✏️#روزشمار_محرم
🏴روز دوم:
🏴 #امام_حسین_علیهالسلام در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری وقتی به کربلا وارد شد،پرسید: نام این سرزمین چیست؟ همینکه نام #کربلا را شنید فرمود: این مکان جای فرود آمدن ما و محل ریختن خون ما و جایگاه قبور ماست،این خبر را جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله به من داده است .
🏴در این روز #حربنیزیدریاحی ضمن نامه ای #عبیداللهبنزیاد را از ورود امام علیه السلام به کربلا آگاه نمود.
🏴در این روز امام علیه السلام به اهل #کوفه نامه ای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه - که مورد اعتماد حضرت بودند - را از حضور خود در کربلا آگاه کرد. حضرت نامه را به #قیسبنمسهر دادند تا عازم کوفه شود، اما ستمگران پلید این #سفیر جوانمرد امام علیه السلام را دستگیر کرده و به #شهادت رساندند،زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیه السلام رسید، حضرت گریست و #اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود:
«خداوندا برای ما و #شیعیان ما در نزد خود قرارگاه والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از #رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی».
📚اللهوف، ص 35
📚کشف الغمة، ج 2، ص 47
📚مقتل الحسین مقرم، ص 184
#ملت_امام_حسین_علیهالسلام
┈••✾•🥀@REVAQ1🥀•✾••┈
✏️#روزشمار_محرم
🏴روز هفتم
🏴در این روز #عبید_الله_بن_زیاد ضمن نامه ای به #عمر_بن_سعد از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین و یاران، و #آب_فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد.
🏴 #عمر_بن_سعد نیز بدون فاصله #عمرو_بن_حجاج را با ۵۰۰ سواره در کنار شریعه فرات مستقر کرد و مانع دسترسی امام حسین علیه السلام و یارانش به آب شدند.
🏴در این روز مردی به نام #عبدالله_بن_حصین_ازدی فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند که قطره ای از آن را نخواهی آشامید، تا از #عطش جان دهی!
🏴 #امام_حسین_علیهالسلام فرمودند: خدایا! او را از تشنگی بکش و هرگز او را مشمول #رحمت خود قرار نده .
🏴 #حمید_بن_مسلم می گوید: به خدا سوگند که پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی که بیمار بود، قسم به آن خدایی که جز او پروردگاری نیست، دیدم که #عبدالله_بن_حصین آنقدر آب می آشامید تا شکمش بالا می آمد و آن را بالا می آورد و باز فریاد می زد: العطش! باز #آب می خورد، ولی #سیراب نمی شد، چنین بود تا به هلاکت رسید.
📚انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۰
📚ارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۸۶
#ملت_امام_حسین_علیهالسلام
┈••✾•🥀@REVAQ1🥀•✾••┈
✏️#روزشمار_محرم
🏴روز هشتم
🏴نوشته اند که در این روز #امام_حسین_علیهالسلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند، بنابراین حضرت، کلنگی برداشت و در پشت #خیمه ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را کند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشکها را پر کردند، سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد.
🏴هنگامی که خبر این ماجرا به #عبیدالله_بن_زیاد رسید، پیکی نزد #عمر_بن_سعد فرستاد که: به من خبر رسیده است که حسین چاه می کَند و #آب بدست می آورد. به محض اینکه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت کن که دست آنها به آب نرسد و کار را بر او و یارانش سخت بگیر.
🏴در این روز #یزید_بن_حصین_همدانی از #امام_حسین_علیهالسلام اجازه گرفت تا با #عمر_بن_سعد گفتگو کند. حضرت اجازه داد و او بدون آنکه #سلام کند بر عمر بن سعد وارد شد #عمر_بن_سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام کردن به من بازداشته است؟ مگر من #مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان می پنداری پس چرا بر #عترت پیامبر شوریده و تصمیم به کشتن آنها گرفته ای و #آب_فرات را که حتی حیوانات این وادی از آن می نوشند از آنان مضایقه می کنی؟
#عمر_بن_سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من می دانم که آزار دادن به این خاندان #حرام است، من در لحظات حساسی قرار گرفته ام و نمی دانم باید چه کنم، آیا #حکومت_ری را رها کنم، حکومتی که در اشتیاقش می سوزم؟ و یا دستانم به #خون_حسین آلوده گردد، در حالی که می دانم کیفر این کار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حکومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی بینم که بتوانم از آن گذشت کنم.
