eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
739 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
206 ویدیو
21 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🔖آنچه در جلسات ساهور می گذرد آنچه در جلسات ساهور می گذرد، نیاز هر دانش آموخته‌ی تاریخ است. به نظر می رسد فضاهای علمی و دانشگاهی دخل و نقشی در فهم تاریخی جامعه ندارند. تکیه بر نظریه ها و موضوعات علمی و روش های صرف پژوهشی ،نخبگان تاریخ را به خود مشغول کرده و از دنیایی که نویسندگان داستان ها و رمان های تاریخی برای مردم ساخته اند بی خبرند! این درد تا مغز استخوان تاریخ رخنه کرده و هیچ صدای اعتراضی از دانش آموختگان و اساتید تاریخ بلند نمی شود. تحریف، جعل، تخریب و غلو در داستان‌ها و رمان های تاریخی، فراوان است و همه سکوت کرده اند. انجمن ساهور می خواهد قوه عاقله ای در حوزه رمان ها و داستان های تاریخی تشکیل دهد؛ از اساتید و عالمان تاریخ که این سکوت را بشکنند. ساهور می خواهد نویسندگان و ناشران آثار تاریخی، سرشان را بلند کنند و ببینید زیر نظر هستند و به خود اجازه ندهند بدون دانستن زمانه، زمینه و شناخت کامل و دقیق دوره های تاریخی، اقدام به نگارش و چاپ اثر کنند. در این راستا «ساهور » دست همه‌ی دلسوزان و اهل اندیشه و قلم را می‌فشارد و تقاضا دارد در این مبارزه، همراه و همگام شوند. 👈به « انجمن علمی‌ ادبی ساهور» بپیوندید. 🌐https://eitaa.com/bouath
«مثل آنها» ✍زهرا نجاتی ❇️هر قدر فکر می‌کنم، دلیلی غیر از عشق به قد کشیدن جان و روح آدمها، نداشته که امثال شهید زین الدین خبر بدهند از اینکه اگر شب جمعه یادش و یاد شهدا کنیم، مارا پیش اباعبدلله(علیه السلام) یاد می‌کند. 🔹اول که عجب اعتقاد راسخی به اینکه شهید همنشین اباعبدلله است در شب جمعه. 🔹و دوم اینکه شهدا تک خوری بلد نبودند. جامع اندیش بودند برای آدم‌هایی با افق نگاه آنها، بد و خوب بودن فعلی ما چندان مهم نیست، رشد کردنمان مهم است. مهم نیست که چقدر عقب افتاده‌ایم؛ می‌خواهند دست بگیرند، می‌روند که کار راه بیندازند. 🔹برای همین است که شهید صفری و خیلی‌های دیگر قول شفاعت می‌دادند و قول کار راه انداختن. 👈این یعنی نه تنها خودشان یقین داشتند به اینکه شهادت چه جایگاهی دارد، بلکه تلاش می‌کردند هم برای بقیه جا بیندازند، هم قصد داشتند دستگیری کنند. 🔹حال آنها با حال آدم‌ی از جنس من، که اگر هم برای شهادتش دعا کند، از جنس احتیاج به بخشش گناهانش است، فرق می‌کند. 🔹هرچه که بوده آنها همین قدر جانفدای اجتماع بودند. نگاهی شبیه انبیا و اهل بیت داشتند که برای نجات آدمها نه تنها بروند که از آن سوی عالم هم دستگیری کنند. و کسی چه می‌داند شاید یک درس از آنها این باشد که جامعه نگر باشیم و جامع نگر. دلسوز جامعه باشیم و رشد اجتماعی. 🔹حالاتصور کن آنها اگر در فضای کنونی کشور بودند، در بوق ناامیدی می‌دمیدند و مثل بعضی کوتاه نظران، دم از طلبکاری و ضایع شدن خونشان می‌زدند یا تلاش می‌کردند اوضاع را بهبود ببخشند و برای آن از انتخاب خوب و مطالبه پس از انتخابشان دم می‌زنند؟! 