eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
743 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
270 ویدیو
21 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی امام جامعه در فرمودند: «هر ضربه به رژیم صهیونیستی، خدمت به کل انسانیت است.» یعنی کافی است فقط انسان آزاده باشیم تا با تحریم کالاهای اسرائیلی، ضربه‌ای اساسی به شریان حیاتی اقتصادی این سگِ هار ِ آمریکا وارد کنیم. یا حتی از عمق جان، برای پیروزی غزه و نابودی اسرائیل دعا کنیم. یا داستانِ پلیدی و خباثتِ اسرائیل را در نسل‌کشی مظلومان غزه، برای کودکانمان تعریف کنیم و نفرت از رژیم غاصب اسرائیل را با جانشان بیامیزیم ... برای لبیک به امر امام جامعه، کافی است از عمقِ جان باور کنیم «اسرائیل باید از صحنه‌ی روزگار محو شود.» آن وقت است که دیگر توجیهی برای ادامه‌ی حضور در پیام‌رسانهای بیگانه مثل اینستا، واتساپ و تلگرام نداریم، وقتی که بنا به اعتراف مالکان این پیام‌رسانها، می‌دانیم هزینه هربار کلیک ما در این رسانه‌های بیگانه، مستقیما برای کمک به رژیم کودک‌کش اسرائیلی هزینه شده و صرفِ خرید گلوله برای حمله به غزه و لبنان و ... می‌شود! در این صورت آیا ناراحتی و غصه خوردن ما برای کودکان بی‌سرپرست و آواره‌ی فلسطبنی سودی دارد؟ بیایید با یک جهاد کبیر و خروج از این پیام‌رسانهای بیگانه، نقش خود را در بریدن رشته‌ی حیات اقتصادی صهیونیسم، ایفا کنیم. 🖋آمنه عسکری منفرد @ghalamnegaremonfare
۱۴۰۳۰۷۱۳_خطبه‌های_نماز_جمعه_تهران_به_امامت_حضرت_آیت‌الله_خامنه‌ای.pdf
حجم: 3.77M
🌷 | خطبه‌های نماز جمعه تهران به امامت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای. ۱۴۰۳/۷/۱۳ 🔹 💻 Farsi.khamenei.ir
. عادی‌تر از دیروز ✍س.غلامرضاپور دخترها سماور را روشن و بساط صبحانه را آماده کردند. دوتایشان که صبحی نبودند هنوز خوابیده‌‌اند. هوا بوی پاییز می‌دهد. سرد است و سرد نیست.گنجشکها هم برو بیایی ندارند، آرام روی شاخه‌ها نشسته‌اند. صبحانه که خوردیم بچه ها با پدرشان رفتند. صدای پیرمرد نان خشکی در کوچه می پیچد. مشغول کارهای خانه می‌شوم . مقدمات ناهار، چند تماس تلفنی، خواندن پیامهای رسیده، سفارش اینترنتی برای خرید، دانه کردن انار ترشهایی که دیشب از شمال رسیده و زدن دکمه لباسشویی. همزمان هم دارم به نقد و تحلیل یک شعر فکر میکنم و در گوشه‌ی دیگر ذهنم با خودم کلنجار می‌روم که تا یکساعت دیگر بروم بازار سبزی بخرم و برگردم یا ناهار را که گذاشتم، خودم را به همایش روانشناسی اسلامی که امروز صبح فراخوانش را دیدم، برسانم. تلویزیون هم دارد توان دفاعی پدافندهای ارتش و سپاه را در چند نقطه از ایران گزارش می‌کند. امروز اینجا زندگی عادی‌تر از دیروز است، با این تفاوت که قند دارد توی دلم آب می‌شود وقتی به وعده‌‌ی صادق بعدی فکر می‌کنم. . . . امنیت نعمتی است که زیر سایه‌ی ولایت پایدار است. 🍁🍂🍁 آرامشی دارد ولایت گفتنی نیست حتی اگر از آسمان موشک ببارد @AFKAREHOWZAVI
🌱روز هشتم جنگ|«بیست دقیقه تا قله» ✍به قلم طیبه فرید امام جمعه تازه خطبه را شروع کرده. کفش هایم را می دهم کفشداری و پلاک آبی را می گذارم توی جیبم.بین جمعیت نزدیک ضریح جایی پیدا می کنم.یکی از خادم ها می گفت«جمعه قبلی از رواق امام خمینی تا سقاخونه روبروی حرم سید میر محمد صف نماز جمعه کِش پیدا کِرده بود ملت بَرِ آفتاب تو حیاط نماز خوندن. از شهادت سردارا و دانشمندا اِقَد دل مردم سوخته بود که دیگه کسی حواسش به داغی آفتاب نبود. الحمدلله ایی هفته سپاه دل مردمِ شاد کِرد.» پشت سرم کیپ تا کیپ جمعیت نشسته. امام جمعه می گوید« این جنگ با همه جنگ های عالم فرق دارد.جنگ های جهانی قصه اش زیاده خواهی بود اما جنگ ما با اسرائیل جنگ ایدئولوژی است. اگر نبود آدم نمی فرستاد قرآن آتش بزند.» یکی از مردها وسط صحبت امام جمعه فریاد می زند «خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست» فضا خیلی حماسی می شود. این نماز جمعه و این شعارها حس و حالش با همیشه فرق دارد. دوربینم را بالا می آورم که با پس زمینه ضریح از شعار دادن جمعیت فیلم بگیرم زن میانسالی از ردیف عقب با جذبه حاج خانمی اش می گوید«خانُم چرو فیلم میگیری؟» فرصت نیست بگویم من حاج خانم نیستم و گوشی ام را سریع می گذارم توی کیفم و توی دلم خوشحالم که مردم عادی، اینقدر به مسائل حساس شدند و شش دانگ حواسشان جمع است. مرد هنوز دارد شعار می دهد و امام جمعه وقتی می بیند ولکن ماجرا نیست خطبه را ادامه می دهد. آقا ماجرای مباهله را منطبق می کند به ظهور امام زمان و لشکر سفیانی. خطبه با دعایی از امام علی از صحیفه علویه تمام می شود. نماز را توی فشار فیزیکی جمعیت می خوانیم و راه می افتیم سمت بست شهید دستغیب . مردم از نفس نمی افتند. زن ها به نوبت شعار می دهند و جمعیت یک لحظه ساکت نمی شود.از پیرزن هفتاد هشتاد ساله ای که نصف جوانی اش را در عصر پهلوی گذرانده و بقیه اش را با پیری در عصر امام خمینی تا طفل دوماهه ای که تنها سهمش از این دنیا یک قوطی شیر خشک است آمده اند. زیر طاق بست شهید دستغیب حرم شاه چراغ فریاد حیدر حیدر بلند شده. سه تا پله مگر چقدر است؟ تا از اولی برسیم به سومی بیست دقیقه طول می کشد. در و دیوار با آدم حرف می زند. انگار می گوید «به قله نزدیک شدیم.همین سه تا پله را رد کنیم رسیدیم.» @AFKAREHOWZAVI