#یزید_بن_حصین_همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض #امام_حسین_علیهالسلام رساند و گفت: #عمر_بن_سعد حاضر شده است شما را در برابر حکومت ری به قتل برساند.
🏴 #امام_حسین_علیهالسلام مردی از یاران خود بنام #عمرو_بن_قرظة را نزد #ابن_سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو #سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند.
🏴در این ملاقات #عمر_بن_سعد هر بار در برابر سؤال #امام_حسین_علیهالسلام که فرمود: آیا می خواهی با من #مقاتله کنی؟ عذری آورد؛
❌یک بار گفت: می ترسم خانه ام را خراب کنند!
✅ #امام_حسین_علیهالسلام فرمود: من خانه ات را می سازم.
❌ #ابن سعد گفت: می ترسم اموال و املاکم را بگیرند!
✅حضرت فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی که در حجاز دارم .
❌#ابن_سعد گفت: من در #کوفه بر جان افراد خانواده ام از خشم #ابن_زیاد بیمناکم و می ترسم آنها را از دم #شمشیر بگذراند.
🏴 #امام_حسین هنگامی که مشاهده کرد #عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمی گردد، از جای برخاست در حالی که می فرمود: تو را چه می شود؟ #خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در #قیامت نیامرزد.
🏴به خدا سوگند! من می دانم که از #گندم_عراق نخواهی خورد!
#ابن_سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است.
🏴پس از این ماجرا، #عمر_بن_سعد نامه ای به #عبیدالله نوشت و ضمن آن پیشنهاد کرد که حسین را رها کنند، چرا که خودش گفته است که یا به #حجاز برمی گردم یا به مملکت دیگری می روم.
#عبیدالله در حضور یاران خود نامه #ابن_سعد را خواند، #شمر_بن_ذی_الجوشن سخت برآشفت و نگذاشت #عبیدالله با پیشنهاد #ابن_سعد موافقت کند.
📚ارشاد، ج۲، ص۸۲
📚وقایع الایام، ج۵، ص۲۷
📚کشف الغمة، ج۲، ص۴۷
📚بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۸۸
📚مقتل الحسین، ج۱، ص۲۴۴
#ملت_امام_حسین_علیهالسلام
┈••✾•🥀@REVAQ1🥀•✾••┈
✏️#روزشمار_محرم
🏴روز نهم ( #تاسوعا )
🏴در این روز #شمر_بن_ذی_الجوشن با نامه ای که از #عبیدالله داشت از #نخیله - که لشکرگاه و پادگان کوفه بود - با شتاب بیرون آمد و پیش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم وارد #کربلا شد و نامه عبیدالله را برای #عمر_بن_سعد قرائت کرد.
🏴 #ابن_سعد به #شمر گفت: وای بر تو! خدا خانه ات را خراب کند، چه پیام زشت و ننگینی برای من آورده ای. به خدا قسم! تو #عبیدالله را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم بازداشتی و کار را خراب کردی ...
🏴 #شمر که با قصد #جنگ وارد کربلا شده بود، از عبیدالله #امان_نامه برای خواهرزادگان خود و از جمله #حضرت_عباس گرفته بود که در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه کرد و ایشان نپذیرفت.
🏴در این روز اعلان جنگ شد که #حضرت_عباس امام را باخبر کرد.
🏴 #امام_حسین_علیهالسلام فرمود: ای عباس! اگر می توانی آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تاخیر بیندازند و امشب را #مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش #نماز بگذاریم.
🍃خدای متعال می داند که من بخاطر او #نماز و تلاوت #قرآن را دوست دارم🍃
🏴 #حضرت_عباس_علیهالسلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست.
🏴 #عمر_بن_سعد در موافقت با این درخواست تردید داشت، سرانجام از لشکریان خود پرسید که چه باید کرد؟
🏴 #عمرو_بن_حجاج گفت: سبحان الله! اگر اهل دیلم و کفار از تو چنین تقاضایی می کردند سزاوار بود که با آنها موافقت کنی.
