eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
❣️❣️ ای مهربانِ من تو کجایی که این دلم... مجنون روی توست که پیدا کند تو را... ای یوسف عزیز،چو یعقوب صبح و شام... چشمم به کوی توست که پیدا کند تو را... 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃❤️📹🎼 آوای زیبای محلی تالشی و منظره رها سازی بره ها برای شیر خوردن... 🍃💖برف ییلاقاتِ تالش در استانِ گیلان رو سفید پوش کرده و حال و هوای زمستونی خیلی زود به ییلاق رسیده... 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
اون روز وقتی رفتیم خونه..... مهرنوش گفت صلاح نیستش که یه مدت جلوی دید باشیم...... کسی نباید ما رو ببینه و بشناسه وگرنه بیچاره می شیم...... گفت حتی برای بیرون رفتنمون هم باید تغییر چهره بدیم..... و دیگه خونه ی عمو اینا آفتابی نشیم....... می دونستم عمو بعد از فهمیدن جریان دربه در دنبالمان می گرده و تا پیدامون نکنه دست بردار نیست....... تا اینکه از گوشه و کنار شنیدم بهراد رو جلوی شرکت گرفتند...... وقتی این خبر رو شنیدم دلم خنک شد...... حس می کردم انگار آرامش گرفتم...... توی این گیرودار یه روز زن بهراد رو با آرمان توی مغازه ی لباس فروشی دیدم...... اومده بود برای آرمان لباس بخره....... خواستم اولش خودم رو به اون راه بزنم ...... انگار نه انگار که دیدمش ...... اما اون زودتر متوجهم شد...... وقتی منو دید گفتش که احتشام همون مردی که خودم برای ضربه زدن به بهراد شب عروسیم با پریماه آشناش کرده بودم ازش خواستگاری کرده....... ولی شرط ازدواجش عقد موقت هست..... بهم گفت :بنظرت چکار کنم ماهان؟ منم که منتظر یه فرصت برای ضربه زدن نهایی به بهراد بودم...... دیدم بهترین موقعیته که آخرین کار رو هم انجام بدم...... پریماه خبر نداشت که خودم احتشام رو اجیر کردم که این پیشنهاد رو به پریماه بده ...... برای همین اونروز شماره ی تماس و ادرسم و به پریماه دادم و گفتم حتما باهام در تماس باشه..... کم کم با مهرنوش رفت و امدمون رو با پریماه شروع کردیم..... و زیر پاش نشستیم و گفتیم بهراد بعد از اینکه از زندان بیرون بیاد قصد داره شرکت و کل دارایی باباش رو بالا بکشه و به نام خودش کنه...... و این وسط دیگه هیچی به اون و پسرش نمی رسه...... ازش خواستم که از بهراد طلاق بگیره..... حسابی پرش کردیم...... باور کردنی نبود پریماه زنی که عاشق بهراد بود در عرض دوماه با حرفای ما از این رو به اون رو شد....... تو این دو ماه انقدر از بهراد کینه به دل گرفته بود که حتی ملاقاتش هم نرفت..... اخرش هم طلاق گرفت و به عقد موقت احتشام دراومد....... بعد از ازدواج با احتشام دیگه پریماه رو ندیدیم...... عجیب بود که مهرنوش هم دیگه اصراری به رفت و آمد با پریماه نداشت.... من و مهرنوش زندگی خودمون رو داشتیم......‌ بعد از بیرون اومدن از شرکت بهراد توی یه شرکت جدید استخدام شدم به عنوان حسابدار...... تا دیروقت کار می کردم...... اما بیشتر وقتا می اومدم خونه یا خونه بهم ریخته بود یا مهرنوش خونه نبود...... جدیدا خیلی مشکوک می زد...... وقتی گوشیش زنگ می خورد جلوی من حرف نمی زد و می رفت توی یه اتاق دیگه..... یه بار که از سرکار برگشتم یواشکی فال گوش وایسادم ........ 🌻🌻🌻🌻🌺🌻🌻🌻🌻 http://eitaa.com/joinchat/2141257747Cf0d228eefd
💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
میگویند روزی وه خداوند با موسی سخن گفت........ 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
CQACAgQAAxkDAAEZe9Rf4RITCJpEoqt8-B5sw_zRXpxVkgACWgcAAjFKCVNQtzdiDLajzh4E.mp3
8.68M
🎼 محسن ابراهیم زاده🎤🎶🎧 دونه دونه 2💚💚 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
باران صداي پاي استجابت است خدا با تمام جبروتش ناز ميخرد پس نياز كن ... 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
امیدوارم هر جا ڪہ میروے ؛ یڪ نفر مثل خودت سر راهت باشد 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
‌ حال من، حال اسیریست که هنگام فرار یادش افتاد کسی منتظرش نیست... نرفت! 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
CQACAgQAAxkDAAEZe81f4RISlHgEJJN_ecfulAPzNqt1jAACDwYAAsgTwVDnF-3Lc0JrZh4E.mp3
7.49M
🎼 علی لهراسبی 🎤🎶 🎧 پادشاه قلبم❤️👌 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
روز محشر به خدا خواهم گفت آنکه از من گرفتی همه ی جانم بود 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
همین که عشق باشد آن هـم در حـوالی هر چقدر هم که پاییز باشد بهاری ترین هوا سهم من است 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینبار به سبک هوروش بند😍 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
Hooyar - Khahar (128).mp3
5.77M
