هدایت شده از دوشکاچی
⛓وقتی معبر باز شد!
📖... به حضرت زهرا(س) متوسل شدم و خدا را به حق ایشان قسم دادم تا ما را از این معرکه به سلامت خارج کند. آنچنان غرق در افکارم شده بودم که یکی از بچهها به آرامی دست روی شانهام زد و گفت: «بلند شو. معبر باز شد. باید حرکت کنیم.» با دلی آرام از جایم بلند شدم و خدا را شکر کردم. با بچهها از معبر عبور کردیم. آن معبر درست از زیر سنگرهای دشمن میگذشت و اگر آنها متوجه حضور ما میشدند، بسیاری از نیروها را در دم به شهادت میرساندند. در حین حرکت، اسلحه انفرادیام را که قبلاً مسلح کرده بودم، به آرامی از حالت ضامن خارج کردم و روی تکتیر گذاشتم ...
👈تکمیلی این خاطره در کتاب #دوشکاچی
📚خاطرات #علی_حسن_احمدی
📒 #سوره_مهر #دفاع_مقدس #کرمانشاه #توسل #حضرت_زهرا(س) #گردان_تبوک #تیپ_نبی_اکرم(ص) #سنقر #لیلمانج
🌐 خرید اینترنتی کتاب👇
https://bistoonart.com
https://sooremehr.ir/book/3321
🇮🇷 @dooshkachi
هدایت شده از دوشکاچی
🚀 آتش در شلمچه
📖 ... نور آتش دهانه توپها و کاتیوشاها در منطقه، هر لحظه مانند یک فلاشر دوربین، گوشهای از آسمان را روشن میکرد و با غرّشی مهیب، زمین را به لرزه در میآورد. قسمتی از کانون این آتشها مربوط به آتشبارهای توپخانه خودی بود. در نقاط دیگر کانون آتش، نور بیشتری به چشم میخورد و انگار آسمان آنجا رعد و برقی بود! در آن منطقه شدت آتش ایجاد شده بیشتر از جاهای دیگر بود. خوب که دقت کردم، دیدم در مدت کوتاهی کمتر از یک دقیقه، چیزی حدود سی تا چهل گلوله پشت سر هم شلیک شدند و بعد از انفجارشان، بارها زمین را به لرزه در آوردند ...
👈ادامه این خاطره در کتاب #دوشکاچی
🎙خاطرات #علی_حسن_احمدی
📒انتشارات #سوره_مهر
📍 #دفاع_مقدس #کرمانشاه #شلمچه #عملیات_کربلای5 #تیپ_نبی_اکرم(ص) #گردان_ادوات
🌐 لینک خرید اینترنتی کتاب👇
https://sooremehr.ir/book/3321
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🇮🇷 @dooshkachi
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
هدایت شده از دوشکاچی
🌷جانبازی فرمانده
📖... قبل از تاریکی هوا به مرکز تطبیق برگشتم. به محض ورود به سنگر، با چهره ناراحت و گرفته بچهها مواجه شدم. همه نگران بودند. وقتی پرسیدم «قضیه چیه؟ چرا ناراحتید؟» یکی گفت: «حاجی رسولی مجروح شده. منتقلش کردن عقب.» با شنیدن این خبر، خیلی ناراحت شدم و فکر کردم که شاید اتفاق بدتری برایش افتاده است و نمیخواهند در شرایط عملیات، خبر بدی به من بدهند. گفتم: «راستش رو بگو. حاجی شهید شده؟» گفت: «نه. میگن از ناحیه پا مجروح شده و به عقب منتقلش کردن.» ...
👈تکمیلی این خاطره در کتاب #دوشکاچی
📚خاطرات #علی_حسن_احمدی
📒 #سوره_مهر #دفاع_مقدس #کرمانشاه #عملیات_کربلای5 #شلمچه #شهید_جهانبخش_رسولی #گردان_ادوات #تیپ_نبی_اکرم
🌐 خرید اینترنتی کتاب👇
https://bistoonart.com
https://sooremehr.ir/book/3321
🇮🇷 @dooshkachi
هدایت شده از دوشکاچی
🔺ایثار فرمانده
📖... بچههایی که داخل سنگر بودند، با اخم به من نگاه میکردند. یکی از آنها گفت: «این احمدی درست بشو نیست! همیشه شیطنت داره!» سر برادر صفایی را باندپیچی کردند تا خونریزی نکند. سرش خیلی درد میکرد. علاوه بر سرش، یک ترکش هم قسمتی از بادگیرش را پاره کرده بود. فکر کردیم که حتماً به شکمش اصابت کرده، اما اثری از درد و خونریزی دیده نمیشد! برادر صفایی زیپ بادگیرش را باز کرد و یک قرآن جیبی و یک دفترچه یادداشت ۱۰۰ برگ از داخلش بیرون آورد. روی یک طرف جلد دفترچه، که در سمت شکمش قرار داشت، عکس امام خمینی بود. با کمال تعجب دیدیم یک ترکش باریک و به اصطلاح چاقویی آمده و تمام دفترچه و مقداری از قرآن جیبی را پاره کرده، ولی همانجا متوقف شده بود! ...