🔹 فکر می‌کنم حس عشقشان به مردم، باعث می‌شد دومی را انتخاب کنند. طبیعتا اگر کسی علاقه‌مند آنهاست باید به عشق ملت و میهن، همین انتخاب را بکند. یادمان باشد 👈انتخاب آخرین کار ما نیست؛ بلکه مطالبه پس از انتخاب، از فرد فرد نمایندگان، به همان اندازه مهم است. اگر کسی به دنبال اصلاح رویه است. 👉 و همین. شادی روح امام و شهدا و مادرها و پدرهای زیرخاک، صلوات @AFKAREHOWZAVI
🔖وقتی انتخاب نکنی... ✍آمنه عسکری منفرد یادش بخیر! وقتی ما دهه شصتیا دبستانی بودیم، ایام دهه فجر رنگ‌وبوی خاصی داشت. از هفته اول بهمن‌ماه، شور و شوق عجیبی در مدرسه به پا می‌شد و بچه‌ها با اشتیاق فراوان تلاش می‌کردند تا مسئولیتی را برای دهه فجر بر عهده بگیرند؛ از تهیه‌ی وسایل تزیینی مثل کاغذ رنگی، پرچم کاغذی و بادکنک گرفته تا شرکت در گروه سرود، تواشیح و پذیرایی... این‌همه شور و شوق بچه‌ها تا پایان جشن ۲۲ بهمن هر سال ادامه داشت، بعد هم با یک فاصله‌ی کوتاه، دوباره بچه‌ها با حال‌وهوای عید نوروز و پیک شادی نوروزی، شاداب و سرحال و سرزنده بودند و برای تعطیلات لحظه‌شماری می‌کردند. آن ایام، شور و نشاط و هیجان در مدرسه غوغا می‌کرد و البته معلم‌ها، خصوصاً مربی پرورشی همیشه سکان‌دار اصلی بود و بچه‌ها را برای برگزاری هرچه بهتر مراسم هدایت می‌کرد، اما در سال‌های اخیر خصوصاً بعد از ایام کرونا که دانش‌آموزان خصوصا بچه‌های دهه هشتادی به‌بهانه‌ی آموزش مجازی، با فضای مجازی خو گرفتند و شادیشان هم مجازی شده، جشن‌های دهه فجر دیگه مثل دهه فجرهای قدیم برگزار نمی‌شود. بچه‌ها هم مثل قدیم‌ترها، اشتیاقی برای حضور در کارهای فرهنگی ندارند، مگر با تشویق و امتیاز ... من که به عنوان یک مادر، هنوز کودک درونم را شاداب و فعال می‌‌‌بینم و دلم می‌خواهد بچه‌های این آب و خاک با هویت ملی و فرهنگی‌شون آشنا بشوند و رشد کنند ، با معلم پرورشی مدرسه دخترم صحبت کردم و برای کمک در کارهای فرهنگی جشن پیروزی انقلاب در مدرسه، اعلام آمادگی کردم؛ اما انگار ایشون هم بدجوری در فضای جدید غرق شده بود و بعد از این‌که صحبت‌های پر از حرارت من را شنید ، با آرامش گفت: « خانم عزیز! الان دیگه مثل قدیم‌ها نیست. نه‌فقط مدرسه‌ی ما، بلکه بقیه‌ی مدارس هم همین اوضاع رو دارن. نهایتا روز ۲۲بهمن برای بچه‌ها یک جشن درنمازخانه می‌گیریم. تزئینات برای همونجا کافیه، پذیرایی هم شیرکاکائو و کیک ... » اما من قانع نشدم و مصمم شده بودم حتما این اوضاع کسل‌کننده را تغییر بدهم، تا شروع دهه فجر چند بار دیگر به مدرسه رفتم و گفتم که می‌توانم برای جشن‌ها در تزیینات کمک کنم و یا متن سرود آماده کنم و برای پذیرایی با کمک مادرهای دیگه ساندویچ یا آش بپزم، حتی پیشنهاد دادم که خودم برای جشن مسابقه طراحی می‌کنم، اما استقبال چندانی نشد ... من ناامید نشدم و موضوع را با مسئول انجمن مطرح کردم. بعد از صحبت‌های طولانی، بالاخره علت را جویا شدم و خواستم که