eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
733 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
205 ویدیو
21 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خبر بزرگ برای قلب کوچک.‌ پنهان کاری فایده ای نداشت. بالاخره می فهمید.‌ نمی‌دانستم چه اثری بر روحش خواهد گذاشت،اما چاره ای نبود. طفلی پسرک وقتی سه ساله بود تمام محرم و صفر را ورد برداشته بود که :«مگه امام حسین از دشمناش بهتر نبود، قوی‌تر نبود، پس چرا آخرش کشته شد؟»با چند نفر مشورت کردم و جوابهایی قابل درک برای سن او یافتم. ساده ترینشان را انتخاب کردم و برایش توضیح دادم. دو روز بعد دوباره سوال را تکرار کرد. جواب قبلی را گفتم و توضیح جدیدی هم دادم. فردایش سوال را تکرار کرد. همه گفتنی های موجود در ذهنم را گذاشتم کف دستش. تا پایان ماه صفر در خانه ما هر روز همین آش بود و همین کاسه. چند وقت بعد، به ظاهر همه چیز را فراموش کرد.‌فقط یک روز گفت :«من دوست دارم شهید بشم ولی دلم هم میخواد پیش شما و بابا بمونم».‌ حالا همان پسرک ۶ ساله شده و قرار بود خبر شهادت سردار سلیمانی را بشنود. چطور باور کند که او کشته شده. ماجرای او با سردار از شبی شروع شد که با جمعی از دوستان، کنار مسجد حجت در خیابان امام رضا جشن گرفتیم. همان روزها که داعش در سوریه شکست خورده بود. آن شب پشت میز شربت و شیرینی پرچم دست گرفت و با خوشحالی خواند :«قاسم سلیمانی کشته نمی‌شود، اصلا کشته نمی‌شود» و از روز بعد همین جمله شد ورد زبانش. با دو تکه ی چوبی از اسباب بازی هایش بلندگویی درست کرد. آن را در یک دست می‌گرفت و در دست دیگر پرچم ایران. روی اُپن آشپزخانه راه می‌رفت و بلند بلند میخواند :«قاسم سلیمانی کشته نمیشود، اصلا اصلا کشته نمی‌شود» حالا نمی‌دانستم وقتی خبر را بشنود چه غوغایی در جانش به پا خواهد شد.‌ باور این اتفاق برایش سخت بود. آنقدر که سکوت کرد و‌هیچ‌چیز نگفت.‌ سوال نپرسید. فقط من می‌فهمیدم این حال یعنی چه. چون فقط من بودم که بعد از زبان باز کردنش روزی دو سه ساعت از عمرم صرف جواب دادن به سوالهای او می‌شد. می‌توانست درباره هر چیز هزاران سوال داشته باشد.‌اما حالا سکوت را انتخاب کرده بود، تا ۱۵ دی که سردار به مشهد آمد.‌ از پدرش پرسید :«میشه منم با شما بیام تشییع؟» و جواب مثبت شنید.‌ حاضر شد. چفیه سبزِ قواره کوچکش را روی شانه انداخت و دست در دست بابا از خانه بیرون رفت. وقتی برگشت درباره جمعیت زیاد و شلوغی چندان حرفی نزد. پدرش تعریف کرد که اگر او را بغل نمی‌گرفت زیر دست و پا له شده بود. این را هم گفت که موقع برگشت جا به جا لنگه کفش های رها شده دیده اند. عجیب بود که پسرک کمتر می‌گفت. گذر زمان داغ را سرد می‌کند. کم کم آن حال پرسشگری اش برگشت. باز درباره همه چیز پرسید و روزی که معلمش در گروه کلاسی با چند پوستر درباره حاج قاسم برایشان حرف زد تمام عکسها را به من نشان داد و خواست جزئیات بیشتری برایش بگویم. بعدها آرام آرام درباره مدافعینی پرسید که کنار سردار می‌جنگیدند. مستندی از زندگی شهید عطایی دید و به قول امروزی ها فنِ او شد. عکس شهید را کنار تصویر سردار روی کمدش چسباند و چندین بار از زرنگ بازی های او برای دوستانش تعریف کرد.