eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤 استاد 🔴 خفن دعا کنیم... نسل طلایی 💍تاحالا به ازدواج اینجوری نگاه کردی؟؟ 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
✨در این شب زیبا 🦋آرزو می کنم ✨همه خوبی های دنیا 🦋مال شما باشه ✨دلتون شاد باشه 🦋غمی توی دلتون نشینه ✨خنده از لب قشنگتون پاک نشه 🦋و دنیا به کامتون باشه ✨و اوقاتتون همیشه 🦋بر مدار خوشبختی بچرخه ✨شبتون زیبا و در پناه خدا✨ 🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم الهی به امید تو 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام امام زمانم✋🌸 صبــح یعنی ... تپش قلب زمان در هوس دیدن تــو ڪه بیایی و زمین گلشن اسرار شود 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
🌸ســلام 🌷صبح زیباتون بخیر 🌸ان شاالله که 🌷تنتون سالم 🌸لبتون خندون 🌷لحظاتتون گلبارون 🌸و زندگیتون پراز 🌷سلامتی و عاقبت بخیری 🌸و عشق و آرامـــش باشه 🌷لحظه هاتون پراز نگاه 🌸و لطف خدای بی همتا 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
🦋دیــــ👀ـــدی بعضی وقتا دلت_گرفته😔 خودتم نمیدونی چته؟؟ 🦋یا گاهی دلت یه چیزی میخواد ولی نمیدونی چی؟🤷‍♀ 🦋انگار ک گم کرده داری و نمیدونی کجا دنبالش بگردی بیش از ۹۰درصد این حال و هوا ها مال وقتیه ک یادمون رفته یکی هست همیشه هواسش به ماعه یکی ک هیچوقت تنهامون نمیزاره 😍 ولی ما همیشه یادمون میره و تنهاش میزاریم🥀 اگ میخوای حالت همیشه خوب باشه و همراه و همیار همیشگیتو با فراموشی تنها نزاری بیا اینجا👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خودت بساز تو بسازی قشنگ تره....... 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهراد از وقتی که بابا شده بود کمتر می تونست به کاراش رسیدگی کنه بیشتر وقتش با آرمان و پریماه می گذشت....... اون روزا بود که یه دختری رو توی شرکتش استخدام کرد...... دختر خوبی بود و تنها کسی بود که همیشه هوامو داشت...... چند وقتی از همکاریمون گذشت که کم کم حس کردم دارم به تمام کارای دختر حساس می شم...... می دونستم با وضعیت و قیافه و تیپ بهراد دختر بدجوری عاشقش شده و می خواد هرجوری شده بهش نزدیک بشه...... دلم نمی خواست اینطوری بشه من اون دختر رو دوسش داشتم ..... نمی خواستم این رو هم مثل خیلی چیزای دیگه بهراد ازم بگیره...... خوشبختانه خود بهراد هم زیاد دل خوشی از دختر نداشت و چندین بار دست رد به سیـ ـنه اش زده بود....... وقتی اینو متوجه شدم از خوشحالی می خواستم بال دربیارم...... بهش پیشنهاد ازدواج دادم و اونم قبول کرد....... وقتی جواب مثبتو ازش شنیدم روی ابرا سیر می کردم...... اما بعدها فهمیدم که بخاطر لج و انتقام از بهراد این کار رو کرده ...... اولش خیلی ناراحت شدم ..... تنفرم از بهراد شدیدتر شد....... اما خودمم بدم نمی اومد انتقام تمام روزای خوبی که بهم زهر کرد رو ازش بگیرم...... وقتی شنید دارم با دختر ازدواج می کنم باهام دعوا کرد....... اون روز حرفای سرد بهراد توی وجودم کینه شد برام...... برای همین تصمیم گرفتم بدجوری انتقام رفتاراش رو ازش بگیرم...... بهراد بیش از حد خودش رو بزرگ می دونست می خواستم خوردش کنم .....لهش کنم..... تحقیرش کنم ..... به خاک سیاه بشونمش.......کاری کنم که روزی صدبار مرگش رو از خدا بخواد...... ....... بدبختی و کوچیک شدنشو ببینم ، دلم میخواست همونطوری که کوچیکم کرد و همین کار رو هم کردم.......مهرنوش هم بعد از برخوردای بهراد ازش کینه ی سختی به دل گرفته بود...... به پیشنهاد مهرنوش توی حساب کتاب های شرکت دست بردم ...... همه ی محاسبات رو ریختم بهم...... بعدش چون احتمال می دیدم همون روزا سرو کله ی طلبکارا پیدا بشه و ازمون شکایت کنند..... نقشه ای ترتیب دادیم تا بهراد مهرنوش رو از شرکت بیرون کنه..... می دونستم بهراد منتظر بهانه ای هستش که مهرنوش رو بیرون کنه..... برای همین بهانه ای به وجود اوردم که بهراد این کار رو بکنه ...... بعد از اینکه مهرنوش اخراج شد منم به بهانه ی اون از شرکت زدم بیرون و کاری گردم که بهراد منم اخراج کنه...... 🔻🔻🔻🔻🔹🔻🔻🔻🔻 http://eitaa.com/joinchat/2141257747Cf0d228eefd
نمی آئی....... 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
مگر لایق دادن نبودم؟؟؟؟ 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
هدایت شده از گسترده عصرانه +۱ کا ملــکـــ👑ـــــه
[معرفت الله بالاترین کمال انسان است] اینجا یه کانالیه که توهرچی به فکرررت برسه اشتراک میزارن 😇👍 💎کانالی گسترش معارف قرآنی 💎 و 💎 و آیات 💎 های زیبا و آموزنده من که یه نگاه به کانال انداختم آروم شدم🙃 🌸تو این اوضاع میتونیم با این کانالایاد رو برا بچه هامون زنده کنیم لینک زیرو لمس کن متوجه میشی چی میگمhttp://eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
