🟦ادبخانه
🟨دنیای ادبیات
🟥بفرمایید 👇
https://eitaa.com/adabkhane
موسسه فرهنگی هنری ایلیا ترنج
🟢آیدی مدیر
(صادق خیری):
@Sadeghkheyri
🔴برای دسترسی به مطالب کانال ،تنها کافی است بر روی هشتگ مورد نظر کلیک کنید:
🟣#شعر #قالب_شعر
🟡#پژوهش #شرح_بیت
🔵#معانی #بیان #بدیع
🔴#سبک_شناسی
🟤#تاریخ_ادبیات
🟢#عروض_و_قافیه
🟡#با_طلا_باید_نوشت
🟠#شاه_بیت #تکخانه
🔴#ضرب_المثل
🔘#واکاوی_واژه
🟤#دستور_زبان
⚫️#کنکور_ادبیات
🟣#موسیقی
🔘#مداحی #آواز
🟢#حکایت #دیوان_حافظ
⚪#داستان_شب
🟠#طنز #خوشنویسی
🟡#نکته #دعا
🔵#هوش_مصنوعی
🔴#انگیزه
#حکایت ۱
شعر امام حسن(ع) كه چشم وصال را بينا كرد
میرزا محمّد شفیع شیرازی متخلص به «وصال شیرازی» متوفّی سال 1262 هـ. ق در شیراز از بزرگان شعرا و ادبا و عرفای عصر فتحعلی شاه قاجار بود. علاوه بر مراتب علمی، به تمام خطوط هفت گانه مهارتی به سزا داشته و کتابهای فراوانی نیز با خطوط مختلف نگاشته است. از جمله، اینکه 67 قرآن به خط زیبای خود نوشته است.
بر اثر نوشتن زیاد چشمش آب می آورد و به پزشک مراجعه می کند، دکتر می گوید: من چشمت را درمان می کنم، به شرطی که دیگر با او نخوانی و خط ننویسی. پس از معالجه و بهبودی چشم، دوباره شروع به خواندن و نوشتن می کند تا این که به کلّی نابینا می شود. سرانجام با حالت اضطرار متوسل به حضرت محمّد(ص) و آل او (صلواتالله علیهم) می شود.
شبی در عالم رؤیا پیغمبر اکرم (ص) را در خواب می بیند، حضرت به او می فرماید: چرا در مصائب حسین (و حسن) مرثیه نمی گویی تا خدای متعال چشمانت را شفاء دهد. در همان حال حضرت فاطمه زهرا (س) حاضر گردیده می فرماید: وصال! اگر شعر مصیبت گفتی اوّل از حسنم شروع کن؛ زیرا او خیلی مظلوم است.
صبح آن روز وصال شروع کرد در خانه قدم زدن و دست به دیوار گرفتن و این شعر را سرودن:
از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
آن طشت راز خون جگر باغ لاله کرد
نیمه دوّم شعر را که گفت، ناگهان چشمانش روشن و بینا شد. آن گاه اضافه کرد:
خونی که خورد در همه عمر، از گلو بریخت
دل را تهی زخون دل چند ساله کرد
نبود عجب که خون جگر گر شدش بجام
عمریش روزگار همین در پیاله کرد
نتوان نوشت قصه درد و مصیبتش
ور می توان ز غصه هزاران رساله کرد
زینب درید معجر و آه از جگر کشید
کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد
هر خواهری که بود روان کرد سیل خون
هر دختری که بود پریشان کُلاله کرد
یا رب به اهل بیت ندانم چه سان گذشت
آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت
@adabkhane
📕#حکایت ۲
بِزارید وقتی زنی پیش شوی
که دیگر مَخر نان ز بقال کوی
به بازار گندم فروشان گِرای
که این جو فروشیست،گندم نمای
نه از مشتری کز زِحام مگس
به یک هفته رویش ندیدهست کس
به دلداری آن مرد صاحب نیاز
به زن گفت کِای روشنایی، بساز
به امید ما کلبه اینجا گرفت
نه مردی بود نفع از او وا گرفت
ره نیکمردان آزاده گیر
چو استادهای دست افتاده گیر
ببخشای کآنان که مرد حقند
خریدار دکان بی رونقند
جوانمرد اگر راست خواهی ولیست
کرم پیشهٔ شاه مردان علیست
📗#بوستان_سعدی
باب دوم در احسان
✍بزارید: گریه و زاری کرد
زحام: ازدحام، شلوغی، انبوهی
👌نکته 🔮
گویا سعدی می دانست خرید همیشگی از فروشگاه های بزرگ، موجب بی رونقی و نابودی کسب و کارهای کوچک می شود که از احسان و جوانمردی به دور است.
🦋@adabkhane
📒#حکایت ۴
📘حکایت فرزند آوری در بوستان سعدی باب ششم در قناعت
«حکایت مرد کوته نظر و زن عالی همت»
📙سعدی در باب ششم بوستان، داستان پدری را روایت میکند که صاحب فرزند شده اما میترسد!از اینکه نان و لباس این نورسیده را از کجا فراهم کند که همسرش به نیکویی پاسخ می دهد...
