eitaa logo
آقامحمودرضا
2هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
2.5هزار ویدیو
87 فایل
💠گرامیباد یاد ادمین کانال 🌷شهیدحاج مرتضی مسیب زاده ♻ ️تنها کانال رسمی منتسب به خانواده شهیدبیضائی ♻ دارای مجوز وکدشامد 1-1-3454-61-3-1 از وزارت ارشادوشورای عالی مجازی کشور ♻️ دارنده مقام نخست سومین جشنواره فضای مجازی کشور درسال۹۵
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴بسم رب الشهدا والصدیقین 🌷 شب گذشته فرمانده گروهان مرزی کرند "شهید نبی‌الله خطیری" در هنگام گشت‌زنی و حفاظت مرزی با تعدادی از اراذل و اوباش منطقه درگیر شده که متاسفانه به دلیل ضربات چاقو به شهادت رسید و به خیل شهدای مدافع وطن پیوست. ▪️هنیألک الشهادة.
💠فرمانده عراقی میبینه یک افسر، اسير ايرانی رو به شدت ميزنه می‌گه چرا اين بيچاره رواينقدر ميزنی؟ افسر میگه چون حاضر نیست به [امام]خمينی فحش بده. فرمانده میگه اگرفحش نميده، زدن نداره افسر میگه از اين عصبانيَم كه اين اسیر ارمنی ! 🍃🌸نیکوست که کریسمس از سربازان غیور مسیحی ایرانِ عزیز و خانواده شان یاد کنیم. 🆔 @Agamahmoodreza
🍃🌸سلام بر تو روزی که به دنیا آمدی و روزی که همراه بامهدی موعود قیام خواهی کرد بیت المقدس سال چند هزار و چند.... منجی موعود محیای نماز است و تو بعد از قرن‌ها بر زمین فرود می‌آیی و با او به نماز می‌ایستی اینک تمام انبیا بر تو غبطه می‌خورند او را که همه بشارتش را داده‌اند، تو به چشم می‌بینی و یاریش می‌کنی تا آن مدینه فاضله که همه آرزویش را داشتند، چند قدم بیشتر نمانده جایی که دل و دین مردمش یکی است، همه زیر یک پرچم، در صلح و آرامش، یک امت واحدند. 🌷میلاد حضرت مسیح علیه السلام مبارک🌷 🆔 @Agamahmoodreza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بدون تعارف با رفیق ۳۵ ساله شهید سلیمانی محمود خالقی ، رفیقی که وظیفه سنگینی بر عهده او گذاشت 👈امشب بخش خبری ۲۰:۳۰ 🆔 @Agamahmoodreza
🍃🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸🍃 وصیت نامه سردارشهیدحاج قاسم سلیمانی شهادت می دهم به اصول دین اشهد أن لا اله الّا الله و اشهد أنّ محمداً رسول الله و اشهد أنّ امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و اولاده المعصومین اثنی‌عشر ائمتنا و معصومیننا حجج الله. 🔹شهادت میدهم که قیامت حق است. 🔹قرآن حق است. 🔹بهشت و جهنّم حق است. 🔹سؤال و جواب حق است. 🔹معاد، عدل، امامت، نبوّت حق است. 🍃🌸خدایا! تو را سپاس میگویم بخاطر نعمتهایت خداوندا ! تو را سپاس که مرا صلب به صلب، قرن به قرن، از صلبی به صلبی منتقل کردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجسته ترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت خمینی کبیر را درک کنم و سرباز رکاب او شوم. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 اگر توفیق صحابه رسول اعظمت محمد مصطفی را نداشتم و اگر بی‌بهره بودم از دوره مظلومیت علی‌بن‌ابیطالب و فرزندان معصوم و مظلومش، مرا در همان راهی قرار دادی که آنها در همان مسیر، جان خود را که جان جهان و خلقت بود، تقدیم کردند خداوندا ! تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنه ای عزیز ــ که جانم فدایِ جان او باد ــ قرار دادی. نامه -سردار سلیمانی 🆔 @Agamahmoodreza
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠زیارت حضرت رسول (ص) در روز شنبه 🌸🍃السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خِيَرَةَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صِفْوَةَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِ رَبِّكَ وَ عَبَدْتَهُ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ 🆔 @Agamahmoodreza
💠 امام خامنه ای حفظه الله: 🍃🌸 بلاهائی که بر ملتها وارد میشود در بسیاری از موارد بر اثر بی‌بصیرتی‌ است . 🆔 @Agamahmoodreza
🍃قرائت دعای هفتم‌صحیفه سجادیه 🆔 @Agamahmoodreza
هدایت شده از بی همگان...
