eitaa logo
گمنام | Gomnam
342 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
58 فایل
_‌کپے؟! ‌ +صلوات‌یادت‌نره‌مؤمن:)💕
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ خاطرات در کتاب 📚ملاقات در ملکوت📚 این قسمت: الگو پذیری♡ 🗣راوی:سیده سلام بدرالدین (مادر شهید) ●●● امام (رحمت الله علیه) برای یک الگوی دینی جهانی و سید علی (مدظله العالی) نیز برایش حجت شرعی بود و به فرامین ایشان عمل می کرد و به او علاقه داشت و (مدظله العالی) بود . او سید حسن نصرالله را بسیار دوست داشت و خیلی تحت تاثیر شخصیت ایشان بود . ولی هرگز توفیق دیدن سید حسن نصرالله را پیدا نکرد . اما سعی داشت پیرو مکتب ایشان باشد و هر طور می توانست تلاش می کرد که او را یاری دهد . در راه مجاهدت ،الگوی یکی از شهدای حزب الله به نام " " معروف به "دانیال " (لقب جهادی شهید) بود او را دوست داشت و با او زیاد دیدار داشت . رفتار،کردار و اندیشه های دانیال برای احمد الگو و سرمشق بود و دوست داشت شبیه به او باشد . غازی ضاوی متولد یکی از جنوبی ترین روستاهای لبنان و همجوار با فلسطین اشغالی به نام "خِیام"است . او در خیام بزرگ شد،پرورش یافت و ازدواج کرد . به عشق دفاع از حریم اسلام وارد حزب الله شد . در نبردهای داخلی و ماموریت های حزب الله و جنگ ۳۳ روزه حضور داشت از همان ابتدای جنگ در سوریه،همسر و دختر یک ساله اش ملیکا را به حضرت زینب (س)سپرد و رهسپار جهاد شد.در طول عمر کوتاه و با برکت خود دائم با دشمنان اسلام در نبرد و مبارزه بود چه دشمن اسرائیلی و چه دشمنان سلفی و تکفیری،که همگی کمر به نابودی اسلام بسته اند . ●●●
پروف برادر شهیدم
‍ ‍ ‍ 💠 وصیتنامه شهید مدافع حرم لبنانی 💠 🌺وصیت احمد به پدرش محمد مشلب . "پدر عزیز سلام بر تو ای مرد راستگو و ای رفیق ای کسی که عشق شهادت و اهل بیت را به من یاد داد از تو ممنونم ای پدرم زیرا تو کسی بودی که این راه را به من نشان دادی پدرم از تو طلب بخشش میکنم اگر روزی برایت کم گذاشتم و اگر روزی به تو بد کردم مرا ببخش" به پدرم بگویید درست است که من از تو دورم و تو از من دوستی و فقط با تلفن باهم در ارتباط هستیم ولی دلهایمان بهم نزدیک است تو خود میدانی چگونه است و ما همیشه به هم فکر میکنیم درست است که بین ما دوری است ولی من تورا دوست دارم و خیلی برایم عزیز هستی مرا ببخش برایم دعا کن که مطمئنا تو صبور خواهی ماند زیرا تو هنگامی این مسیر را پیمودی که هیچ کس در آن قدم نگذاشته بود و تو متوقف شدی و من باید راه تو را ادامه میدادم و کارت را به پایان میبردم مرا ببخش و برایم دعا کن و مرا دوست داشته باش 🌺وصیت احمد به برادرش علی الهادی مشلب علی الهادی ای برادر عزیزم چه سخت از زندگی دور از تو ، من به انتخاب خودم این راه را انتخاب کردم که نزدیک خدا باشم و  این دنیای فانی را ترک میکنم پس از فراق و دوری ناراحت نباش که شهدا زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند من منتظر تو هستم و مشتاق دیدنت هستم و تورا به ادامه راه جهاد و شهادت وصیت میکنم برادرم مرا ببخش اگر به تو بد کردم و مرا از دعای خیرت فراموش نکن ای برادرم، علی هادی تورا به مادرم وصبت میکنم چرا که او امانتیست در نزد تو... تو در خشنود نگه داشتنش حریص باش و از تو طلب بخشش دارم ...
