#آیلاماهبانو🍀
#داستانواقعی💜
#قسمتدویست 🌺
-چی شد پسر،یه کلمه بگو یادت میاد یا نه؟
-یادم نمیاد،اما مطمئنم اشتباه میکنین،آقام اینارو برام تعریف کرده!
-از کجا معلوم آقات راستش رو گفته باشه؟
آیاز کتش رو از روی صندلی برداشت نگاهی به لیلا انداخت و رو به عمو گفت:-میرم خودم ازش میپرسم!
-کجا میری مگه نگفتی آقات مرده؟
-زود برمیگردم!
هنوز چند قدمی برنداشته بود که صدای مردی بلند شد:-اورهان خان رو با چاقو زدن،کمک کنین،طبیب خبر کنین!
قلبم از تپیدن ایستاد،انگار تموم حرکات اطرافمو کند میدیدم،همه حتی آیاز بی درنگ به سمت مهمونخونه دویدن و دست بی بی از روی عصاش شل شد و افتاد روی زمین،صدای جیغ خانوم جون و زندایی ساره بلند شد و همراه سودا و دایی ساواش بی بی رو بلند کردن و دویدن سمت اتاقش،احمد هم زنش رو که آبستن بود همراه عزیز و آناش برد و فقط منو آرات و ملک و خانوم جون موندیم با لیوانی آب و رعیتی که با نهایت کنجکاوی بهمون زل زده بودن،تنم مثل بید میلرزید یعنی کی قصد جون آقاجونمو کرده نگاهی به آرات که با عجله آنامو از روی دستای خانوم جون بلند کرد و دوید سمت اتاقش انداختمو پا تند کردم سمت مهمونخونه و جمعیت رو کنار زدم:-برین کنار...
لیلا هم پشت سرم با لباس عروس و چشمایی پر از اشک میومد،با رسیدن به ورودی مهمونخونه و دیدن خون روی زمین زانوهام سست شد نگاهم سر خورد سمت عمو آتاش که یقه مردی رو گرفته بود و با مشت به صورتش میکوبید:-مردیکه حرومزاده،میدونستم بلاخره یه روزی زهرتو میریزی...
چهرشو ندیدم نکنه فرهان بود؟
عمو اینو گفت و رهاش کرد و رفت سمت آقام و با زجه فریاد کشید بفرستین پی طبیب یالا...اگه مویی از سر برادرم کم بشه این آبادی رو روی سر همتون خراب میکنم!
با دیدن رنگ نگاه عمو آتاش انگار سقف مهمونخونه روی سرم آوار شد،حتما حال آقام خیلی وخیم بود که اینجوری به تقلا افتاده بود!
اشکامو پس زدمو با ترس قدم برداشتم داخل خواستم برم آقامو ببینم که بازوم به شدت کشده شد،آرات بود هر چی داد کشیدمو تقلا کردم رهام نکرد یه راست بردم سمت اتاق آنامو و رو به ملک گفت:-به هیچ وجه از اتاق بیرون نیاین!
بی توجه به حرفش خواستم دوباره برگردم سمت آقاجونم که دستمو محکم گرفت:-مخصوصا تو!
-ولم کن باید ببینمش،آقاجونم نباید بمیره!
-نگران نباش طوریش نمیشه ولی نباید بذاری آنات چیزی بفهمه وضعیتش رو که میدونی!
اینوگفت و با عجله به سمت در رفت قطرات اشک چشمم خیال خشک شدن نداشت مدام سرخی خون آقام جلوی چشمام میومد و چهره بهت زده عمو آتاش که انگار دنیا روی سرش خراب شده باشه به بقیه نگاه میکرد،یعنی کار کی بود؟
عمو آتاش میگفت بلاخره زهر خودتو ریختی،نکنه کار فرهان باشه؟وای خدا یعنی با این خریتم جون آقامو به خطر انداخته بودم؟
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صبح آمد
دفتر این زندگی را باز کن
زیستن را با سلام تازه ای آغاز کن
روز تازه
فکر تازه
راه تازه پیش گیر
عاشقی را با کلام تازه ای آواز کن
سلام صبح بخیر
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
4_5924811044420587345.mp3
19.68M
🎧🎼آوای بسیار زیبای :بوی گل ...
🎤علیرضا افتخاری...
🌼سه پنج روزه که بوی گل نیومد یار
صدای چهچه بلبل نیومد
🌼روید از باغبان گل بپرسید یار
چرا بلبل به صید گل نیومد
🍃💐🤲خدایا هر کسی مسافری داره؛ مریضی داره؛و... حاجاتشون رو روا بفرما.
🍃💐🤲خدایا با لطف و فضل و محبتت دلِ خوش و آرامش رو نصیبشون بفرما .
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
🌼این است پند من که
زٍ خوب و بدِ جهان
🍃🌴🌼نه غره شو، نه رنجه
که هر چیز بگذرد.....
🍃🌷📚ملکالشعرایبهار
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼آوا و نمای محلی مازنی در دل طبیعتی مه گرفته کوهستان
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
7.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نذر قمر بنی هاشم ع (ساخت مسجد و حسینیه)
سال قبل در یکی از روستاهای جنوب استان کرمان با کمک خیرین در منطقه ای که مسجد و حسینیه نداشت توانستیم استارت ساخت مسجد و حسینیه قمربنی هاشم ع رو بزنیم اما ابتدای راه هستیم و کمک شما و نذر ماندگار شما راهگشای اتمام و ادامه این راه است.
امام باقر ع : کسی که یک مسجد بنا کند ـ هرچند کوچک باشد ـ خداوند یک خانه در بهشت برای او بنا میکند. (وسائل، ج 3، ص 486)
نذر کنید ماهیانه برای ساخت این مسجد نذر امام زمان عج و قمربنی هاشم ع و شهید سلیمانی این کار انجام شود.🙏سیمان آجر بلوک و درب و پنجره و همه این ها رو نیت کنید و به ما اعلام کنید بخشی از این ساخت رو بر عهده بگیرید به نیت امواتتان🙏✌️
فقط بگویم خدا فرصت ثواب برایتان فراهم نموده آنهم در منطقه محروم🙏 پا به پای کمک های شما میسازیم و ان شالله گزارشش را حضورتان تقدیم خواهیم نمود🙏
شما نیکوکاران مهربان و کلیه گروهای خیریه ای که قصد کمک دارند میتوانند با مرکز نیکوکاری سردار دلها❤️ تماس حاصل نمایند .
شماره تماس مرکز نیکوکاری :
۰۹۳۵۸۳۱۹۵۰۶ پیامک تماس ایتا واتساپ
۰۹۱۲۰۸۴۸۷۱۳ تماس و پیامک
شماره کارت خیریه جهت کمک و واریز هزینه
۶۰۳۷۹۹۷۹۵۰۲۶۹۰۵۱
خوب بودن 💵 زیادی نمیخواد، فقط یه ❤️ بزرگ میخواد.....
شماره کارت حساب مرکز نیکوکاری را جهت کمک ب نیازمندان و ایتام و امور نیکوکاری ب دیگران معرفی نمایید.
پروردگارا..... دعای خیر و مستجاب اهل بیت علیهم السلام و نیازمندان را بدرقه همه کسانی که در این طرح های خداپسندانه شرکت میکنند نصیب بفرما.....آمین
ان شالله
ساخت مسجد جنوب کرمان جیرفت #
مرکز سردار دلها #
May 11