eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان @hedye110 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
سلام ای صاحب دنیا کجایی؟ گل نرگس بگو مولا کجایی؟ جهان دلتنگ رویت گشته بنگر تو ای روشنگر شبها کجایی؟ دلیل ندبه خواندن صبح جمعه ها کجایی؟ تو ای ذکر همه لبها کجایی؟ سلامتی وتعجیل درفرج مولاصاحب الزمان عج صلوات🌷 @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
🪴 ♻️ 🌿﷽🌿 -ھستی دای.. چشمش که به من می افتد، دست روی دستگیره، خشکش می زند. ھمین را کم داشتم!. به دور و برم نگاه می کنم تا شالم را پیدا کنم ولی نیست که نیست. دوباره به امیریل نگاه می کنم. دست جلوی دھانش مشت می کند و چند سرفه مصلحتی می کند. ولی من خنده اش را دیدم. به ھمدیگر محل نمی گذاریم. یک جورایی از ھم دلخوریم. رسمی برخورد می کنیم. دیگر گول مھربانی ھایش را نمی خورم. می دانم ھر بار به من نزدیک می شود سفارش بابی جانش است. وارد اتاق می شود و پشت به من گوشه کنار دنبال چیزی می گردد. -تبلت منو چکار کردی دایی جان؟!. ھستی که دارد با تبلت ور می رود از امیریل می پرسد: -دایی. ببین لیلی فرشته شده. - بیشتر شبیه جادوگر شھر ازه. زمزمه اش را می شنوم. باید حرص بخورم ولی از تشبیھش خنده ام می گیرد. حق با اوست. وحشتناک شده ام. حالا آمده و کنار ما ایستاده. -تبلت من کو ھستی؟!. ھستی تبلت را به سمتش می گیرد. -دایی از ما عسک بگیر. امیریل تبلت را می گیرد. مردد به من نگاه می کند. -بندازم؟! من که دارم می روم بگذار روزی که ھستی بزرگ می شود یادگاری از من داشته باشد. شانه ای بالا می اندازم. ھستی از تخت بالا می آید. دستش را دور گردنم چفت می کند. و لپش را به لپم می چسباند. من ھم دستم را دور کمرش می اندازم. امیریل چند قدم از ما فاصله می گیرد و تبلت را تنظیم می کند. به سختی سعی می کند لبخندی که دارد روی لبش پھن می شود را جمع کند. -آماده اید؟. من و ھستی با ھم می گوییم: بله. لبخند بزرگی می زنم و عکس یادگاری ما گرفته می شود. ھستی که می خوابد، دست و صورتم را می شورم و به پذیرایی می روم. مامان سرش در لپ تاپش است. دارد چیزی می نویسد. استاد ھم کنارش نشسته و زل زده به صفحه لپ تاپ. امیریل نیست. الھه تا مرا می بیند با لبخند می گوید: -حسابی خسته ات کرد وروجک. روبروی مامان و استاد می نشینم. ھر دو سرشان را بالا می گیرند. استاد لبخند می زند و مامان از بالای عینکش نگاھم می کند. -چه عجب!. بلاخره از اتاق اومدی بیرون. جوابی ندارم. سرم را پایین می اندازم. الھه از جایش بلند می شود: -برم یه دور چایی بیارم. استاد با فشار روی عصایش از جایش بلند می شود. -دنبالم بیا لیلی. مامان مشکوک به ما نگاه می کند. می رویم اتاق استاد. روی صندلی چوبی قھوه ای میزش می نشیند. دستھایش را روی عصایش می گذارد. جلوی پایش روی زمین می نیشنم. اتاق کوچکی دارد با پنجره ای که روی ھره اش پر است از گل ھای رنگارنگ. بوی گل ھا اتاق را پر کرده است. کنار پنجره تخت قرار گرفته و یک کتابخانه که از زمین است تا سقف و پر است از کتاب و دیکشنری. -خوب گزارش بده بابا جان. چکارا کردید؟!. نفسی می گیرم. صبح را به خاطرمی آورم. -خاله بازی. عروسک بازی. آب بازی. پارک رفتیم و بستنی خوردیم. تاب سوار شدیم. سرسره. کمی فکر می کنم. ظھر چه کردیم؟! -با ھم ناھار پختیم. کتاب براش خوندم. فکر کردم اگه بخواھم بگویم چکار کردیم دقیقه ھا طول می کشد. رو به استاد که مشتاق نگاھم می کرد، گفتم: -راستش استاد ھستی یه دقیقه ھم نذاشت وقتمون تلف شه. بازی پشت بازی. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم ببینید.. خیلی باحال بود.. 😁 گل های ایران به ژاپن با گزارش عربی و ترجمه فارسی🇮🇷✌️                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