📚خاطرات شهید مدافع حرم راوی:سیده سلام بدرالدین (مادر شهید) قسمت دوم: امام صادق (ع)می فرمایند:"ثروت از آن خداست و او آن را نزد بندگان خود امانت گذاشته و دستور داده است که از آن در حد متعارف خود بخورند و بیاشامند ولباس تهیه کنند وازدواج کنند وبرای سواری از آن استفاده کنند و بابقیه آن به مومنان نیازمند کمک کنند."(بحار الانوار جلد۱۰۳ صفحه۱۶) در یک خانواده ی ثروتمند متولد شده و بزرگ شد. این ثروت ارثی بود که از خاندان مان به ما رسیده بود.اما همان طور که امام معصوم (ع)می فرمایند:همه ی ثروت ها از آن خداست چون احمد اولین فرزندمان بود برای مان بسیار عزیز و دوست داشتنی بود. کودکی آرام،بی آزار، بسیار مؤدب و بااخلاق بود.همه چیز را به دقت تحت نظر داشت و نسبت به هیچ چیز در اطراف خود بی تفاوت و بی اهمیت نبود همان اهمیت و اعتقاد ما به مذهب و دین در احمد نیز متجلی بود. در محله ی <<حی السرای>> نبطیه درس خواند رشد کرد و تربیت شد
📚خاطرات شهید مدافع حرم راوی:سیده سلام بدرالدین (مادر شهید) قسمت اول: بسیار کوشا بود و ثروت باعث نشده بود که تن پرور و تنبل باشد خیلی خوب درس خواند و دیپلمش را گرفت و با رتبه 7 وارد <<مَعهَد>> شد که در واقع نوعی دانشگاه در لبناناست. دانشجوی نمونه دانشکده <<اَمجاد>>بود و توانست با کسب بهترین نمرات در رشته فناوری اطلاعات(iT)فارغ التحصیل شود. او اعتقاد داشت که مسلمان واقعی کسی است که در یک دست،کتاب به نماد تحصیلِ دین و علم و در دست دیگر،سلاح به نماد مجاهدت داشته باشد. رشد و تعالی در تحصیل و مجاهدت مدیون همین تفکر بی نظیر بود. باتوجه به حجم بالای کاری و تحصیلی گاهی کتب مذهبی نیز مطالعه می کرد و هرگز اجازه نمی داد وقتش به بطالت بگذرد پ ن:عکس بالا تصویر شهید مشلب در بین رتبه برتر های دانشکده امجاد ✍ماه علقمه
📚خاطرات شهید مدافع حرم راوی:سیده سلام بدرالدین(مادر شهید ) قسمت دوم:کسب و کار حلال شهید ‌ به واسطه ی پشتوانه ی مالی خانوادگی،اوضاع بسیار خوبی داشت و اگر تا آخر عمر فقط پول خرج می کرد باز هم نیازی به کسب درآمد نداشت. اما از آنجا که اهل کار و تلاش بود و مثل خیلی از ثروتمندان نبود که به فکر کسب وکار نباشد. لذا در کنار تحصیل، به مصداق حدیث پیامبر مکرم اسلام حضرت محمد (ص) که می فرماید: <<کار کردن برای کسب مال حلال، بر هر مرد و زن مسلمان واجب است>> (جامع الاخبار صفحه ۳۸۹) کار و تلاش می کرد. او یک فروشگاه مواد غذایی داشت و در آنجا مثل سایر مردم به کسب روزی حلال مشغول بود. می خواست برای ارتقاء فروشگاه، آن را به نقطه ی دیگری انتقال دهد و مجبور شد آن را تعطیل کند. مجاهدت در راه خدا مجال نداد تا فروشگاه جدید را افتتاح کند! در اوقات فراغت با دوستان خود که همگی شبیه به خودش مؤمن و با اخلاق بودند، وقت صرف می کرد و با آن ها خیلی خوش می گذراند. مثل همه ی جوان ها بیرون می رفت، بیرون شام می خورد، فوتبال خیلی بازی می کرد و به آن بسیار علاقه داشت. ✍ماه علقمه
📚خاطرات شهید مدافع حرم راوی:سیده سلام بدرالدین (مادر شهید) قسمت اول: بسیار تو دل برو و دوست داشتنی بود نه فقط برای من که مادرش بودم،برای همه این طور بود. ضمن اینکه باوقار رفتار می کرد،بسیار مؤدب،مهربان و با اخلاق بود. در رابطه ی من و احمد ؛ اخلاص،دوست داشتن، مهربانی ، احترام، محبت و صداقت موج می زد.اوبا همه ویژگی های حسنه ای که داشت نسبت به من ابراز عشق،علاقه و ارادت زیادی داشت و من هم در تمام زندگی او را از همه بیشتر دوست داشتم. چون ۱۸ ساله بودم که مادر شدم و فاصله ی سنی ام با احمد خیلی کم بود، رابطه ی صمیمی و تنگاتنگی باهم داشتیم و بسیار به هم علاقه مند بودیم .احمد نه تنها فرزند، که هم بازی، سنگ صبور و همه ی وجودم بود. همه ی رازهایمان را به هم می گفتیم.برایش خیلی اهمیت داشت حال مرا بداند که خوشحالم یا ناراحت، به کوچکترین جزئیات زندگی ام اهمیت می داد.