رسما در کارهای اجرایی سهیم بشوم، اما پاسخ مسئول انجمن من را تکان داد. ایشون با صراحت گفتند: «اگر دوست دارید در تصمیمات مؤثر باشید، بهتره عضو انجمن مدرسه بشید یا اگر می‌تونید سال دیگه افرادی رو انتخاب کنید که برای کارهای فرهنگی اولویت قائل بشن. اعضای فعلی انجمن که با رأی اکثریت انتخاب شدن، بیشتر برای تعمیر ساختمان مدرسه و امور رفاهی هزینه می‌کنن نه کارهای فرهنگی و این مورد اعتراض خیلی از مادرهای شبیه شماست که دوست دارن بچه‌هاشون با انقلاب و فرهنگ ملی کشورشون آشنا بشن. اما متاسفانه موقع انتخابات انجمن معمولا والدینی که دغدغه‌ی فرهنگی دارن، یا کاندید نمیشن یا رای بالایی ندارن...» با این صحبت‌های نماینده انجمن یادم افتاد که من در انتخابات انجمن مدرسه، چون تحقیق نکرده بودم و کسی را نمی‌شناختم رأی ندادم و به خاطر مشغله کاری زیاد، خودم هم کاندید نشدم. همین موقع بود که یاد این جمله‌ی معروف افتادم که «وقتی انتخاب نکنی، دیگه حق اعتراض نداری، چون دیگران برات انتخاب می‌کنن و تو مجبوری تبعیت کنی!» @AFKAREHOWZAVI
. 🔰فاطمه شکیب رخ، نویسنده و پژوهشگر تاریخ اسلام و تشیع در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری حوزه عنوان کرد لینک خبر 👇 https://hawzahnews.com/xcHMK: @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«بلای عظیم» ✍طیبه فرید توی کوچه پس کوچه های دمشق زن ها و دخترهای سوری را با یک الله اکبر بر خودشان حلال می کردند و مردها و پسرها را تیرباران .اثری از زندگی نمانده بود.کأنه مصداق این آیه بودند که یذبحون ابنائکم و یستحیون نسائکم! صدای مخالفان مردمی دولت بشار که تا چند وقت قبل خیابان ها را قرق کرده بودند خاموش شده بود.آخر یا کشته شده بودند یا آواره....برای داعش و خارجی ها توده ی مردم اعم از موافقین و مخالفین بشار فرقی نداشت.حالا سوری ها مصداق و فی ذالکم بلاء من ربکم‌ عظیم بودند.اختلاف و لجبازی بلای عظیمی بود که دامن همه مردم را گرفت.داعش از زمین و اسراییل از آسمان شهر را ویران کرد.رد چکمه غریبه ها همهجای شهر بود حتی روی دیوارها و هوایی که نفس میکشیدند. شب های زیبای دمشق شده بود جهنمِ ارواح.... مسلمان و مسیحی و ایزدی همه پایمال شدند.این سرنوشت طبیعی سرزمینی بود که ملت پشت حاکمیتش را خالی کردند. اگر خواستید رأی ندهید!ندهید فقط چند سال بعد ملت های دنیا برای درس عبرت شدن مردمشان چیزی شبیه این متن را می نویسند،فقط به جای دمشق می گذارند تهران ،شیراز ،اصفهان....و به جای سوریه می نویسند ایران. @AFKAREHOWZAVI