👈تکمیلی این خاطره در کتاب #دوشکاچی
📚خاطرات #علی_حسن_احمدی
📒 #سوره_مهر #دفاع_مقدس #کرمانشاه #عملیات_کربلای5 #شلمچه #ناصر_صفایی #گردان_ادوات #تیپ_نبی_اکرم #ایثار
🌐 خرید اینترنتی کتاب👇
https://bistoonart.com
https://sooremehr.ir/book/3321
🇮🇷 @dooshkachi
هدایت شده از دوشکاچی
🚀 زدن برجک
📖... گردانهای پیاده ما همچنان در کنار رود اروند با دشمن درگیر بودند. آتش سنگین دشمن، آنها را تحت فشار قرار داده بود. در این میان، کوره برجکی پتروشیمی عراق هم نقش مهمی ایفا میکرد. نیروهای دشمن از آنجا به منطقه دید کاملی داشتند و به راحتی آتشها را کنترل و هدایت میکردند ... تعدادی از نیروهای ضدزره ۱۰۶ و موشکی ما، از جمله برادر «حجتالله عزیزی» خودشان را به منطقه رسانده بودند. با دستور برادر صفایی دست به کار شدند تا هر طور شده، برجک پتروشیمی را هدف قرار دهند. برادر عزیزی اولین موشک ضد زره «مالیوتکا» را شلیک کرد، اما موشک در میان مسیر، به داخل رود اروند سقوط کرد. دومی را که شلیک کرد، دقیقاً به هدف خورد. با انهدام آن برجک، طنین «اللهاکبر» نیروها بلند شد ...
👈تکمیلی این خاطره در کتاب #دوشکاچی
📚خاطرات #علی_حسن_احمدی
📒 #سوره_مهر #دفاع_مقدس #کرمانشاه #عملیات_کربلای5 #شلمچه #ناصر_صفایی #گردان_ادوات #تیپ_نبی_اکرم #حجت_الله_عزیزی #مالیوتکا
🌐 خرید اینترنتی کتاب👇
https://bistoonart.com
https://sooremehr.ir/book/3321
🇮🇷 @dooshkachi
هدایت شده از دوشکاچی
⁉️برای عدهای جنگ در رأس امور نبود!
📖از برادر رسولی خواستیم تا کاری برای نیروها انجام بدهد و هر طور شده، جای مناسبی برای آنها پیدا کند. او هم به ما گفت: «باور کنید من خودم بیشتر از شما ناراحت این وضعیت هستم، اما چه کار کنم؟ توی این شهر به هر مسئولی که مراجعه میکنیم، هیچ کسی با ما همکاری نمیکنه و اگر هم جایی داشته باشند، چیزی بروز نمیدن!» به او گفتم: «خب پس حداقل نیروها رو بفرستید مرخصی. اگه همینطور بمانند، زیر چادرها تلف میشن.» گفت: «نمیشه. تازه باید آموزشها رو هم فشردهتر کنیم.» با لحن جدیتری گفتم: «مگه امام نمیگه جنگ در رأس اموره؟ پس چرا بعضیا این مطلب رو نمیفهمن؟» آه بلندی کشید و سکوت کرد. چند لحظه بعد گفت: «شما چند روز مرخصی بگیرید و توی شهر بگردید. ببینید جای مناسبی میشه پیدا کرد؟ اگه جایی پیدا کردید، بیایید و اطلاع بدید تا با هم بریم و اونجا رو ببینیم.»
