📚خاطرات شهید مدافع حرم #احمد_مشلب
راوی:علی الهادی محمد مشلب(برادر شهید)
#دو_برادر
قسمت اول:
من و #احمد در اخلاق و رفتار خیلی شبیه به هم بودیم.
چون #احمد برادر بزرگترم بود برای من الگویی نمونه، معلمی مهربان و استادی دلسوز بود.
علی رغم اینکه در برخی موارد مانند نحوه ی زندگی، نظرهایمان باهم فرق داشت،ولی تلاش می کردیم که ایده ها و نظرات مان را به هم نزدیک کنیم.
ما بسیار به هم علاقه داشته و به یکدیگر وابسته بودیم.
در زندگی سعی میکردیم که باعث ناراحتی همدیگر نشویم و اگر مشکل یا سوء تفاهمی پیش می آمد خیلی زود معذرت خواهی می کردیم.
البته #احمد هرگز مرا تنها نمی گذاشت و از من دور نمی شد و دائم حواسش به من بود.از من می خواست که همیشه همراهش باشم و من نیز عاشق همراهی #احمد بودم همه جا در کنار #احمد بودم.
هرجا می رفت، بااو می رفتم. در جمع دوستان، در مراسم های مختلف، در فعالیت های اجتماعی هر جا که #احمد حضور داشت من نیز بودم.
✍یاقتیل العبراتH
#ملاقات_در_ملکوت
••┈🤍┈••
•اۍرفیــقی که همــه
زحمتماگردنتوست
مــامحـالاســتکه
دستازسرتوبرداریم:)🪴•
۩شهید احمد مشلب۩
••┈🔥¦ #احمد_مشلب
📚خاطرات شهید مدافع حرم #احمد_مشلب
راوی:نورهان دقدوق (خواهر شهید)
#برادر_مهربان
قسمت دوم:
#احمد با رفتارش، به من عشق، علاقه و وفاداری به خانواده را می آموخت.بسیار به مادر و مادربزرگش علاقه مند بود. #احمد محبت بسیاری به مادرش ابراز می کرد و عشق او به مادرش بی نظیر و غیر قابل وصف بود.به بهانه های مختلف برایش هدیه می گرفت و روز به روز ارتباط آن ها با هم صمیمی تر می شد.
در کارهای منزل به او کمک می کرد. حتی کارهای زنانه در آشپزخانه را نیز برای مادرش انجام می داد.
گاهی اوقات #احمد خودش برای همه غذا درست می کرد و به کار در خانه افتخار می کرد. اگر در انجام کاری اشتباهی از او سر می زد و کار خطایی می کرد، خیلی زود ابراز پشیمانی کرده و درصدد جبران اشتباهش بر می آمد.
✍یا قتیل العبرات H
#ملاقات_در_ملکوت
#خاطرات
#شهید_احمد_مشلب