‌ جستجوگری اش چیزهای بیشتر و بیشتری به او‌ آموخت. قدس را شناخت، و درباره فلسطین بیشتر دانست. اسم های جدیدی شنید، اسماعیل هنیه، یحیی سنوار، سید حسن نصرالله و آرام آرام گستره فعالیتهای سردار جلوی چشمانش شفاف تر شد. مقاومت برایش معنا پیدا کرد و همین چند روز قبل پرسید:«آدم بخواد موشک بسازه باید تو‌ چه چیزهایی قوی باشه». بعد از آن ریاضی را جدی‌تر گرفته و کتاب کاری را که در آخرین ردیف کمدش بود، آورده دم دست. هیچ وقت از او نخواستم بگوید با شنیدن خبر شهادت چه اتفاقی در وجودش شکل گرفت. اما حالا من هم به اندازه همان قلب کوچکی که با یقین می‌گفت«قاسم سلیمانی کشته نمی‌شود» به حقیقت این جمله ایمان دارم. چون حضور وظهور سردار را در نزدیک ترین فاصله ممکن با خودم حس می‌کنم. در وجود پاره تنم. ✍فهیمه فرشتیان https://eitaa.com/havalighalam @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«زخم بی مرحم» ✍ 13 دی! صبح روز جمعه مثل همیشه بیدار شدم. نمازم را خواندم و دعای عهد را گفتم. گوشی‌ام را برداشتم تا در کانال شهدا فعالیت کنم. همین‌طور که در کانال‌ها می‌گشتم، به خبری برخوردم که قلبم را آتش زد. نمی‌توانستم باور کنم؛ مگر می‌شود؟ دنبال کردم، شاید شایعه باشد، اما نبود. او سردار سلیمانی بود، اما مثل علی‌اکبر (ع) در راه خدا شهید شد. او سردار سلیمانی بود، اما مثل حضرت ابوالفضل (ع) جانش را برای دین و مردم فدا کرد. او سردار سلیمانی بود، اما مثل مادر حضرت زهرا (س) ناجوانمردانه به شهادت رسید. دست بریده‌اش، حتی بعد از پنج سال، هنوز دل‌هایمان را می‌سوزاند. پنج سال گذشته، اما این خبر هنوز تازه است. دلمان می‌سوزد و هنوز خونش را طلب می‌کنیم. سردار! بعد از تو، دنیا دیگر روز خوش ندید و دل‌های ما هم آرام نشد. بگو تو که بودی؟ می‌دانیم هرچه از تو می‌دانیم، کم است. اما خوب می‌دانیم که تو بلد بودی چطور با خدا معامله کنی. سردار، دست ما را هم بگیر.🌱 سردار دلیر، عشق جاوید وطن، آرام دل و غرور ایران کهن. در راه خدا، قدم نهادی بی‌باک، جاوید بمان در دل تاریخ و زمن. @AFKAREHOWZAVI
«اعجاز یک دست» ✍🏻سیده ناهید موسوی دست و انگشتر؛ قصه‌ای فراتر از همه آن اتفاقات بود. دست حاجی وقتی قطع شد بعد از آن همه دست دادن‌ها در جهان بی معنا و قطع شدند. تمام مردم دنیا در حسرت یک دست دادن شدند، به حدی که همه دست به دعا برای نزول رحمت الهی و فرج شدیم. دست‌های حاجی، مقدس و پُرقدرت بودند. همان دست‌هایی که درحین وعده دادن تکان می‌خوردند و بعد از آن یکی پس از دیگری وعده‌ها محقق می‌شدند. همان دست‌ها با همان انگشتر قدرت ماورائی داشتند تا دشمن داعشی را از بُن و ریشه قلع و قمع کنند. دست‌های حاجی، وقتی روی نقشه مأموریت می‌چرخید تمام خطوط و نقشه‌های دشمن نقشه بَر آب می‌شدند. حاجی ما تنها یک فرمانده معمولی نبود. ایشان یک ارتش تک‌نفره بودند. دشمن از چشمان، صدا، قدم‌گاه و حرکت دست حاج قاسم به لرزه می‌افتاد. من اما، به دست‌های حاجی ایمان دارم. همان دست‌هایی که دانه‌های تسبیح را به آرامی جابجا می‌کرد. همان دست مقدسی که بر سَر کودکان شهدای مدافع حرم به آرامش کشیده می‌شد و آغوشی که پناه کوچک و بزرگ بود. اما داستان قدم‌ها زیباتر است، قدم‌هایی که در راه حق، قدم برمی‌داشتند و حاجی را در نهایت شهید، اسطوره و به بهشت بدرقه ساختند. این دنیا اکنون بیش از همه وقت یک حاج قاسم کم دارد. یک حاج قاسم، تا تمام دست‌های کثیف و آلوده را که نظر بَد به اسلام و مسلمین منطقه کرده است نابود کند. یک سخنرانی از حاجی کافیست تا دوباره جان بگیریم، گرچه ما به یک اشاره و نگاه هم قانع هستیم‌. روزگاری دل‌های ما قرص بود به وجود حاج قاسم اما الان، دل‌های ما قرص‌تر است از داشتن شهید حاج قاسم سلیمانی @AFKAREHOWZAVI
