دعای روز هفدهم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ اهْدِنی فیهِ لِصالِحِ الأعْمالِ واقْـضِ لی فیهِ الحَوائِجَ والآمالِ یا من لا یَحْتاجُ الی التّفْسیر والسؤالِ یا عالِماً بما فی صُدورِ العالَمین صَلّ علی محمّدٍ وآلهِ الطّاهِرین.
خدایا، مرا در این ماه به سوی کارهای شایسته و اعمال نیک هدایت فرما و حاجت ها و آرزوهایم را برآور، ای آن که نیاز به روشنگری و پرسش ندارد، ای آگاه به آنچه در سینه جهانیان است بر محمّد و خاندان پاکش درود فرست.
💖🌹🦋
هـلال مـاه اگـر دیـده شـد چـه سود؟
مـاه تـمام عـالـمیان پـشت پـرده است . . .
اللّهم عجّلْ لِوَلیّک الْفَرَج . . .
#ماه_رمضان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتصدهجدهم
مردد نگام کرد و کشیدم به طرف خودشو دستش رو دورم حلقه کرد:-کاش قبول نمی کردم ازدواج کنی تو هنوز خیلی کوچیکی آخه من چجوری تحمل کنم شب عروسیت رو،اگه باهات بد رفتاری کنه، اگه پی انتقام از خواهرش بره...
با غصه نگاهش کردم خبر نداشت که همه این بلاها به سرم اومده و الان جلوی چشمش نشستم و دم نمیزنم...
دستی روی بازوش گذاشتمو و با لبخندی که به شدت مصنوعی بود گفتم:
-آنا چیزی نمیشه نترس من خیلی قوی تر از این حرفام همیشه خودت اینو بهم میگفتی یادت رفته؟
دراز کشید روی رختخوابی که گوشه اتاق پهن کرده بود،خزیدم توی آغوشش و نفس عمیقی کشیدم دیگه کار از کار گذشته بود باید همه چیز رو به زمان میسپردم،حتی اگه الانم همه چیز رو میگفتم بازم کشته میشدم فرقی به حالم نمیکرد،مادرم دستشو گذاشت رو دستم چشمامو روی هم گذاشتم و طولی نکشید که صدای منظم نفس هاش بلند شد و زیر نور فانوسی که برای آقام روشن گذاشته بودیم به خواب رفتم!
نمیدونم چند ساعت گذشت که با دیدن کابوس با دلپیچه چشم باز کردم نور فانوس خاموش شده بود،نگاهی به آقام که سرجاش خوابیده بود انداختمو آروم از بغل مادرم بیرون اومدمو روسری سر کردم و از اتاق بیرون زدم تا مثل همیشه به سمت حیاط پشتی برم که با دیدن نور فانوسی که این موقع شب از پنجره مهمون خونه بیرون میزد، توجهم جلب شد،آروم آروم قدم برداشتم سمت مهمونخونه و از شکاف در نگاهی به داخل انداختم زنعمو پشت به در نشسته بود رو به روی کسی و داشت صورتشو تمیز میکرد گوشمو چسبوندم به در ،از سرماش تنم لرزید:-خوبه دیگه گریه نکن،همین اتابک منو اون اوایل اینقدر کتک میزد الان رو حرف من حرف نمیاره،بلاخره اردشیر هم مرده دیگه یه وقتایی عصبانی میشه،نباید به پرو پاهاش بپیچی!
-اگه آقام بفهمه میکشتش!
-اگه آقات چیزای دیگه رو بفهمه چی؟خودت که میدونی اگه من نبودم الان جنازت کف حیاط عمارت آقات افتاده بود،بهتره کسی چیزی از این جریان نفهمه فردا آقاتو داداشات و همه مردای عمارتتون هم همراه زنا میان تا ملحفه خونیتونو و تن بدنتو چک کنن تا مطمئن بشن عروس شدی،بهتره یه دلیل خوب برای کبودی صورتت پیدا کنی چون من ساکت نمیشینم پسرمو دستی دستی به کشتن بدم فکر کنم دیگه فهمیده باشی حاضرم به خاطر اردشیر چه کارایی بکنم،اردشیر برگ برنده منه!🧸🧸
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
Joze 17-Aghaie Tahdir_1395-8-18-9-37.mp3
30.82M
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی)
🌺 #جزء_17 #قرآن_کریم
📥توسط استاد معتز آقایی
⏲ «در 31 دقیقه یک جزء تلاوت کنید»
📩 به دوستان خود هدیه دهید.
🌙 هر روز ماه مبارک رمضان در کانال
🦋🌹💖
زندگی رودخانه ایست که مدام به سمت آینده در جریان است. هیچ قطره ای از آن دو بار از زیر یک پل رد نمیشود. برخیز و به سمت پیروزی حرکت کن.
💖🌹
#ماه_رمضان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