eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
728 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
270 ویدیو
21 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
اول بانوان جهان اسلام افکار بانوان خورشید نشان از کشورهای جهان اسلام اگر در کنار هم باشند می درخشند و حق و حقیقت را می شوند. رسانه ای به دغدغه‌ی انسان می‌اندیشند و با تولید محتوای فاخر و بروز و به موقع روشنگری می کنند. https://virasty.com/serajonline/1696099834920269097 https://serajonline.com/News/OnlineNewsItem/19562 @AFKAREHOWZAVI
. کاروان شهدای اقتدار ملی ✍چمن‌خواه دوم محرم سال ۶۱ هجری‌قمری کاروانی وارد کربلا شد که بوی رشادت و شهادت می‌داد. در دوم محرم سال ۱۴۴۷ هجری‌قمری مصادف با ۷ تیر ۱۴۰۴ شمسی، کاروانی از شهدای اقتدار ملی که به مولا و سرور آزادگان دنیا، حضرت اباعبدالله الحسین(علیه‌السلام) اقتدا کرده بودند، از خیابان‌های تهران عبور و فضا را عطرآگین کردند. حضور چشمگیر ملتی آزاده، به خصوص نسل‌های جوان و نوجوان، نشان‌دهنده‌ی تداوم راه ایثار و مقاومت و مجاهدت بود. مردم از هر قشر و تفکری آمده بودند تا پیکرهای مطهر ۶۰ شهید حملات ناجوانمردانه‌ی رژیم سفاک و جعلی اسرائیل را تشییع کنند. ۴ کودک و ۴ بانوی شهیده، شخصیت‌ها و فرماندهان نظامی، نخبگان علمی و دانشمندان هسته‌ای ، شهدای رسانه و قضایی. اسرائیل جنایتکار دستش را به خون عزیزانی آلوده کرد که نور چشم ملت و سربازان وفادار میهن و پاره‌ای از وطن بودند. شرکت پرشور و گسترده مردم در این مراسم، ادامه‌ شلیک موشک‌ها به قلب دشمن بود. حضور مردمی که جانانه در مقابل حملات دشمن ایستادند تا برای همیشه پرچم ایران مقتدر بر قله‌ی تاریخ به اهتزاز درآید. آن‌ها فرزندان‌شان را با افتخار تقدیم وطن کردند و این برگی زرین از تاریخ سرافراز ایران قوی و قلب تپنده‌ی دنیا _جمهوری اسلامی_ است. بنیانگذار انقلاب اسلامی در مورد این ملت چنین فرمودند:«ملت ما یک ملتی است که از ضعف به قدرت متحول شده است و آرزوی شهادت می‌کند. یک همچو ملتی که آرزوی شهادت می‌کند، این ملت دیگر خوف ندارد، خوب پیروز است. ان‌شاءالله» و ما امروز با قدم‌ها، قلب‌ها و قلم‌هایمان، ثابت خواهیم کرد که راه شهدای اقتدارِ ایران اسلامی ادامه خواهد داشت. @AFKAREHOWZAVI
. گوارای وجودتان زیارت خانوادگی ارباب 💔🕊🕊🕊 سردار باقری عزیزم چه باک که دختری نیست تا بر پیکرت مویه کند، قلب همه دختران غیور ایران بی قرار سردار سربلند میهن و فرشته باقری عزیز است... @AFKAREHOWZAVI
. 🇮🇷 زمین ببیند و زمان بنگارد... قافله یاران حسین علیه السلام هم چنان در مسیر لبیک به هل من ناصر ارباب است... 🏴 و ما هم‌چنان «پریشانیم از این غم‌ها، دمی اما پشیمان نه» @AFKAREHOWZAVI