🏴عاقبت فرستاده #ابن_سعد نزد #حضرت_عباس آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت می دهیم، اگر #تسلیم شدید شما را به #عبیدالله می سپاریم وگرنه دست از شما برنخواهیم داشت.
#ملت_امام_حسین_علیهالسلام
┈••✾•🥀@REVAQ1🥀•✾••┈
✏️#روزشمار_محرم
🏴روز یازدهم
🏴 #غارت لباسهای حضرت سیدالشهدا علیه السلام
🏴تاختن اسب بر #بدن مطهر شهدا
🏴غارت کردن #خیمهها
🏴 #آتش زدن خیمه ها
🏴فرستادن #سر مبارک امام علیه السلام به #کوفه
از جمله اتفاقات بعد از شهادت امام حسین علیه السلام بود.
🏴روز یازدهم بیماری #امام_سجاد_علیهالسلام شدت گرفته بود و #حضرت_زینب_سلاماللهعلیها پرستاری آن حضرت و کودکان را بهعهده داشتند.
🏴زنان و کودکان در آن روز با بدنهای #خسته و لباسهای خاکی و خونآلود در انتظار #اسارت بودند.
🏴در همین شرایط بود که #عمربنسعد به لشکرش دستور داد سر مبارک #شهدا را از بدنها جدا کنند تا به خدمت امیرانش در #کوفه و #شام بفرستد.
🏴سپس دستور داد سرها را بین قبیلههایی که در #جنگ شرکت کرده بودند تقسیم کنند تا هر کدام هدیهای برای دریافت پاداش از #یزیدملعون داشته باشند.
🏴در این میان #خولی_بن_یزید_اصبحی جداگانه سر مقدس #امامعلیهالسلام را به #کوفه برده بود.
🏴بقیه سرهای شهدای کربلا را جلوتر از کاروان اسرا، توسط #شمربنذیالجوشن #قیسبناشعث و #عمروبنحجاج به کوفه بردند.
🏴ظهر روز یازدهم محرم #کاروان اسیران را آماده حرکت کردند.
🏴 #عمربنسعد دستور داده بود قبل از حرکت، خیمههای آنها را به #آتش بکشند، به این ترتیب خانواده و باقیماندگان عزیزترین خَلق خدا با پاهای #برهنه به #اسارت برده شدند.
🏴در همان موقع به لشکر #عمربنسعد گفتند: «شما را به خدا، ما را از #قتلگاه_امام عبور بدهید»
🏴وقتی چشم #زنان به پیکر غرقه به خون حضرت #سیدالشهدا_علیهالسلام و #یاران آن حضرت افتاد، صدای گریه و شیون در #صحرای_کربلا پیچید.
🏴به دستور #عمربنسعد با زور و اجبار #زنان را از پیکر #امام_حسین_علیهالسلام جدا کردند و آنها را با وجود داشتن بزرگترین #غم مانند اسیران حرکت دادند.
🏴با وجود این که #حضرت_زینب_سلاماللهعلیها که خود صاحب عزای این غم بزرگ بودند، در تمام مسیر به همراهان خود تسلی و #دلداری میدادند.
📚نفس المهموم
📚مقتل لهوف
📚مقتل الحسین علیه السلام
📚اعیان الشیعه
#لعنت_الله_علی_القوم_الظالمین
┈••✾•🥀@REVAQ1🥀•✾••┈
✏️#روزشمار_محرم
🏴روز سیزدهم
🏴در این روز، خطابه آتشين #حضرت_زينب_عليهاالسلام در بازار #كوفه لرزه بر اندام جنايتكاران #بنى_اميّه افكند و پايه هاى كاخ حكومت غاصبانه آنها را متزلزل ساخت و بذرهاى #انقلاب را بر ضد اين حكومت جبار و جائر در قلوب مردم #كوفه و #شام پاشيد:
🏴«گريه مى كنيد و #ناله سر مى دهيد، بخدا بسيار بگرييد و كمتر بخنديد، لكّه ننگى بر دامان شما نشست كه با هيچ آبى #پاك نمى شود. شما چگونه اجازه داديد سلاله #پيغمبر_اكرم_صلىاللهعليهوآله و پناهگاه شما در مشكلات كشته شود و چراغ فروزان جامعه شما را خاموش كنند؟!»