👈تکمیلی این خاطره در کتاب #دوشکاچی
📚خاطرات #علی_حسن_احمدی
📒 #سوره_مهر #دفاع_مقدس #کرمانشاه #شهید_جهانبخش_رسولی #گردان_ادوات #تیپ_نبی_اکرم #مسکن_و_شهرسازی
🌐 خرید اینترنتی کتاب👇
https://bistoonart.com
https://sooremehr.ir/book/3321
🇮🇷 @dooshkachi
هدایت شده از دوشکاچی
🔸نبرد نفسگیر در کاتو
📖آتشبارهای ما همچنان با شدت تمام بر دامنه غربی ارتفاع کاتو و روی آن اجرای آتش میکردند. زمان زیادی نگذشت که نیروهای دشمن روی ارتفاع مستقر شدند. بر اثر شلیک گلولههای فراوان، دوباره قنداق قبضهها توی زمین فرو رفت. در همین هنگام برادر صفایی خودش را با یک ماشین به ما رساند و با حالتی سراسیمه گفت: «زود باشید! سریع بجنبید، قبضهها رو جمع کنید و همه رو بریزید پشت ماشینها. باید برگردید عقب. اگه همینجا وایسید، ممکنه اسیر بشید. نیروهای دشمن دارند کاتو رو دور میزنند و به این سمت پیشروی میکنند. اگه برسند و پل رو تصرف کنند، همه اسیر میشیم.» فرصت کافی برای جابجایی قنداقها وجود نداشت. هر کاری کردیم تا آنها را بیرون بکشیم، موفق نشدیم؛ حتی آنها را با سیم بُکسُل هم به ماشین بستیم، بلکه اینطوری از زمین جدا شوند، اما این کار هم بیفایده بود. زمان به سرعت میگذشت و نیروهای دشمن هر لحظه به ما نزدیکتر میشدند...
👈تکمیلی خاطره در کتاب #دوشکاچی
📚خاطرات #علی_حسن_احمدی
📒 #سوره_مهر #دفاع_مقدس #کرمانشاه #ناصر_صفایی #گردان_ادوات #تیپ_نبی_اکرم #والفجر9
🌐 خرید اینترنتی کتاب👇
https://bistoonart.com
🇮🇷 @dooshkachi
هدایت شده از دوشکاچی
🌷ابوذر زخمی
📖...کسی داخل ساختمان نبود. با خودم گفتم: «نکنه خدای نکرده بلایی سر فرمانده و بچهها آمده باشه؟» سریع از آنجا بیرون آمدم تا از وضعیت بچهها و فرمانده گردان پرسوجو کنم. در محوطه پادگان گشتی زدم و با صحنههای دلخراشی روبهرو شدم! شدت ویرانیها زیاد بود. تعدادی از بمبها در نزدیکی برخی از ساختمانها منفجر شده و درها و پنجرههای آنجا را از ریشه کنده بود، طوری که دیگر امنیتی برای آنجا وجود نداشت. در محوطه پادگان، گودی بزرگی دیدم که تعجبم را بیشتر کرد. بمبی در آنجا منفجر شده و آسفالت کف پادگان را به قدری گود کرده بود که اگر به اندازه سه کامیون خاک داخلش میریختیم، پُر نمیشد! ...
👈تکمیلی خاطره در کتاب #دوشکاچی
📚خاطرات #علی_حسن_احمدی
📒 #سوره_مهر #دفاع_مقدس #کرمانشاه #پادگان_ابوذر #سرپل_ذهاب #تیپ_نبی_اکرم #گردان_ادوات
🌐 خرید اینترنتی کتاب👇
https://bistoonart.com
🇮🇷 @dooshkachi
هدایت شده از دوشکاچی
🔺تواضع و بردباری حاج ناصح
📖... آن بسیجی در مقابل غُرزدنهای ابراهیم ساکت بود و چیزی نمیگفت. به آنها که رسیدم، صدا زدم: «چیه ابراهیم؟ چه شده؟» تا مرا دید، گفت: «بابا بیا خودت رو برسان! بار قاطر روی زمین افتاده، یکی هم گیر من آمده و دلش خوشه که میخواد با عراقیها بجنگه، ولی بلد نیست بار یک قاطر رو ببنده! ...» آن بسیجی رویش را برگرداند. تا او را دیدم، با تعجب گفتم: «سلام حاجی! خوبی؟» ابراهیم زمانی که دید من آن بسیجی را «حاجی» خطاب کردم، برای لحظهای طناب را نگه داشت و با تعجب از من پرسید: «این کیه؟!» گفتم: «حاج ناصح، فرمانده تیپ.» تا این را شنید، رنگ رخسارهاش تغییر کرد و داشت از خجالت آب میشد ... این بار با لحن آرامی گفت: «حاجی ببخشید. متوجه نشدم که شمایید.» حاج ناصح که با صبر و بردباری تمام غرولندهای او را تحمل کرده و چیزی نگفته بود، به ابراهیم گفت: ...