"شهید القدس و تمدن اسلامی" ✍🏻فاطمه تقی زاده مقام معظم رهبری:" امروز نوبت ما است، امروز نوبت اسلام است. امروز نوبت مسلمین است که با همّت خود، تمدّن نوین اسلامی را شالوده‌ ریزی کنند" شهید سلیمانی عزیز به موقع وارد میدان تمدن سازی شد و عجیب درپیشبرد این تمدن گام برداشت، نه، بهتر است بگوییم خیز برداشت. شهید سلیمانی، مقاومت را از ایران به آن سوی مرزها برد و چون سلیمان نبی، پیامبر گونه سوار بر مرکب شجاعت و استقامت پیِ پایه‌های تمدن اسلامی را در منطقه ریخت و با اتحاد جبهه مقاومت، آن را به رخ جهانیان کشید. بنایی را که خمینی کبیر (ره) در ایران معماری‌اش کرد و سردار شهید آن را تا قدس وسعت داد. فرموده‌ی امام عزیز که راه قدس از کربلا می گذرد با ورود شهیدسلیمانی عزیز عملی شد. او جوانان پر شور ولی محجور و بی یاور را به میدان استقامت آورد و سلاح ایستادگی و ایثار را به دستشان داد، یاد داد می توان مرد میدان بود حتی به عدد قلیل و غلبه کرد برجمعی کثیر... اصلا سلیمانی شده بود، مفسر آیات قرآن، تحقق بخشید به وعده های الهی... آنقدر زیبا و متین در میدان رزم قدم می‌نهاد که تو آروز می‌کردی کاش من هم آنجا بودم. لبخندش تو را به طمع می انداخت. حق هم داشت دفاع از مظلوم و ایستادگی در مقابل ظالم و تلاش برای استیلای حق حلاوتی دارد وصف نشدنی. دورغ نگویم بعد از شهید عزیز دنیا بد جور برایم رنگ باخت. عمیقا قلبم را فشرد. نگاه به عکس‌ها و فیلم‌های شهید درد جانکاهی را بر دل می‌گذارد انگار که هیچ مرهمی آرامَش نمی‌کند. ما به این رفتن و نیامدن‌ها عادت داریم. برای مقاومت در منطقه اولین بار نبود که سرداری رفت و دیگر نیامد تا قبل از شهید سلیمانی، با دیدن تصاویر جاویدالاثر احمد متوسلیان حالم منقلب می شد؛ برایم خاص بود، از اینکه در طریق القدس گام برداشته و اعتقاد راسخش به مقاومت اسلامی و حالا بعد از سالها شهید القدس شهید حاج قاسم سلیمانی... اما دشمن آنقدر بزدل و ترسوست که یا خارج از مرزهایمان و یا به واسطه نفوذی هایش ناغافل شیران میدان را از ما می گیرد. همه‌اش هم از پشت در شروع شد، از شیر درگودال، از یل بی دست... ولی یک چیز را خوب بلد شدیم مثل زینب سلام الله علیها که ایستاد و به یزید فرمود:«فَکِد کَیْدک وَاسْعَ سَعْیک... ما نیز به دشمن می‌گوییم هر چه در توان داری به آوردگاه بیاور... نمی‌توانی که نمی توانی... ما داریم در راه استیلای تمدن اسلامی قدم بر می‌داریم و همانطور که روزی جمهوری اسلامی متولد شد و دشمن فکرش را هم نمی‌کرد؛ باید منتظر ظهور تمدن بزرگ اسلامی هم باشد. ما به امید خدا پیروز میدانیم. @AFKAREHOWZAVI
. اگر او نبود.. ✍زهرا نجاتی 🔹پنج سال از رفتن مردی گذشت که بی آنکه بدانیم، پشتمان عجیب به پشتش گرم بود و دنیای پس از او، دنیای قبلش نشد. 🔹رهبرمعظم انقلاب اسلامی در جلسه گرامی داشت یاد و خاطره شهید سلیمانی عزیز، به نکات ظریفی اشاره فرمودند. از ظرافت‌های شخصیتی حاج قاسم،گرفته تا بلندی شخصیت ابومهدی المهندس، از به هدر نرفتن خون‌های شهدای سوریه و خانطومان تا اصلاح نگاه جامعه به مقوله قرآنی شهادت. 🔹اما نکته بسیارظریفی که ایشان فرمودند:«کسی هنوز به سراغ کارهای دقیق و مهمی که حاج قاسم، کرده نرفته و هنوز اینها در تاریخ کشور، ماندگار نشده.» 🔹از اینکه معارف سیاسی کشور، باید ثبت و ضبط شوند تا سینه به سینه به نسل بعد، منتقل شود. 