🏴يكى از مسائل حيرت انگيز داستان كربلا همين خطبه غرّاء و تكان دهنده #حضرت_زينب_عليهاالسلام است؛ زنى كه ديروز داغ شش #برادر و دو #فرزند و دهها نفر از بستگان و #اصحاب باوفاى پدرش را ديده و اكنون به صورت اسيرى به سوى #شام مى رود، اما همچون شيرى مى غرّد.
🏴 #حضرت_زينب در مجلس #ابن_زياد در پاسخ به آن مرد سفّاك بى رحم، با #شجاعت فرمود:«ما رَأَيْتُ إِلّا جَميلًا؛ جز زیبایی (و شجاعت و عظمت) در كربلا نديدم».
🏴از كسانى كه در همان روز در #كوفه براى مردم #خطبه خواند جناب #ام_كلثوم دختر #اميرمؤمنان_على_عليهالسلام بود.
🏴خطبه كوبنده #امام_سجاد_عليهالسلام چنان ضرباتی بر #کوفیان وارد كرد که از آماده پيكار با دشمنان #اهل_بيت_عليهمالسلام و گرفتن انتقام از قاتلان شهداى #كربلا شدند، ولى #امام_عليهالسلام كه مى دانست آنها بى وفايى خود را نشان داده اند و سست تر از آن هستند كه قيام همه جانبه اى بر ضد جانيان #بنى_اميه كنند، سخنان آنها را رد كرد و فرمود: بر ضد ما گامى بر نداريد كه به خير شما اميدى نيست اى سياه رويان!
🏴اين خطبه ها پرده ها را كنار زد و #تبليغات چندين ساله #بنى_اميه را خنثى کرد و #اسلام را از خطر بزرگى كه از سوى آنان تهديد مى شد، رهايى بخشید.
🏴#سعيدبنمعاذ و #عمروبنسهل نقل میکنند كه در مجلس #ابن_زياد حاضر بوديم و مشاهده كرديم كه #عبيداللَّه با چوبدستىِ خود به چشمها و لبان #امام_حسين_عليهالسلام مى زد و نسبت به آن حضرت جسارت مى كرد.
🏴 #ابن_زياد كه پس از این گفت و گوها، كاملًا شكست خورده بود، دستور داد #اهل_بیت_علیهمالسلام را با غل و زنجیر وارد #زندان_کوفه کردند.
📚عاشورا ريشه ها،انگيزه ها،پيامدها، ص۵۸۵
📚تاريخ ابن اثير، ج۴ ص۳۴
📚بحارالانوار، ج۴۵ ص۱۲۱
📚ارشاد، ص۴۷۵
📚لهوف، ص۲۰۸
#لعنت_الله_علی_القوم_الظالمین
┈••✾•🥀@REVAQ1🥀•✾••┈
#روزشمار_محرم:⬇️
🏴روز دوم: #امام_حسین_علیهالسلام در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری وقتی به کربلا وارد شد،پرسید: نام این سرزمین چیست؟
همینکه نام #کربلا را شنید فرمود: این مکان جای فرود آمدن ما و محل ریختن خون ما و جایگاه قبور ماست،این خبر را جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله به من داده است .
🏴در این روز #حربنیزیدریاحی ضمن نامه ای #عبیداللهبنزیاد را از ورود امام علیه السلام به کربلا آگاه نمود.
🏴در این روز امام علیه السلام به اهل #کوفه نامه ای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه - که مورد اعتماد حضرت بودند - را از حضور خود در کربلا آگاه کرد. حضرت نامه را به #قیسبنمسهر دادند تا عازم کوفه شود، اما ستمگران پلید این #سفیر جوانمرد امام علیه السلام را دستگیر کرده و به #شهادت رساندند،زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیه السلام رسید، حضرت گریست و #اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود:
«خداوندا برای ما و #شیعیان ما در نزد خود قرارگاه والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از #رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی».
📚اللهوف، ص 35
📚کشف الغمة، ج 2، ص 47
📚مقتل الحسین مقرم، ص 184
┈••✾•🥀 🕯🕯🕯 🥀•✾••┈
ن: @REVAQ1