هدایت شده از گسترده عصرانه +۱ کا ملــکـــ👑ـــــه
یه کانال بهت معرفتی می‌کنم توپِ توپ[🌻🌹 [🌺🌹] [💐🌺] [❤️🌸] [🌻🌹💐] فقط یه لحظه دعوت امام زمان عج الله و شهداء رو بپذیر و با ذکر صلوات وارد کانال شو[🦋🌺] اینم لینکش 👇👇👇 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef ممنونم از این که دعوت ما رو پذیرفتید 🎁🎁🎁هدیه ای ناب برای شما
الهی امین 🙏 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
خدا جونم همین که دغدغه از دست دادنت رو ندارم یعنی خوده خوده آرامشی... 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
شب🌙 فرصتی ست تا به رویاهایتان فکر کنید✨ شاید صبحِ فردا محال ترین آرزویتان💥 برآورده شود 🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 به نام نامی ات و با 🍂🌹 توکل به اسم اعظمت می گشایم دفتر امروزم را باشد که در پایان روز مُهر تایید بندگی🍂🌸 زینت دفترم باشد... الهی به امیدت صبحتون بخیرو شادی🍂🌸 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
\🌿 • ... صُبـح است در می زند کَسی، بیدار شو! زندگی پشتِ دَر است... 🍂 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
❣️❣️ ای مهربانِ من تو کجایی که این دلم... مجنون روی توست که پیدا کند تو را... ای یوسف عزیز،چو یعقوب صبح و شام... چشمم به کوی توست که پیدا کند تو را... 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃❤️📹🎼 آوای زیبای محلی تالشی و منظره رها سازی بره ها برای شیر خوردن... 🍃💖برف ییلاقاتِ تالش در استانِ گیلان رو سفید پوش کرده و حال و هوای زمستونی خیلی زود به ییلاق رسیده... 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
اون روز وقتی رفتیم خونه..... مهرنوش گفت صلاح نیستش که یه مدت جلوی دید باشیم...... کسی نباید ما رو ببینه و بشناسه وگرنه بیچاره می شیم...... گفت حتی برای بیرون رفتنمون هم باید تغییر چهره بدیم..... و دیگه خونه ی عمو اینا آفتابی نشیم....... می دونستم عمو بعد از فهمیدن جریان دربه در دنبالمان می گرده و تا پیدامون نکنه دست بردار نیست....... تا اینکه از گوشه و کنار شنیدم بهراد رو جلوی شرکت گرفتند...... وقتی این خبر رو شنیدم دلم خنک شد...... حس می کردم انگار آرامش گرفتم...... توی این گیرودار یه روز زن بهراد رو با آرمان توی مغازه ی لباس فروشی دیدم...... اومده بود برای آرمان لباس بخره....... خواستم اولش خودم رو به اون راه بزنم ...... انگار نه انگار که دیدمش ...... اما اون زودتر متوجهم شد...... وقتی منو دید گفتش که احتشام همون مردی که خودم برای ضربه زدن به بهراد شب عروسیم با پریماه آشناش کرده بودم ازش خواستگاری کرده....... ولی شرط ازدواجش عقد موقت هست..... بهم گفت :بنظرت چکار کنم ماهان؟ منم که منتظر یه فرصت برای ضربه زدن نهایی به بهراد بودم...... دیدم بهترین موقعیته که آخرین کار رو هم انجام بدم...... پریماه خبر نداشت که خودم احتشام رو اجیر کردم که این پیشنهاد رو به پریماه بده ...... برای همین اونروز شماره ی تماس و ادرسم و به پریماه دادم و گفتم حتما باهام در تماس باشه..... کم کم با مهرنوش رفت و امدمون رو با پریماه شروع کردیم..... و زیر پاش نشستیم و گفتیم بهراد بعد از اینکه از زندان بیرون بیاد قصد داره شرکت و کل دارایی باباش رو بالا بکشه و به نام خودش کنه...... و این وسط دیگه هیچی به اون و پسرش نمی رسه...... ازش خواستم که از بهراد طلاق بگیره..... حسابی پرش کردیم...... باور کردنی نبود پریماه زنی که عاشق بهراد بود در عرض دوماه با حرفای ما از این رو به اون رو شد....... تو این دو ماه انقدر از بهراد کینه به دل گرفته بود که حتی ملاقاتش هم نرفت..... اخرش هم طلاق گرفت و به عقد موقت احتشام دراومد....... بعد از ازدواج با احتشام دیگه پریماه رو ندیدیم...... عجیب بود که مهرنوش هم دیگه اصراری به رفت و آمد با پریماه نداشت.... من و مهرنوش زندگی خودمون رو داشتیم......‌ بعد از بیرون اومدن از شرکت بهراد توی یه شرکت جدید استخدام شدم به عنوان حسابدار...... تا دیروقت کار می کردم...... اما بیشتر وقتا می اومدم خونه یا خونه بهم ریخته بود یا مهرنوش خونه نبود...... جدیدا خیلی مشکوک می زد...... وقتی گوشیش زنگ می خورد جلوی من حرف نمی زد و می رفت توی یه اتاق دیگه..... یه بار که از سرکار برگشتم یواشکی فال گوش وایسادم ........ 🌻🌻🌻🌻🌺🌻🌻🌻🌻 http://eitaa.com/joinchat/2141257747Cf0d228eefd
💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
میگویند روزی وه خداوند با موسی سخن گفت........ 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