🔹گفتند که با وجودگستردگی کتاب‌هایی که در زمینه زندگی و شناخت حاج قاسم، نگاشته شده اما به این ابعاد که در این سخنرانی به آن پرداختند، پرداخته نشده: نقش گسترده حاج قاسم نه، نقش حیاتی شخص و دیدگاه حاج قاسم در ساماندهی جوانان غیور عراقی که به دعوت مرجعیت به میدان می آمدند، اما اگر نگاه جهانی او نبود، اگر کسی مثل ابومهدی، کنارش نبود، هرگز آموزش و ساماندهی‌اش انفاق نمی افتاد و هزاران نیروی پاک و پا به کار، از دست می‌رفتند. از نقش و نگاه جهانی او، که پدیده‌های کشور را هم از نگاه جهان، تحلیل و بررشی می، کرد و این نقطه امتیاز او بود.که چقدر فهمیدن این بعد او به درک درست از منش و رویکرد مکتب شهید سلیمانی، کمک می‌کند.مثلا در درک جمله معروف:«امروز جمهوری اسلامی،حرم است.» در درک:«آن دختر بی‌حجاب هم، دختر من است.» 🔹از اینکه اتفاقات جهان و تاثیر آنها در ایران را، خیلی زودتر از زمانش می‌دانست و برایش چاره داشت. برخلاف بعضی که پستهای مهمی دارند و هنوز که هنوز است، نه خبر دارند نه چاره‌ای برایش. گاهی وقتها حتی سورپرایز می‌شوند. ❇️رهبر همچنین باز هم گوشزد کرد که عزت حاج قاسم پس از شهادت هنوز نمی از یم اجر اخلاص اوست. اخلاص بی پایانی که سی سال مجاهدانه آن را حفظ کرده بود. «ان العزه لله جمیعا؛» همه عزت، با همه تعریفهایش، با همه ابعادش، فقط دست خداست و به مومنین می‌دهد! 👌 🔹 مومنینی که چون حاج قاسم، در راه اخلاص و جَهد، پای بندی می‌کنند. اللهم اجعلنا منهم.. @AFKAREHOWZAVI
رویش‌های چهل سالگی می‌گویند آدم‌ها وقتی به چهل سالگی می‌رسند، به یک بلوغ و پختگی کاملی دست می‌یابند. شاید این جمله بر نمایشگاه «چهل سال بالندگی» جامعه الزهرا هم صدق کند. ابتدا جا دارد از اولین جرقه شروع کنیم که مصداق جمله‌ی از شما حرکت از خدا برکت می‌باشد. بله خانم امینی بانوی خیاط در شهر مقدس قم بودند و خانم‌های محله برای دوخت و دوز به منزل ایشان مراجعه می‌کردند. سوالی در ذهن او جرقه می‌زند که چرا بانوان دروس حوزوی نخوانند؟! همین سوال منجر شد که دیگر خانم‌ها این موضوع را به همسران خود درمیان بگذارند و بانو امینی نیز با کمک و مشورت همسر خویش و یاری رساندن برخی از علمای وقت، مکانی به نام «دارُ الزهرا» مقرر کنند تا بانوان هم از نعمت تحصیل دروس حوزوی برخوردار شوند. اما این حرکت برکات فراوانی به دنبال داشت. و جمعی پنج نفره از دختران آبادانی از استان خوزستان نیز به جمع خواهران دارُ الزهرا ملحق می‌شوند تا اولین هجرت علمی را رقم بزنند و در ادامه فعالیت‌ها درسال ۱۳۶۳ با اقدامات بانو امینی و سایر علما تأسیس جامعه الزهرا سلام الله علیها کلید خورده شود. یک حرکت هوشمندانه از یک بانوی با درایت خیاط، باعث شد تا مسیری برای ادامه تحصیل علوم دینی بانوان باز شود، و از یک حوزه علمیه درقم، اکنون و در آستانه چهل سالگی جامعه الزهرای قم چندین هزار مدرسه علمیه در سراسر کشور فعال شوند تا زنان نیز همگام با مردان روز به روز به دانش خود بیفزایند و سهمی در زمینه سازی ظهور آقا امام زمان «عج» داشته باشند. ✍🏻سیده ناهید موسوی @AFKAREHOWZAVI
🔻 انتشار یادداشت «رویدادهای زمانه» در روزنامه سراسری سراج به تاریخ : ۱۴۰۳/۱۰/۱۵ به ✍ سیده ناهید موسوی https://serajonline.com/ @howzavian_khuzestan
🔔 تمدید فراخون یادداشت علمی ویژه طلاب و اساتید حوزه‌ ✍️ لینک شرکت در مسابقه 📆 مهلت ارسال آثار تا ۲۰ دی‌ماه ۱۴۰۳ @HawzahNews