کردم...
در همان حال و هوای ۱۷ سالگی از خدا خواستم تا من آلوده به این دنیای زشتیها و گناهان نشوم و به حضرت عزرائیل التماس میکردم که جان مرا زودتر بگیرد...!😢
ادامه دارد...
التماس دعا🍃🌹