. علوم، فلسفه، انتخابات ✍زینب نجیب خیلی سردم بود. سَرَم را به سمت بوخور برده بودم و به برکت هوای گرم و مرطوبش چند ثانیه‌ای سرفه‌هایم قطع می‌شد. بی‌حال‌تر از آن بودم که بچه‌ها را راهی کنم. خودشان آماده شدند و در را باز کردند تا به مدرسه بروند. اما مثل همیشه سر اینکه کی زودتر کفشش را می‌پوشد، دعوایشان شد. همین باعث شد تا هوای سردی به اتاق گرم و مرطوب من نفوذ کند. سرفه نمی‌گذاشت تا اعتراض کنم. تو همین وضعیت بودم که یاد معلم علوم دوره راهنمایی خودم افتادم. یکبار پرسید:"بگید ببینم سرما میاد داخل و باعث میشه که ما سردمون بشه یا گرما میره بیرون و ما سردمون میشه"؟ اون روز قاطعانه جواب دادیم:" خب معلومه سرما میاد". اما بعدترها فهمیدیم که اصلا سرما وجود ندارد. آنچه وجود دارد، گرماست. و سرما، نبودن گرماست. به هر میزان که گرما کم شود ما احساس سرما می‌کنیم. نبود هوای گرم باعث می‌شود تا ما احساس کنیم هوا سرد است. اگر فلسفی بخواهیم بگوییم؛ اینطور میشود که؛ اصالت با گرماست و سرما فقط یک اعتبار است. بچه‌ها رفته بودند و در بسته شده بود. دیگر دری باز نبود تا گرما خارج شود. با همان وضعیت از یادآوری این خاطره خنده‌ام گرفت. اما جالب‌تر اینجا بود که در همان وضعیت یک رابطه‌ای بین این موضوع علمی با انتخابات کشف کردم. امنیت در یک کشور مثل گرما می‌ماند اگر بر اثر رفتارِ ما دری باز شود، امنیت به خطر می‌افتد. ناامنی وجود خارجی ندارد. این امنیت است که کم می‌شود و ما احساس ناامنی می‌کنیم. حالا دستگیره‌ی این در به دست چه کسانی‌ست؟ اگر انتخاب نکنیم یا بد انتخاب کنیم ممکن است مثل برخی ادوار دیگر دری باز بماند. امنیت‌ها و ناامنی‌ها همگی درون‌ساز است نه برون‌ساز. این انتخاب ماست که تعیین می‌کند. @AFKAREHOWZAVI
مسئولان نوکر مردم‌اند ✍موسوی باردئی با صدای صوت حاج قاسم به خود آمد کتابش را بست و به سمت صدا حرکت کرد. مغازه ای مجلل نبش یکی از خیابان های بالای شهر،ستاد انتخاباتی یکی از نمایندگان مجلس بود. قدم هایش را تندتر برداشت تا از پذیرایی پر و پیمان آن ستاد جا نماند. جلوتر که رفت همهمه ی مردم در گوشه ی خیابان توجه او را به خودش جلب کرد. به سمت آنها رفت و دید مسئول ستاد با صدای بلند سر پیرمرد فریاد می کشد و به او می گوید((چه کسی به تو گفت روی این صندلی بنشینی.اصلا تو را چه به این ستاد!!برو به دست فروشی ات برس.این صندلی جای آقای فلانی است)) آقای فلانی هم که با کت و شلوار مشکی براق و مارک دارش تماشاچی این داستان بودبا پوزخندی به کنار دستی اش اشاره کرد که صندلی مرا تمیز کن. او که تاب دیدن این صحنه را نداشت دستان یخ زده ی پیرمرد را گرفت و لباسش را تکاند.جوراب های ریخته شده ی روی زمین را برداشت و مرتب کرده داخل کیف دستی آن پیرمرد دوره گرد گذاشت. رو به مسئول ستاد کرد و گفت((عکس حاج قاسم را از گوشه ی دیوار ستادتان دربیاورید.عمل شما زمین تا آسمان با رفتار سرداردلها تفاوت دارد.)) نماینده عزیز فرمایش حضرت علی علیه السلام را که فرمودند:((حکومت وسیله آب و نان نیست بلکه امانتی است برای خدمت به مردم)) را سرلوحه ی کارهایتان قرار بدهید و یادتان باشد مقام معظم رهبری فرمودند:((مسئولان کشور نوکر مردم اند)) این مردم با همه ی مشکلات و سختی ها پای نظام و آرمان هایش ایستادند.پس شما هم پای آرمان های شهدا بایستید. @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. انتخاب درست =رسیدن به هدف ✍موسوی باردئی بدون هیچ تعصبی دنبال یک دلیل قابل لمس برای شرکت در انتخابات بودم.