👈تکمیلی خاطره در کتاب #دوشکاچی
📚خاطرات #علی_حسن_احمدی
📒 #سوره_مهر #دفاع_مقدس #کرمانشاه #سردار_ناصح #تیپ_نبی_اکرم #والفجر10 #حلبچه #تواضع #صبر #بردباری
🌐 خرید اینترنتی کتاب👇
https://bistoonart.com
🇮🇷 @dooshkachi
هدایت شده از دوشکاچی
🌾امروز سیزده بدره!
📖نیروها را با اتوبوس و تجهیزات و وسایل گردان را با ماشینهای دیگر راهی کرمانشاه کردیم. بخش زیادی از مسیر را طی کرده بودیم که تصمیم گرفتیم در بین راه توقفی داشته باشیم و استراحتی کنیم. خانوادههای زیادی را دیدم که گروهگروه به طبیعت آمده بودند و تفریح میکردند. با دیدن آن همه جمعیت تعجب کردم! با خودم گفتم: «چرا این همه آدم اینجا جمع شدهاند؟!» کمی که فکر کردم، گفتم: «خب، شاید امروز جمعه است و مردم هم با خانواده برای تفریح به طبیعت آمدهاند.» از یکی از بچهها پرسیدم: «امروز جمعه است؟» گفت: «نه، پنجشنبه است.» با تعجب گفتم: «پس اینها امروز اینجا چه کار میکنند؟!» نگاهی به من کرد و گفت: «مگه خبر نداری؟» گفتم: «نه!» گفت: «امروز سیزده بدره!» تازه فهمیدم که سال نو شده و ایام نوروز هم به پایان رسیده است، ولی من اصلاً از این موضوع خبر نداشتهام!
👈تکمیلی این خاطره در کتاب #دوشکاچی
📚خاطرات #علی_حسن_احمدی
📒 #سوره_مهر #دفاع_مقدس #کرمانشاه #سیزده_بدر #نوروز #گردان_ادوات #تیپ_نبی_اکرم
🌐 خرید اینترنتی کتاب👇
https://bistoonart.com
https://sooremehr.ir/book/3321
🇮🇷 @dooshkachi
هدایت شده از دوشکاچی
✅تواضع فرمانده
📖یک روز صبح زود که از خواب بیدار شدم، از داخل محوطه پادگان صداهایی مثل «از جلو نظام»، «به خط شو»، «به چپچپ»، «بهراستراست» را شنیدم. وقتی به کنار پنجره رفتم، دیدم مراسم صبحگاه شروع شده و آن برادر بسیجی هم تعدادی از نیروها را به خط کرده بود و آنها را در محوطه پادگان میدواند. به داخل محوطه پادگان رفتم. بعد از مراسم صبحگاه، از یکی پرسیدم: «اون برادر کیه که اینطوری دستور میده؟» گفت: «فرمانده گردانه.» با تعجب پرسیدم: «کدام گردان؟!» گفت: «ادوات.» پرسیدم: «اسمش چیه؟» گفت: «جهانبخش رسولی.» تازه فهمیدم که اینجا ساختمان گردان ادوات و آن برادر بسیجی هم فرمانده گردان است، ولی آنقدر تواضع داشت که اگر کسی به من نمیگفت که او فرمانده است، شاید اصلاً متوجه این موضوع نمیشدم.
👈تکمیلی این خاطره در کتاب #دوشکاچی
📚خاطرات #علی_حسن_احمدی
📒 #سوره_مهر #دفاع_مقدس #کرمانشاه #شهید_جهانبخش_رسولی #گردان_ادوات #تیپ_نبی_اکرم #تواضع #پادگان_ابوذر
🌐 خرید اینترنتی کتاب👇
https://bistoonart.com
https://sooremehr.ir/book/3321
🇮🇷 @dooshkachi
هدایت شده از دوشکاچی
🚬وقتی جلوی فرمانده سیگار کشیدم!
📖... به ظاهر نیروهای خوبی بودند، اما برادر رسولی چند نفرشان را نپذیرفت و دستور داد که آنها را برگردانند. تعجب کردم! بعد از یکی دو ساعت، مسئول پرسنلی را دیدم و با کنجکاوی از او پرسیدم: «چرا این نیروها رو برگرداندید؟!» گفت: «اینها رو نمیخوایم.» پرسیدم: «چرا؟ مگه چه شده؟!» گفت: «برای اینکه سیگاریاند!» گفتم: «خب، چه اشکالی داره؟» به برادر رسولی اشارهای کرد و گفت: «اون برادر رو میبینی؟ خیلی به سیگار حساسه. کسی رو که سیگاری باشه، توی گردان راه نمیده؛ توی این گردان هم کسی اهل سیگار نیست.» تا این جمله را از او شنیدم، برای لحظهای مات و مبهوت ماندم. تعجب کردم و با خودم گفتم: «من توی اتاق فرماندهی و جلوی چشمش سیگار کشیدم. چطوری چیزی به من نگفت؟!» ...