. روایت وداع با شهدای اقتدار | «چفیه‌ای کوچک، اشکی بزرگ» ✍کاظمی صدای قدم‌های مردم با طنین صلوات و شعارهای "لبیک یا حسین" در هم آمیخته بود. میدان انقلاب، امروز شانه‌های ستبری داشت؛ شانه‌هایی که تابوت‌های پیچیده در پرچم ایران را با غرور و اشک حمل می‌کردند. مادری که چفیه‌ی کوچکی در دست داشت، کنار دختر نوجوانش ایستاده بود. اشک از گونه‌های هر دو جاری بود. دخترک گفت: «مامان... اونایی که تو تابوتن، همونایی‌ن که بابا همیشه ازشون حرف می‌زد؟» مادر آهی کشید و با صدای لرزان گفت: «نه عزیزم... اونا دیگه قصه نیستن. اونا حقیقتن... اونا همونن که بیدار موندن تا تو بخوابی... تا تو مدرسه بری... تا ایران، ایران بمونه.» چند قدم آن‌سوتر، پیرمردی با لباس خاکی و تسبیحی در دست، زیر لب زمزمه می‌کرد: «خدایا شکرت... که هنوز غیرت در این خاک نفس می‌کشه...» و زیر لب نام یکی از شهدای دانشمند را زمزمه کرد، گویی سال‌ها با او همرزم بوده. کودکان دهه نودی با پرچم‌های کوچک ایران، کنار تابوت‌ها می‌دویدند. بعضی‌شان نوشته‌هایی در دست داشتند: 🔹«من هم یک مدافع‌ام!» 🔹«شهید کوچک، هم‌سن من بود...» 🔹«راهت ادامه دارد.» زنی با چادری سیاه، در سکوت، تنها به یکی از تابوت‌ها خیره مانده بود. دیگران نمی‌دانستند که آن تابوت، شوهرش بود؛ کسی که چند ساعت پیش وعده‌ی برگشتنش را به پسر کوچکش داده بود. و در این میان، صدای بلند یک نوجوان که با بغض می‌گفت: «به خون‌تون قسم... نمی‌ذاریم پرچمتون بیفته!» دل‌ها را لرزاند. 🔸۶۰ تابوت؛ هرکدام جهانی از مظلومیت و فداکاری. 🔸۶۰ قهرمان؛ هرکدام سندی بر نجابت و اقتدار یک ملت. در پایان مراسم، همه یک‌صدا بودند: «ما ملت شهادتیم، ما امت امامیم.» و پرچم‌ها در آسمان میدان، استوار و غرورآفرین به اهتزاز درآمده بودند... 🥀🥀خط سرخ شهادت ادامه دارد، به امید روزهای ظهور 🥀🥀 @AFKAREHOWZAVI
. «من هم باید کاری بکنم» ✍یک دهه هشتادی امروز با دوستانم قرار گذاشته بودیم؛ گفتیم هر کس توانست، خودش را به میدان انقلاب برساند. گفتیم فقط برای تماشا نمی‌آییم، می‌خواهیم حس کنیم، بفهمیم، و بفهمانیم که ما هستیم. از لحظه‌ای که رسیدم، چیزی گلوی مرا گرفته بود. صلوات مردم، صدای گریه‌ها، تابوت‌هایی که آورده بودند، پرچم‌هایی که افراشته شده بودند... فضای مراسم سنگین و پر از معنا بود. جلوی یکی از تابوت‌ها که رسیدم، عکس جوانی هم‌سن برادرم را دیدم. زیر عکس نوشته بودند: «شهید مدافع وطن». ناگهان دلم فرو ریخت. هم‌سن ما بود، اما راهی که رفته بود، هزار سال از ما جلوتر بود... زنی را دیدم که چفیه‌ی پسرش را در دست گرفته بود. بغض داشت، اما گریه نمی‌کرد. نگاهش عجیب بود؛ انگار با خدا حرف می‌زد: «دیدی؟ پسرت را آوردم... فقط نگهش دار در آغوشت.» کنارم پسربچه‌ای ایستاده بود که نوشته‌ای در دست داشت: «شهید کوچک، تو هم می‌توانستی من باشی!» نگاهش کردم؛ انگار حرف دلم را زده بود. در همان لحظه با خودم گفتم: من هم باید کاری بکنم. نباید فقط نگاه کنم. نباید فقط یک تماشاگر باشم. در دلم گفتم: «شهدا... اگر قرار است پرچم دست کسی باقی بماند، ما هستیم. ما هنوز پشت خاکریز شما ایستاده‌ایم.» وقتی برای تشییع حرکت کردیم، پرچم ایران در دستم بود. باد آن را به حرکت درآورده بود و بالا برده بود. حس کردم آن پرچم از من سبک‌تر نیست؛ سنگینی‌اش پر از مسئولیت بود، پر از خون، پر از عهد. من امروز فهمیدم شهدا فقط داستان کتاب‌ها نیستند. شهدا واقعی‌اند. و اکنون، نوبت ماست. @AFKAREHOWZAVI