ذهنم قفل شده بود.چادر را سر کرده و به قصد پیاده روی، درب خانه را بسته و به سمت آسانسور حرکت کردم. وارد آسانسور که شدم نوشته ای توجه ام را به خودش جلب کرد. اگر هیچ کدام از دکمه ها را انتخاب نکنید در همین جایی که هستید متوقف می شوید و به جایی که می خواهید نمی رسید. جمله ی کوتاه و پرمعنایی بود‌. گاهی اوقات برای کارهایمان نیاز نیست آسمان و ریسمان به هم ببافیم.همین تجربیات ساده ی روزانه می تواند تلنگر خوبی برای ما باشد. برای همه قابل لمس است که اگر انتخاب نکنیم پس رشد و حرکتی هم در کار نیست. اگر دوست داریم به مقصد مورد نظرمان برسیم پس باید دست به انتخاب بزنیم آن هم انتخاب درست و شایسته که کمک کند ما به هدف برسیم. چون انتخاب نادرست ممکن است ما را سالها به عقب برگرداند و جبران آن ناممکن... @AFKAREHOWZAVI
🔖اینجا خانمها حق رای ندارن!… ✍آمنه عسکری منفرد وقتی برق می‌ره، آب هم قطع می‌شه! این اوضاع یک ساختمون شیک‌وپیک در محله تجریش در تهرانه. اون هم در یک برج ده طبقه که ظاهرش در خیابون اصلی کنار میدون، مردم رو می‌کشه و درونش ظاهراً خود ساکنین رو.  یک شب که همراه خانواده،  منزل یکی از این برج‌نشینان مهمان بودیم، با این موضوع روبرو شدیم. اون شب قبل از شام با خانم میزبان و چند تا از خانمهای مهمان در مورد انتخابات پیش‌رو صحبت می‌کردیم. حرفمون حسابی گل انداخته بود که خانم میزبان گفت:« من که رای نمیدم. کسی رو نمی‌شناسم. اصلا یک رای من چه فایده داره.؟» گفتم:« این چه حرفیه! این حق طبیعیه هر شهرونده که برای حل مسائل مهم کشور نماینده داشته باشه و راهش شرکت در همین انتخاباته» دوتا از خانمها حرفم رو تایید کردن ولی خانم صاحب‌خانه که مشغول آماده‌کردن وسایل پذیرایی شام بود، هنوز مخالف بود که یک‌دفعه برق رفت. چند لحظه همه‌جا سکوت شد و یکهو بچه‌ی یکی از مهمان‌ها شروع کرد به گریه. مهمانها یکی‌یکی سرجاهاشون نشستن و کم‌کم نور چراغ‌قوه‌ی موبایلها، اوضاع رو کمی آروم کرده بود که یکی از بچه‌ها آب خواست. خانم میزبان رنگ‌به رنگ شد، چون آب خنک یخچال ساید خونه‌ی مدرنشون، به برق وصل بود و بدون برق، حتی یک قطره آب خوردن هم در خانه پیدا نمی‌شد. یکی دیگه از مهمان‌ها توی سرویس بهداشتی مشغول شستن دست‌هاش بود که…  همین موقع پسر صاحب‌خانه که از تاریکی می‌ترسید با صدای بلند از اتاق بازی بیرون دوید و شروع کرد به گریه کردن و با صدای بلند می‌گفت:« مامان! دوباره برق رفت.  من از تاریکی می‌ترسم...»  تو این اوضاع، مهمانها تلاش می‌کردن با خونسردی شرایط رو آروم کنن و با نور چراغ قوه موبایل‌ها، با بچه‌ها شوخی می‌کردن. تنها کسی که از این اوضاع خوشحال بود، دختر کوچیکه من بود که تلاش می‌کرد با دست‌هاش سایه‌هایی با شکل‌های مختلف روی دیوار درست بکنه و این اوضاع همه رو به خنده واداشت.  