👈تکمیلی این خاطره در کتاب #دوشکاچی
📚خاطرات #علی_حسن_احمدی
📒 #سوره_مهر #حوزه_هنری #انقلاب_اسلامی #دفاع_مقدس #کرمانشاه #شهید_جهانبخش_رسولی #گردان_ادوات #تیپ_نبی_اکرم(ص) #پادگان_ابوذر
🌐 خرید اینترنتی کتاب👇
https://bistoonart.com
https://sooremehr.ir/book/3321
🇮🇷 @dooshkachi
هدایت شده از دوشکاچی
🚬وقتی جلوی فرمانده سیگار کشیدم!
📖... به ظاهر نیروهای خوبی بودند، اما برادر رسولی چند نفرشان را نپذیرفت و دستور داد که آنها را برگردانند. تعجب کردم! بعد از یکی دو ساعت، مسئول پرسنلی را دیدم و با کنجکاوی از او پرسیدم: «چرا این نیروها رو برگرداندید؟!» گفت: «اینها رو نمیخوایم.» پرسیدم: «چرا؟ مگه چه شده؟!» گفت: «برای اینکه سیگاریاند!» گفتم: «خب، چه اشکالی داره؟» به برادر رسولی اشارهای کرد و گفت: «اون برادر رو میبینی؟ خیلی به سیگار حساسه. کسی رو که سیگاری باشه، توی گردان راه نمیده؛ توی این گردان هم کسی اهل سیگار نیست.» تا این جمله را از او شنیدم، برای لحظهای مات و مبهوت ماندم. تعجب کردم و با خودم گفتم: «من توی اتاق فرماندهی و جلوی چشمش سیگار کشیدم. چطوری چیزی به من نگفت؟!» ...
👈تکمیلی این خاطره در کتاب #دوشکاچی
📚خاطرات #علی_حسن_احمدی
📒 #سوره_مهر #حوزه_هنری #انقلاب_اسلامی #دفاع_مقدس #کرمانشاه #شهید_جهانبخش_رسولی #گردان_ادوات #تیپ_نبی_اکرم(ص) #پادگان_ابوذر
🌐 خرید اینترنتی کتاب👇
https://bistoonart.com
https://sooremehr.ir/book/3321
🇮🇷 @dooshkachi
هدایت شده از دوشکاچی
🚬وقتی جلوی فرمانده سیگار کشیدم!
📖... به ظاهر نیروهای خوبی بودند، اما برادر رسولی چند نفرشان را نپذیرفت و دستور داد که آنها را برگردانند. تعجب کردم! بعد از یکی دو ساعت، مسئول پرسنلی را دیدم و با کنجکاوی از او پرسیدم: «چرا این نیروها رو برگرداندید؟!» گفت: «اینها رو نمیخوایم.» پرسیدم: «چرا؟ مگه چه شده؟!» گفت: «برای اینکه سیگاریاند!» گفتم: «خب، چه اشکالی داره؟» به برادر رسولی اشارهای کرد و گفت: «اون برادر رو میبینی؟ خیلی به سیگار حساسه. کسی رو که سیگاری باشه، توی گردان راه نمیده؛ توی این گردان هم کسی اهل سیگار نیست.» تا این جمله را از او شنیدم، برای لحظهای مات و مبهوت ماندم. تعجب کردم و با خودم گفتم: «من توی اتاق فرماندهی و جلوی چشمش سیگار کشیدم. چطوری چیزی به من نگفت؟!» ...
👈تکمیلی این خاطره در کتاب #دوشکاچی
📚خاطرات #علی_حسن_احمدی
📒 #سوره_مهر #حوزه_هنری #انقلاب_اسلامی #دفاع_مقدس #کرمانشاه #شهید_جهانبخش_رسولی #گردان_ادوات #تیپ_نبی_اکرم(ص) #پادگان_ابوذر
🌐 خرید اینترنتی کتاب👇
https://bistoonart.com
https://sooremehr.ir/book/3321
🇮🇷 @dooshkachi
هدایت شده از دوشکاچی
🚬وقتی جلوی فرمانده سیگار کشیدم!