. دلم تنگ شده محمود... تنگ اون روزا که فاصله مون یک تماس یا یک پیامک بود، و بعد هم سر قرار من و تو من پیاده تو سواره.. محمود حتی دلتنگِ موتورتم من و تو و موتورت و خیابونا، آخ که دلم داره میترکه... دلم تنگتِ محمود... . . . . چه ميشود كه دوتايي ، من و تو تنهايي غروب خسته يك ظهر گرم رويايي پيامكم برسد كه ، قرارمان آنجا كنار سرو قديمي ، همان كه ميداني... . . . @bi_to_be_sar_nemishavadd
نگاهش را به حسین انداخت و گفت: «حسین آقا به من زنگ بزند من می‌آیم.» حاج قاسم هنوز چند قدمی از ما دور نشده بود که از حسین پرسیدم: «حسین جان، حاج قاسم شوخی که نمی‌کند؟» حسین هم حسابی تعجب کرده بود و فقط جواب داد: «فکر نمی‌کنم، کاملاً جدی بود.» 👇👇
آقامحمودرضا
نگاهش را به حسین انداخت و گفت: «حسین آقا به من زنگ بزند من می‌آیم.» حاج قاسم هنوز چند قدمی از ما دو
💠همسر بزرگوار شهید حاج اسماعیل حیدری : 🍃🌸دوهفته‌ای گذشت. به حسین گفتم: «زنگ بزن و حاج قاسم را دعوت کن.» حسین به شماره تلفن یکی از رفقای حاج قاسم زنگ زد، حاج قاسم در ایران نبود. دو هفته بعد بازهم زنگ زدیم بازهم حاج قاسم نبود. چند روز گذشت. ساعت ۷ صبح بود. تلفن منزلمان زنگ خورد، یکی از پشت تلفن گفت: «حاج قاسم سلام رساندند. گفتند برای ناهار به منزل شما می‌آیم.» باورم نمی‌شد. هاج و واج مانده بودم. همان ۷ صبح چادربه‌سر کردم و با حسین روانه بازار شدم برای خرید میوه و سبزی تازه. همه‌جا بسته بود. سرصبح هیچ  مغازه‌ای باز نکرده بود‍؛ اما من به شوق مهمان عزیزمان همه‌جا را زیر پا زدم. یکی از مغازه‌ها باز بود؛ اما سبزی‌هایش تازه نبود. با حسین خیابان‌ها را بالا و پایین می‌رفتیم. فرصت خوبی هم شد که با حسین همفکری کنم می‌خواستم برای ناهار سنگ  تمام بگذارم. حسین گفت: «مامان این کار را نکن حاج قاسم ناراحت می‌شود. یک نوع غذا بیشتر نمی‌خورد.» 🍃🌸از ذوق و شوق روی پای خودمان بند نبودیم. بالاخره مغازه‌ها باز شدند و توانستم خرید کنم. دیگر تصمیم ام را گرفته بودم: یک غذای محلی و شمالی درست می‌کنم. با حسین که رسیدیم خانه باز تلفن زنگ خورد. همان شخصی بود که صبح تماس گرفته بود. ترسیده بودم که مهمانی به‌هم‌خورده باشد؛ اما همان آقایی که صبح زنگ‌زده بود گفت: «مهمان شما فقط حاج قاسم است برای بیشتر از یک نفر تهیه نبینید. حاج قاسم گفتند ناهار ساده باشد.» ساعت به ظهر نزدیک شده بود. سردار تنها آمد، خیلی ساده، بدون هیچ محافظی وارد منزل ما شد. با بچه‌ها حرف می‌زد، خاطرات پدرشان را می‌گفت، از دورانی که حاج اسماعیل در شهر حلب بود. از مهربانی و جنگ‌آوری پدرشان برای بچه‌ها می‌گفت. تعریف می‌کرد که حاج اسماعیل چطور حواسش به بچه‌های جنگ‌زده حلب بود. در شرایط سخت، روستاهای ناامن را زیر پا می‌گذاشت تا برای کارخانه آسیاب اهالی روستا که گرسنه مانده بودند نفت پیدا کند. 🍃🌸حرف‌ها به‌جایی رسید که بچه‌ها بغض‌کرده بودند خود حاج قاسم نیز اشک در چشمانش حلقه‌زده بود. برای اینکه بچه‌ها را از فضای حزن‌انگیز بیرون بیاورد. صدایش را شنیدم که گفت: «حاج‌خانم نمی‌خواهید به ما ناهار بدهید؟» خودش اول‌ از همه سر سفره نشست. بچه‌ها را یکی‌یکی به اسم صدا کرد: زینب جان، فاطمه خانم، حسین آقا بیایید بنشینید. بچه‌ها که نشستند خودش یکی‌یکی برایشان غذا کشید. 🆔 @Agamahmoodreza