یکی طفل دندان برآورده بود
پدر سر به فکرت فرو برده بود
که من نان و برگ از کجا آرمش؟
مروت نباشد که بگذارمش
چو بیچاره گفت این سخن، نزد جفت
نگر تا زن او را چه مردانه گفت:
مخور هول ابلیس تا جان دهد
همان کس که دندان دهد نان دهد
تواناست آخر خداوند روز
که روزی رساند، تو چندین مسوز
نگارندهٔ کودک اندر شکم
نویسنده عمر و روزی است هم...
@adabkhane📕
📘#حکایت ۵
📙داستان برتری حضرت امیر المؤمنين (صلوات الله عليه) بر نوح نبی
📗از حضرت پرسیدند: شما برتر هستید یا نوح شیخ الانبیاء؟
📕حضرت امیر پاسخ دادند: من از نوح افضلم و علت این برتری بر نوح را چنین فرمود:
نوح(علیه السلام) قوم خود را به سوی خدا دعوت کرد، ولی آن ها او را اطاعت نکردند و به آن بزرگوار آزار و اذیت بسیاری رساندند. سپس نوح پیغمبر، آنان را نفرین کرد و گفت: پروردگارا! احدی از کافرین را بر روی زمین باقی نگذار. ولی من با وجود این که بعد از وفات خاتم الانبیا، صدمات و آزار فراوانی از این امت دیدم. نفرین نکرده و کاملا صبر پیشه کردم.
همچنین پسر نوح از کافران بود در حالی که هر دو پسر من آقای جوانان اهل بهشت اند.
📒الانوار النعمانیة ج۱، ص۲۷
@adabkhane 🦋
#حکایت ۶
📗تفاوت عالم و عابد
✍سعدی #گلستان
باب دوم در اخلاق درویشان
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را
گفت آن گلیم خویش بِدر میبَرد ز موج
وین جهد میکند که بگیرد غریق را
@adabkhane📙
#حکایت ۷
✍#سفرنامه
در پاكستان نام های خيابانها و محلات اغلب فارسی و صورت اصيل كلمات قديم است.
خيابان های بزرگ دو طرفه را شاهراه می نامند، همان كه ما امروز «اتوبان» ميگوييم!
برای نمونه و محض تفريح دوستان، چند جمله و عبارت فارسی را كه در آنجاها به كار ميبرند و واقعا برای ما تازگی دارد در اينجا ذكر ميكنم كه ببينيد زبان فارسی در زبان اردو چه موقعیتی دارد.
نخستين چيزی كه در سر بعضي كوچهها ميبينيد تابلوهای رانندگی است.
در ايران اداره ی راهنمايی و رانندگی بر سر كوچهای كه نبايد از آن اتومبيل بگذرد می نويسد:« عبور ممنوع» و اين هر دو كلمه عربی است، اما در پاكستان گمان می كنيد تابلو چه باشد؟
«راه بند»!
تاكسی كه مرا به قونسلگری ايران دركراچي می برد كمی از قونسلگری گذشت، خواست به عقب برگردد ،يكی از پشت سر به او فرمان می داد، در چنين مواقعی ما می گوييم:
عقب، عقب،عقب، خوب!
اما آن پاكستانی می گفت: واپس، واپس،بس!
و اين حرفها در خيابانی زده شد كه به « شاهراه ايران» موسوم است.
اين مغازههايی را كه ما قنادی می گوييم( و معلوم نيست چگونه كلمه ی قند صيغهی مبالغه و صفت شغلی قناد برايش پيدا شده و بعد محل آن را قنادی گفته اند؟)
آری اين دكانها را در آنجا «شيرينكده» نامند.
آنچه ما هنگام مسافرت «اسباب و اثاثيه» ميخوانيم، در آنجا «سامان» گويند.
سلام البته در هر دو كشور سلام است. اما وقتی كسی به ما لطف می كند و چيزی می دهد يا محبتی ابراز می دارد، ما اگر خودمانی باشيم ميگوييم: ممنونم، متشكرم، اگر فرنگی مآب باشيم می گوييم «مرسی» اما در آنجا كوچك و بزرگ، همه در چنين موردی می گويند:« مهربانی»!
آنچه ما شلوار گوييم در آنجا «پاجامه» خوانده می شود.
قطار سريع السير را در آنجا«تيز خرام» می خوانند!
جالبترين اصطلاح را در آنجا من براي مادر زن ديدم، آنها اين موجودی را كه ما مرادف با ديو و غول آوردهايم «خوش دامن» گفتهاند. واقعا چقدر دلپذير و زيباست.
📙از پاريز تا پاريس
✍ استاد محمدابراهيم باستانی پاريزی / چاپ ششم، ١٣٧٠/صص ١٣٣و ١٣٤
@adabkhane📗