📖... به ظاهر نیروهای خوبی بودند، اما برادر رسولی چند نفرشان را نپذیرفت و دستور داد که آنها را برگردانند. تعجب کردم! بعد از یکی دو ساعت، مسئول پرسنلی را دیدم و با کنجکاوی از او پرسیدم: «چرا این نیروها رو برگرداندید؟!» گفت: «اینها رو نمیخوایم.» پرسیدم: «چرا؟ مگه چه شده؟!» گفت: «برای اینکه سیگاریاند!» گفتم: «خب، چه اشکالی داره؟» به برادر رسولی اشارهای کرد و گفت: «اون برادر رو میبینی؟ خیلی به سیگار حساسه. کسی رو که سیگاری باشه، توی گردان راه نمیده؛ توی این گردان هم کسی اهل سیگار نیست.» تا این جمله را از او شنیدم، برای لحظهای مات و مبهوت ماندم. تعجب کردم و با خودم گفتم: «من توی اتاق فرماندهی و جلوی چشمش سیگار کشیدم. چطوری چیزی به من نگفت؟!» ...
👈تکمیلی این خاطره در کتاب #دوشکاچی
📚خاطرات #علی_حسن_احمدی
📒 #سوره_مهر #حوزه_هنری #انقلاب_اسلامی #دفاع_مقدس #کرمانشاه #شهید_جهانبخش_رسولی #گردان_ادوات #تیپ_نبی_اکرم(ص) #پادگان_ابوذر
🌐 خرید اینترنتی کتاب👇
https://bistoonart.com
https://sooremehr.ir/book/3321
🇮🇷 @dooshkachi
هدایت شده از دوشکاچی
🚬وقتی جلوی فرمانده سیگار کشیدم!
📖... به ظاهر نیروهای خوبی بودند، اما برادر رسولی چند نفرشان را نپذیرفت و دستور داد که آنها را برگردانند. تعجب کردم! بعد از یکی دو ساعت، مسئول پرسنلی را دیدم و با کنجکاوی از او پرسیدم: «چرا این نیروها رو برگرداندید؟!» گفت: «اینها رو نمیخوایم.» پرسیدم: «چرا؟ مگه چه شده؟!» گفت: «برای اینکه سیگاریاند!» گفتم: «خب، چه اشکالی داره؟» به برادر رسولی اشارهای کرد و گفت: «اون برادر رو میبینی؟ خیلی به سیگار حساسه. کسی رو که سیگاری باشه، توی گردان راه نمیده؛ توی این گردان هم کسی اهل سیگار نیست.» تا این جمله را از او شنیدم، برای لحظهای مات و مبهوت ماندم. تعجب کردم و با خودم گفتم: «من توی اتاق فرماندهی و جلوی چشمش سیگار کشیدم. چطوری چیزی به من نگفت؟!» ...
👈تکمیلی این خاطره در کتاب #دوشکاچی
📚خاطرات #علی_حسن_احمدی
📒 #سوره_مهر #حوزه_هنری #انقلاب_اسلامی #دفاع_مقدس #کرمانشاه #شهید_جهانبخش_رسولی #گردان_ادوات #تیپ_نبی_اکرم(ص) #پادگان_ابوذر
🌐 خرید اینترنتی کتاب👇
https://bistoonart.com
https://sooremehr.ir/book/3321
🇮🇷 @dooshkachi
هدایت شده از دوشکاچی
🌷ما از نسل عاشورائیان میمک هستیم
▫️روایتگری جناب آقای #علی_حسن_احمدی راوی کتاب #دوشکاچی در مسجد #شهید_علیرضا_عاصمی #کرمانشاه
🔺در یکصد و یازدهمین جلسه پیشکسوتان جهاد و شهادت که در تاریخ 27 مهرماه 1401 در مسجد شهید علیرضا عاصمی کرمانشاه برگزار شد، راوی کتاب دوشکاچی به تشریح عملیات عاشورا پرداخت و از مقاومت نیروهای در محاصره شیار نیخزر گفت. وی بیان داشت:
«رزمندگان ما به مدت چند روز بدون آب و غذا ماندند و با تنی زخمی در محاصره دشمن مقاومت کردند. وقتی تمام راهها برای نجاتشان به بنبست منتهی شد و به آنها گفته شد که ما دیگر نمیتوانیم کاری برای شما بکنیم و هر طور خودتان صلاح میدانید تصمیم بگیرید، آخرین پیام بیسیمشان این بود:
«ما مقاومت میکنیم، ما هرگز تسلیم نمیشویم.»
تا آخرین نفر جنگیدند و بعد از 13 سال پیکرهایشان که همه تیر خلاص خورده بود یکجا تفحص شد. حال دشمنان خارجی و مزدوران داخلی بدانند ما از همان نسل هستیم و هیچ حیله، نیرنگ و فشاری نمیتواند ما را به تسلیم شدن وادار کند و پوزه بدخواهان را به خاک خواهیم مالید.»