آهݧگ برآے ڂوآهرے😍😘 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃❤️آوای شبانه❤️🍃 🌸📹🎼 لحظاتی با آوایی زیبا و آرامش بخش... 🍃💙شبتون سراسر مهر و مهربانی... 🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بنام خدای رئوف و غفور، حمید و لطیف و مجید و صبور…🍂🌸 بنام خداوند وجد و سرور، پدیدآور عشق و احساس و شور🍂🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام صبح بخیر چقدر صبح را دوست دارم و به شکرانه هر آنچه خدایم داده شادمانم خدایا شکرت برای شروعی دوباره 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
💚 عمری‌ست که ما منتظر آمدنت، نه تو منتظر لحظۀ برگشتن مایی 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
هنوز عشق در حول و خوش چشم تو می‌چرخد ... 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
آن چـه را عـقل بـه یـک عـمر به دست آورده است دل بـه یـک لحـظه ی کـوتـاه به هـم می ریزد 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
می خواستم ببینم با کی داره صحبت می کنه که صدای قهقهه هاش کل خونه رو برداشته..... وقتی گوشامو تیز کردم متوجه شدم با مردک احتشام داره صحبت می کنه...... وقتی اینو فهمیدم خون خونمو می خورد........ دیگه نفهمیدم دارم چیکار می کنم...... در رو با دست هل دادم و رفتم تو اتاق....... مهرنوش با دیدنم هول شد و سریع تلفنو قطع کرد....... ازم پرسید چرا انقدر زود رفتم خونه؟ اما من به جای جواب همه چی رو بهم ریختم و محکم زدم توی صورتش...... هرچی جلوی دستم بود می نداختم روی زمین و خوردش می کردم...... خون جلوی چشامو گرفته بود و نمی فهمیدم دارم چیکار می کنم..... اونشب دعوای سختی با هم کردیم...... فردا صبحش که از خواب بلند شدم دیدم یه نامه نوشته و گفته بود که برای همیشه ترکم کرده به زودی احضاریه دادگاه به دستم می رسه برای طلاق..... گفته بود بهتره توافقی از هم جدا شیم چون خیلی وقته نمی خواد باهام زندگی کنه...... بعدها از طریق پریماه فهمیدم که دست احتشام و مهرنوش از اول تو یه کاسه بوده...... پریماه همه ی اموال پدریش شرکت و کارخونه رو به اسم احتشام می کنه......ناغافل از اینکه احتشام تمام اموال و دارایی پدری پریماه رو بالا می کشه و با مهرنوش برای همیشه از ایران می رن.......... ماهان نفس عمیقی کشید و غمگین نگاهم کرد...... مردد نگاهم کرد و ادامه داد: حالا هم اومدیم اینجا که ...... مکثی کرد: که ما رو ببخشی....... بهراد ما رو حلال کن .....ما در حق تو خیلی بدی کردیم ..... الان زندکی هردوتامون شده جهنم...... خدا ما رو ببخشه تک تک کارایی که به تو کردیم خدا سر خودمون تلافی کرد....... دستام عصبی توی موهام فرورفت...... سرم از درد داشت منفجر می شد...... حالا که یه سری حقایق برام روشن شده بود داشتم دیوونه می شدم..... خدای من ....باورم نمی شه..... یعنی تمام این مدت ماهان این حس و نسبت به من داشته...... خدا لعنتتون کنه....... خدایا آخه بهراد چه گناهی کرده که مـ ـستحق این همه عذابه......؟ کلافه بودم خودم هم نمی دونستم چه مرگم شده ..... انگشتمو انقدر توی کف دستم فرو کرده بودم که قرمز شده بود...... دستام توی موهام بود و عصبی طول و عرض اتاق رو طی می کردم...... ماهان و پزیماه با نگرانی نگاهم می کردند...... اما در عوض من هربار که چشمم بهشون می افتاد نگاه نفرت انگیزم رو نثارشون می کردم..... خدایا داشتم دیوونه می شدم..... خیلی دلم می خواست بدونم چه بلایی سرپسر بیچاره م اومده..... انقدر حواسم پرت حرفاشون شده بود که به کل یادم رفته بود از آرمانم بپرسم..... سرجام وایسادم..... دستم رو توی موهام فرو بردم..... نفس عمیقی کشیدم...... با نفرت نگاهشون کردم و گفتم: پسرم کو ....آرمان؟ نگاه سرد و بی روحم را نثار چشمای پریماه کردم...... یک تای ابروم رو بالا بردم و گفتم: فکر نمی کنی بعد از چند سال این حق من بود که بچه مو ببینم؟ هوم؟ یا نکنه فکر کردی بچه با دیدنم هوایی می شه و دیگه نمی تونی با دروغات و کثافت کاریات نگهش داری؟ کدومش...؟ منتظر نگاهش کردم...... حس کردم چشماش نگران شد...... با تردید نگاه ماهان کرد..... ماهان سرش را به علامت مثبت تکان داد....... 🎄🎄🎄🎄🌻🎄🎄🎄🎄 http://eitaa.com/joinchat/2141257747Cf0d228eefd
4_5909185407936890281.mp3
9.32M
قلب شکسته 💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💞این کانال مخاطب خاص دارد!! 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماه دلم پشت ابرهاست ... محمد‌صادقی 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥مرگ برای چه کسانی سخت است؟ 💥بسیار تکان دهنده 💥سخنران : استاد رائفی پور 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸 @Aksneveshteheitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧🎤زندوکیلی نقاب ✍غفاری 💠🦋 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