آرزو میکنم 🌼 دلگرمی زندگیتون هر چیزی که هست واستون همیشگی باشه :)                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
وقتی انسان چیزی را به اندازه کافی باور کند اتفاقات خوب شروع می شوند 🌺                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
Hootan Honarmand - Havalie To (320).mp3
9.96M
🎙 🎶 هوای تو💓                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
اگه یه روزی فکر کردی آرزوهات دوره، یادت بیار ″خدا ″ نزدیکه💕 🦋🔷🦋 @mosbat_andishi          🔶🔺🔶
جا برای من گنجشک زیاد است ولی🕊 به درختان خیابانِ ″ تـــو ″ عادت دارم...🌿                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
أن تحب شخصا ما كثيرا، 💫 هذا يعني رعاية سلامته أو راحة باله کسی رو بسیار دوست داشتن یعنی، از "آرامشِ" او مراقبت کردن🌹                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو باهام کاری میکنی که حتی قلبم لبخند میزنه❣🫀                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
دوستان عزیز سلام عیدتون پیشاپیش مبارک 🌹🌹برا بچه های تیم ملی دعا کنید🙏
خیلی حیف شد... غصه خوردیم💔 سر بُرد ما از ولز و تاثیر مثبت روی فروکش کردن شلوغی های ز.ز.آ هم دوست داشتیم آمریکا رو ببریم تا کلا فتنه دفن بشه. ولی اون مرحله‌ی تاریخی به بصیرت و مجاهدت نیاز داشت نه اتفاقات شانسی فوتبالی. خدا از این امدادهای دوپینگی نمیکنه. حالا هم برخی رفقا تو دلشون میگفتن رفتن به فینال و قهرمانی در شب ۲۲ بهمن چه تاثیر خوبی میتونه در انتخابات و راهپیمایی ۲۲بهمن داشته باشه. ولی انقلاب اسلامی مقدس‌تر از این حرفاست که خدا بخواد بواسطه قِل خوردن توپ و رفتنش تو دروازه تقدیرش رو رقم بزنه. اتفاقات بزرگ، مقدمات حکیمانه‌ی بزرگ میخوان. نمیتونیم زلف امور بزرگ مقدس رو به مسائل اتفاقی و هیجانات گره بزنیم. 😉😊 دست بچه‌های تیم ملّی درد نکنه. دمشون گرم. با غیرت بازی کردن🌹 @hedye110
┄┅─✵💝✵─┅┄ بنام او آغاز میکنم چرا که نام او آرامش دلهاست و ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺳﻬﻢ ﺩﻟﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺼﺮﻑ ﺧﺪﺍﺳﺖ💖 سلام صبحتون بخیر الهی به امید تو💚 @hedye110 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
ما عاشق بے قرار یاریم همہ بر درد فراق او دچاریم همہ از پاے بہ جان او نخواهیم نشسٺ تا سر بہ قدومش بسپاریم همہ ‌‌@emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
🪴 ♻️ 🌿﷽🌿 لبخندش عمیق تر می شود. سرش را روی دستانش گذاشت. -به جمله ای که گفتی دقت کن. ھستی حتی یه دقیقه اشو ھم تلف نکرد. لذت ھم برد؟!. لبخند رضایت ھستی در ذھنم نقش می گیرد. سرم را تکان می دھم. دوباره دستم را می گیرد. کمی فشارش می دھد. چشم از من بر نمی دارد. -از ھستی یاد بگیر چطور زندگی کنی لیلی. نگاھش را تکان نمی دھد. باز می خواھد گیجم کند؟!. من ھنوز با مرگ کنار نیامده ام حالا پای زندگی را وسط می کشد؟ چطور می شود با ھر دوی اینھا یکجا کنار آمد؟!. -به تمام چیزای بی ارزش زندگیت بگو نه. خودتو وقف چیزایی کن که ارزش دارن. دستم را از دست استاد بیرون می کشم. زانوھایم را بغل می کنم. او نمی فھمد من یک چیز را برای خودم فرھنگ کرده ام: نه نگو. اعتراض نکن تا دختر خوبی باشی و ھمه دوستت داشته باشند بخصوص مامان. -شاید این حرفم درد داشته باشه ولی عزیزم درسته آخرین ھا غم انگیزن ولی باارزشن. مثل آخرین بھار. آخرین طلوع خورشید. آخرین شکوفه ھای درخت گیلاس. این حرف ھایش به ھمم می ریزد.