📍 #انقلاب_اسلامی #دفاع_مقدس #کرمانشاه #میمک #عملیات_عاشورا #تیپ_نبی_اکرم(ص) #مقاومت
🌐 خرید اینترنتی کتاب👇
https://bistoonart.com
https://sooremehr.ir/book/3321
🇮🇷 @dooshkachi
هدایت شده از دوشکاچی
50.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😄لبخندهای مقدس
🔺خاطراتی طنز از راوی کتاب دوشکاچی در مورخه 20 آبان 1401 در برنامه افلاکیان شبکه استانی زاگرس، سیمای مرکز کرمانشاه
📍 #علی_حسن_احمدی #دوشکاچی #دفاع_مقدس #کرمانشاه #تیپ_نبی_اکرم(ص) #گردان_ادوات #طنز
🌐 خرید اینترنتی کتاب👇
https://bistoonart.com
https://sooremehr.ir/book/3321
🇮🇷 @dooshkachi
هدایت شده از دوشکاچی
🌷به یاد حماسه نبرد تن با تانک
📖... به یاد حماسه نبرد تن با تانکدر ورودی مزار توقف کردیم. تابلویی در آنجا به چشم میخورد که رویش نوشته شده بود: «هویزه، کربلای شهیدان مظلوم و بیغسل و کفن.» همانجا فاتحهای خواندیم و بعد هم قدمزنان به طرف مزار شهدا رفتیم. سکوت خاص و فضای سنگینی در مزار شهدا حاکم بود. آن چیزی که تقریباً در میان 70 مزار شهیدی که در آنجا آرمیده بودند برایم جلب نظر میکرد، این بود که روی همه آنها سه عبارت یکسان نقش بسته بود:
«شهید»،
«محل شهادت: هویزه»
و «تاریخ شهادت: 1359/10/16».
بیشتر شهدا جوان بودند و شاید کمتر از 22 سال سن داشتند. باور مبارزه تن به تانک و ایستادن در مقابل آهنپارههای غولپیکر دشمن، آن هم با سلاحهای سبک اولیه و قدیمی آنقدر سنگین بود که تن هر انسان دردمندی را به لرزه میانداخت ...
👈تکمیلی این خاطره در کتاب #دوشکاچی
📚خاطرات #علی_حسن_احمدی
📒 #تیپ_نبی_اکرم(ص) #خوزستان #شهید_حسین_علم_الهدی #کرمانشاه #هویزه #دفاع_مقدس #سوره_مهر #حوزه_هنری #انقلاب_اسلامی #مقاومت
🌐 خرید اینترنتی کتاب👇
https://sooremehr.ir/book/3321
🇮🇷 @dooshkachi
هدایت شده از دوشکاچی
🔺ایثار فرمانده
📖... بچههایی که داخل سنگر بودند، با اخم به من نگاه میکردند. یکی از آنها گفت: «این احمدی درست بشو نیست! همیشه شیطنت داره!» سر برادر صفایی را باندپیچی کردند تا خونریزی نکند. سرش خیلی درد میکرد. علاوه بر سرش، یک ترکش هم قسمتی از بادگیرش را پاره کرده بود. فکر کردیم که حتماً به شکمش اصابت کرده، اما اثری از درد و خونریزی دیده نمیشد! برادر صفایی زیپ بادگیرش را باز کرد و یک قرآن جیبی و یک دفترچه یادداشت ۱۰۰ برگ از داخلش بیرون آورد. روی یک طرف جلد دفترچه، که در سمت شکمش قرار داشت، عکس امام خمینی بود. با کمال تعجب دیدیم یک ترکش باریک و به اصطلاح چاقویی آمده و تمام دفترچه و مقداری از قرآن جیبی را پاره کرده، ولی همانجا متوقف شده بود! ...
👈تکمیلی این خاطره در کتاب #دوشکاچی
📚خاطرات #علی_حسن_احمدی
📒 #سوره_مهر #دفاع_مقدس #کرمانشاه #عملیات_کربلای5 #شلمچه #ناصر_صفایی #گردان_ادوات #تیپ_نبی_اکرم #ایثار
🌐 خرید اینترنتی کتاب👇
https://bistoonart.com
https://sooremehr.ir/book/3321
🇮🇷 @dooshkachi
هدایت شده از دوشکاچی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 روایت دوشکاچی از یک جنایت بشری
📖خوانشی از کتاب #دوشکاچی خاطرات آقای #علی_حسن_احمدی پیرامون جنایت ددمنشانه #منافقین در حمله به بیمارستان امام خمینی(ره) اسلامآبادغرب در سال ۱۳۶۷ و کشتار بیرحمانه مردم بیگناه و بیدفاع.