در نوع رابطه ام با احمد مبالغه نمیکنم،او بیشتر از همه به من وابسته بود. بعد از احمد صاحب یک پسر دیگر شدیم. نام او را <علی الهادی>گذاشتیم. برای بچه ها مثل معلم بودم و آن ها را بزرگ کردم. مدت ها بعد صاحب دختری به نام <حنین> شدم.احمد علاقه ی زیادی به او داشت. حنین و احمد طوری به هم وابسته بودند که طاقت دوری یکدیگر را نداشتند و علاقه ی آن ها به هم،حد و اندازه نداشت .احمد خواهرهای ناتنی اش ،<فاطمه>و <نورهان>را نیز بسیار دوست داشت و ارتباط صمیمانه ای بین آن ها ایجاد شده بود. ✍ماه علقمه
شناسنامه شهید
📚خاطرات شهید مدافع حرم راوی:سیده سلام بدرالدین( مادر شهید) قسمت دوم: رابطه ی فوق العاده ای با برادر و خواهرانش داشت و مهر برادرانه ی خاصی به آن ها ابراز می کرد. به کوچک ترین نکات در مورد آن ها اهمیت می داد. مخصوصآ به حنین توجه ویژه ای داشت. حتی به لباس پوشیدن،مدل مو و کوچکترین کارهای او اهمیت می داد در کارها به خواهران و برادرش کمک می کرد و برای همه پشتیبان و کمک حال بود. اما نکته ی مهمی که باید متذکر شوم این است،چون در خانواده ای مذهبی پرورش پیدا کرده بود به مسائل زیادی اهمیت می داد و به هیچ وجه اهل بگو بخند و شوخی با نامحرم نبود و حدود محرم و نامحرم را به درستی رعایت می کرد و امکان نداشت با نامحرم صمیمی شود. ✍یاقتیل العبراتH
📚خاطرات شهید مدافع حرم راوی:علی الهادی مشلب(برادر شهید) قسمت دوم: گفتگوهایی که من و داشتیم برایم سراسر درس و حکمت بود.درباره ی آینده ی علمی برایم خط و مشی تعیین می کرد. گویا که می دانست بزودی من و این دنیا را ترک خواهد کرد. من را در انتخاب رشته ی تحصیلی و تخصصی راهنمایی کرده و با صحبت هایش مسیر آینده تحصیلی و تخصصی راهنمایی کرده و با صحبت هایش مسیر آینده تحصیلی و شغلی را برایم روشن کرد. او می خواست بعدها در زمان نبودنش کمبودی احساس نکنم. گفتگوهای دیگری نیز با هم داشتیم. درباره ی موضاعات زیادی با هم حرف می زدیم. درباره ی برنامه هایی که با هم انجام می دادیم، مثل ورزش و یا فعالیت های مذهبی، سیاسی و ... حتی گاهی درباره ازدواج و معیار های انتخاب همسر صحبت می کرد. دوست داشت که همسرش دختری مؤمن و مقید باشد. اهل موسیقی و آهنگ نبود و معمولاََ تلویزیون تماشا می کرد. سریال و سریال السلام را دنبال می کرد. چون به تقویت زبان انگلیسی اهمیت می داد فیلم های خارجی مجاز نیز نگاه می کرد. پ ن:عکس بالا تصویر شهیدمشلب و برادرش علی الهادی است ✍یا قتیل العبرات H
✍📜دلنوشته ی سیده سلام بدرالدین مادر شهید ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨ مادر جان تو را احمد بنامم یا شکوفه ای از قطره های ندا باز شده ، ندایی در امتداد وحیِ پبامبر،برای شمشیر علی (ع)،برای عطر حضرت فاطمه(س) برای رودخانه روان امام حسین (ع) برای دینِ هدایتگر... تو را احمد می نامم مادر جان ،غریب روزگار،شبیه فرشتگان مدافع حضرت زینب(س)است ✨ ✨✨✨ ✨✨✨
📚خاطرات شهید مدافع حرم راوی:سیده سلام بدرالدین (مادر شهید) قسمت اول: بسیار کوشا بود و ثروت باعث نشده بود که تن پرور و تنبل باشد خیلی خوب درس خواند و دیپلمش را گرفت و با رتبه 7 وارد <<مَعهَد>> شد که در واقع نوعی دانشگاه در لبناناست. دانشجوی نمونه دانشکده <<اَمجاد>>بود و توانست با کسب بهترین نمرات در رشته فناوری اطلاعات(iT)فارغ التحصیل شود. او اعتقاد داشت که مسلمان واقعی کسی است که در یک دست،کتاب به نماد تحصیلِ دین و علم و در دست دیگر،سلاح به نماد مجاهدت داشته باشد. رشد و تعالی در تحصیل و مجاهدت مدیون همین تفکر بی نظیر بود. باتوجه به حجم بالای کاری و تحصیلی گاهی کتب مذهبی نیز مطالعه می کرد و هرگز اجازه نمی داد وقتش به بطالت بگذرد پ ن:عکس بالا تصویر شهید مشلب در بین رتبه برتر های دانشکده امجاد ✍ماه علقمه