دارد آخرین ھایم را گوشزد می کند. چطور دلش می آید؟! با خشم از جایم بلند می شوم. به سمت در می روم. -محض رضای خدا لیلی یه بار ھم که شده تو زندگیت شجاع باش نه یه ترسو که فقط میگه "باشه". "معذرت می خوام". "چشم". شھامت داشته باش و از اول زندگی کن. این بار اونجور که دوست داری نه فرح نه ھیچ کس دیگه.. می ایستم. درست دست گذاشته روی نقطه ضعفم. به سمتش برمی گردم. ایستاده و آرام است. منتظرم ادامه بدھد ولی او حرف را عوض می کند. -باید شیمی درمانی رو شروع کنی. یک روز دیرتر به ضررته. باید به فرحم بگی. سرم را به نشانه نه تکان می دھم. -من آماده نیستم. ھمه حسام درھمه. ھیچی سر جای خودش نیست. ھنوز باور نکردم. ھنوز می ترسم. می خوام وقتی مامان خبر دار شه که من با این مریضی کنار اومده باشم و بتونم لبخند بزنم. می نشیند. متفکر زل می زند به فرش طرح ترکمن زیر پایمان. دستم را پشتم می برم و در ھم قفل می کنم. غمگین با نوک انگشتان پایم روی زمین خط می کشم. دست آخر می گوید: -امیریلو صدا کن بیاد کارتون دارم. از چارچوب به پذیرایی نگاه می اندازم. روی مبل نشسته و با تبلتش ور می رود. ھر کاری می کنم نمی توانم به اسم صدایش کنم. یک نگاه به استاد می اندازم یک نگاه به امیریل. استاد متعجب می گوید: -از ھمین جا صداش کن بابا جان. نمی توانم. بگویم آقای راسخی!. بگویم امیریل!. چه کار کنم؟!. اصلا دلم نمی خواھد ھم کلامش شوم. سنگینی نگاھم را حس می کند و خوشبختانه سرش را بالا می گیرد. سرد نگاھش می کنم. با دست به اتاق اشاره می کنم. -استاد کارتون دارن. مامان سرش را بالا می گیرد و ما را نگاه می کند. امیریل تبلت را کناری می گذارد به اتاق می آید. ھر دو شانه به شانه روبروی استاد ایستاده ایم. با دست به پنجره اتاقش اشاره میکند. -از رو ھره پنجره دو تا گلدون کوچک ھست که خالی ان. بیارشون پسر. امیر یل ھمان کار را می کند. دو گلدان کوچک مربع شکل و سفالی به رنگ ھای کرم و صورتی. می خواھد به استاد بدھد که می گوید: -پیشت باشه. فردا میرید به یه گل و گیاه فروشی. دو تا گل از یه نوع و یه اندازه می خرید که ھنوز گل نداده باشه. ھر کس یکیشو برمیداره و ازش خوب مراقبت می کنه تا به گل بشینه اونوقت میاره برا من. امیریل اعتراض می کند: -بابی من ھزار جور گرفتاری دارم. فردا قراره کامپیوترای مجتمع پیروزی رو بیارن. استاد اخم می کند. -ھمین که گفتم. با ھم می رید. با ھم مشورت می کنید و یه جور گل می خرید. گلای آپارتمانی. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
عشق همین است همین که یک ذره از تو می‌شود تمام من ...🌸✨                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
وقتی پای خدا در میان باشد🍃 همیشه راهی هست... 🦋🔷🦋   @mosbat_andishi          🔶🔺🔶
enc_16962780598617176414893.mp3
2.59M
♥️نماهنگ خیرالأنام 🎙محمد فصولی 🎵استودیویی •┈┈••••✾•🌿🕊🌿•✾•••┈┈• @hedye110
enc_16460380389373949325690.mp3
6.16M
♥️مبعثه اوج برکات بر تو محمد صلوات 🎙امیرکرمانشاهی. •┈┈••••✾•🌿🕊🌿•✾•••┈┈• @hedye110
کانال عشاق الحسین_۲۰۲۳_۰۲_۱۷_۱۹_۵۵_۴۲_۶۱۲.mp3
6.13M
•°یا محمد،یااحمد، یاحمید،یامحمود ‌‌حاج محمود کریمی عیدتون مبارک💐 @hedye110
دوستان عزيز سلام طبق قرارمون شب جمعه تا جمعه غروب ختم صلوات داریم 🌹 به نیت سلامتی و ظهور امام زمان عجل الله و پیروزی رزمندگان غزه نجات همه ي مظلومان عالم و شفای مریض ها هدایت و عاقبت بخیری همه جوان ها و همه ی اعضای کانال و حاجت روائی همه ي اعضای کانال و ثواب صلوات ها هدیه ب امام رضا علیه‌السلام...... عیدتون مبارک 🌹🌹🌹🌹 تعداد صلوات هاتون رو به آیدی زیر ارسال کنید بسم الله ⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 خیلی از دوستان التماس دعا گفتن بیاید همه همدیگه رو دعا کنیم 🙏🙏عیدتون مبارک🌹🌹🌹🌹🌹
🌸عید است و هوا شمیم جنت دارد 🌸نام خوش مصطفی حلاوت دارد 🌸 با عطر گل محمدی و صلوات 🌸این محفل ما عجب طراوت دارد 🌷🍃 مبعث نبی رحمت، پیامبر خاتم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم بر تمام جهانیان مبارک باد