خانم میزبان که یکی از دوستان نزدیک من بود، خیلی ناراحت و دست‌پاچه شده بود و نمی‌دونست چی‌کار کنه و مرتب از مهمون‌ها عذرخواهی می‌کرد و همسرش هم رفته بود تا ببینه مشکل قطعی برق از کجاست. با لبخند رفتم پیش دوستم و سعی کردم آرومش کنم. احساس کردم بغضی به‌اندازه‌ی یه بادکنک توی گلوش گیر کرده و حسابی شرمنده شده. آروم کنار گوشش گفتم: «عزیزم مشکلی نیست! پیش میاد. خودت رو اذیت نکن!»  با عصبانیت گفت: «آخه این اوضاع رو ببین. هم برق نیست هم آب! ازاین وضعیت خسته شدم. این‌بار اول نیست که با این مشکل مواجه میشیم.»  گفتم : «حالا چیزی نشده، لابد چند دقیقه بعد آب وصل میشه، شاید مشکلی پیش اومده...»  با ناراحتی ادامه داد: «نه! اینجا برق که میره، آب هم قطع میشه! چندتا برج کنار ما هم همین اوضاع را دارن. ولی موتور برق دارن برای این شرایط. مدیر برج ما، خیلی آدم بی‌مسئولیتیه! اصلاً متوجه نمی‌شه که باید این مسائل رو برای ساکنین حل بکنه. ما که طبقه‌ی پنجم هستیم، از این وضعیت همیشه اذیت میشیم. چون آب با پمپ به طبقات بالا می‌رسه و با قطع برق، آب هم ...اما ایشون چون ساکن طبقه‌ی اول هستند، مشکل ما رو درک نمی‌کنن.»  گفتم : «خوب عزیزم! این مشکل چاره داره، شما می‌تونی در جلسات ساختمان شرکت کنی و اون رو مطرح کنی، اگر هم قبول نکردن فکر یه مدیر جدید باشین.» خانم میزبان که انگار خیلی دل پری داشت، گفت: «ای بابا! همسر من خاطر شغلش نمی‌تونه در جلسات شرکت کنه و معمولا ما از طریق نامه، مسائل رو مطرح می‌کنیم، که ظاهراً اون هم حلش نمی‌کنه...» گفتم: « خب! شما خودت در جلسه شرکت کن. اصلاً با ساکنین طبقات بالا هم‌صحبت کن و مشکل‌تون رو مطرح کن. این‌طوری رأی بیشتری به نفع‌تون جمع می‌شه و مدیر مجبور می‌شه که حتماً یه راهی پیدا کنه...»خانم میزبان آه از نهادش برآمد که: «ای بابا! این‌جا توی این برج باکلاس بالاشهری، خانم‌ها حق رأی ندارن. باورت می‌شه!!!»   📝ادامه دارد.. @AFKAREHOWZAVI
📝ادامه‌ی «اینجا خانمها حق رای ندارن!…» ✍آمنه عسکری منفرد این‌بار من هم مثل خانم میزبان حسابی ناراحت شده بودم. با خودم فکر کردم واقعاً اگر توی جامعه هم خانم‌ها حق رأی نداشته باشن چه اوضاعی پیش میاد، حتماً همه خانوم‌ها اعتراض می‌کنن تا حق طبیعی خودشونو به عنوان ‌یه شهروند به دست بیارن، پس چرا الان که همه حق رأی دارند بعضی‌ها خیلی راحت می‌گن ما رأی نمیدیم. همین حرف‌ها توی ذهنم می‌چرخید که یکهو به حرف اومدم و به خانم میزبان پیشنهاد کردم حتماً با خانم‌های ساختمونشون یه جلسه بگذاره و از اون‌ها بخواد نسبت‌ به این موضوع اعتراض کنن تا حق رأی خودشون رو پس بگیرن و یا حداقل بتونن یه نماینده خانم برای ساختمون برای جلسات ساختمان انتخاب کنن که اون هم توی جلسات حق رأی داشته باشه، این‌طوری حتماً مشکلات مربوط به ساختمون راحت‌تر حل می‌شه، چون بعضی مسائل هست که خانم‌ها بهتر از آقایون درک می‌کنن و براش راه‌حل‌های بهتری دارن. به نظرم انگار این اتفاق باعث شد دوستم در مورد شرکت در انتخابات پیش‌رو هم جدی‌تر فکر کنه و تصمیم درستی بگیره. @AFKAREHOWZAVI