سلام ما جامانده ها رو به حضرت ارباب برسونید ای سعادتمندان و مقربان و عزیزان پروردگار...💔 @AFKAREHOWZAVI
. امروز تمام تهران(بخوان ایران) با بغض رجز می‌خواند... @AFKAREHOWZAVI
6.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهرمان را به عکس شما آویختیم 🥀 عکس شما را به دیوارهای شهرمان آویختیم، که بدانیم هنوز باید سر بلند راه رفت. تهران امروز سراسر شور و اشک بود؛ دل‌ها می‌لرزید با طنین قدم‌های تابوت‌ها. تشییع شهدای جنگ تحمیلی دوم، یادآور غیرت دیروزی بود و بیداری امروزی. نه برای وداع آمده بودیم، برای عهد آمده بودیم؛ تا در هیاهوی این روزگار، صدای ایستادگی گم نشود. شما رفتید تا ما بمانیم پس می‌مانیم تا راهتان را ادامه دهیم. @AFKAREHOWZAVI
. و پانزده کودک شهید... از تابلوهای خاموشی که در مسیر تشییع جان گرفتند، تابلوی نماد پانزده کودک شهید بود. کوچه‌هایی در جنگ تحمیلی دوم به جای دوچرخه و بازی، بوی خون دادند. تهران ـ صدای ضجه مادران، از دیوارها می‌گذشت. کفن‌ها کوچک بودند... دست‌هایی بی‌اسباب‌بازی، اما بلندتر از تمام فریادها. در تابلوی هر کوچه، نشانی بود از خانه‌ای بی‌فرزند. و آسمان؟ آسمان، انگار داغ‌دارتر از همیشه بود. مظلومیت یعنی همین: کودک، بی‌آن‌که بداند چرا، با دلی از جنس رویا، بر دوش تاریخ رفت. @AFKAREHOWZAVI
. یک وانت شعار ✍هاشمی در مسیر تشییع، یک وانت در حال حرکت بود که از بلندگوهایش سرودهای حماسی پخش می‌شد. جمعیت همراهی می‌کردند، اما در ادامه، فضای مراسم به‌تدریج رنگی مردمی‌تر گرفت. افراد به صورت خودجوش میکروفون را در دست گرفتند و با صدایی رسا، خشم خود را نسبت به رژیم صهیونیستی و گروهک‌های معاند ابراز کردند. میکروفون دست به دست میان مردم می‌چرخید و هرکس به زبان و ادبیات خود، شعار سر می‌داد. همراهان وانت نیز با روی گشاده این حرکت را پذیرفته بودند. آن لحظات، صحنه‌ای از حضور بی‌واسطه و بی‌تکلف مردم بود؛ آمیخته‌ای از احساس، اعتراض و همبستگی. @AFKAREHOWZAVI
30.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️صُلحِ مردگان...! 🎥دکتر زهرا داورپناه، عضو هیئت علمی پژوهشکده زن و خانواده: ⬅️ جمجمه‌های سازش‌گران سرخ‌پوست، تا سال‌ها تزئین کننده کلانتری های بود! 📌 استثنا نیست، تکرار و امتداد تاریخ غرب است. ⁉️ ما هنوز به آمریکا امیدواریم؟! 👈 تا وقتی "آرزو" و "رویا" جدیدی را تمنا نکنیم، تغییر نمی‌کند. ▪️یک روز غزه، یک روز و یک روز بیروت، غرب مارا انسان نمی‌‌داند! ============================= 💻مشاهده فیلم کامل در آپارات https://aparat.com/v/uxf975j @AFKAREHOWZAVI