📍#دفاع_مقدس #کرمانشاه #تیپ_نبی_اکرم(ص) #گردان_ادوات #اسلام_آباد_غرب #عملیات_مرصاد
🎙با صدای جناب آقای ریاضی (@aghayeriazi1401)
🇮🇷 @dooshkachi
هدایت شده از دوشکاچی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 به یاد عاشورائیان محاصره شده در معرکه
📍روایتی از حماسه ایستادگی رزمندگان اسلام در عملیات عاشورا در منطقه میمک، مهرماه سال ۱۳۶۳
🔺خاطرهای از دوشکاچی کرمانشاهی که تازهداماد بود و در مواجهه با دشمن مسلح، با امتحان سختی مواجه شد و آخر سر با بستن پایش به قبضه تیربار، تصمیمی عاشورایی گرفت و ...
🔸 #دوشکاچی #علی_حسن_احمدی #کرمانشاه #دفاع_مقدس #میمک #عملیات_عاشورا #تیپ_نبی_اکرم(ص) #حوزه_هنری #سوره_مهر
🇮🇷 @dooshkachi
هدایت شده از دوشکاچی
📍«دوشکاچی» از گردان ادوات در عملیات کربلای۵ میگوید
🎤روایت خبرگزاری فارس از سختیها و مجاهدتهای گردان ادوات تیپ نبیاکرم(ص) کرمانشاه در عملیات کربلای۵ در گفتگویی با «علیحسن احمدی» راوی کتاب «دوشکاچی» را از نشانی زیر دنبال نمایید👇
👉 http://fna.ir/3h6tg9
📍 #دوشکاچی #علی_حسن_احمدی #کرمانشاه #دفاع_مقدس #عملیات_کربلای۵ #شلمچه #تیپ_نبی_اکرم(ص) #گردان_ادوات
🇮🇷 @dooshkachi
هدایت شده از دوشکاچی
🔸نبرد نفسگیر در کاتو
📖آتشبارهای ما همچنان با شدت تمام بر دامنه غربی ارتفاع کاتو و روی آن اجرای آتش میکردند. زمان زیادی نگذشت که نیروهای دشمن روی ارتفاع مستقر شدند. بر اثر شلیک گلولههای فراوان، دوباره قنداق قبضهها توی زمین فرو رفت. در همین هنگام برادر صفایی خودش را با یک ماشین به ما رساند و با حالتی سراسیمه گفت: «زود باشید! سریع بجنبید، قبضهها رو جمع کنید و همه رو بریزید پشت ماشینها. باید برگردید عقب. اگه همینجا وایسید، ممکنه اسیر بشید. نیروهای دشمن دارند کاتو رو دور میزنند و به این سمت پیشروی میکنند. اگه برسند و پل رو تصرف کنند، همه اسیر میشیم.» فرصت کافی برای جابجایی قنداقها وجود نداشت. هر کاری کردیم تا آنها را بیرون بکشیم، موفق نشدیم؛ حتی آنها را با سیم بُکسُل هم به ماشین بستیم، بلکه اینطوری از زمین جدا شوند، اما این کار هم بیفایده بود. زمان به سرعت میگذشت و نیروهای دشمن هر لحظه به ما نزدیکتر میشدند...
👈تکمیلی خاطره در کتاب #دوشکاچی
📚خاطرات #علی_حسن_احمدی
📒 #سوره_مهر #دفاع_مقدس #کرمانشاه #ناصر_صفایی #گردان_ادوات #تیپ_نبی_اکرم #والفجر9
🌐 خرید اینترنتی کتاب👇
https://bistoonart.com
🇮🇷 @dooshkachi
هدایت شده از دوشکاچی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 روایت دوشکاچی از یک جنایت بشری
📖خوانشی از کتاب #دوشکاچی خاطرات آقای #علی_حسن_احمدی پیرامون جنایت ددمنشانه #منافقین در حمله به بیمارستان امام خمینی(ره) اسلامآبادغرب در سال ۱۳۶۷ و کشتار بیرحمانه مردم بیگناه و بیدفاع.
📍#دفاع_مقدس #کرمانشاه #تیپ_نبی_اکرم(ص) #گردان_ادوات #اسلام_آباد_غرب #عملیات_مرصاد
🎙با صدای جناب آقای ریاضی (@aghayeriazi1401)
🇮🇷 @dooshkachi