eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
5.1هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو باهام کاری میکنی که حتی قلبم لبخند میزنه❣🫀                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
دوستان عزیز سلام عیدتون پیشاپیش مبارک 🌹🌹برا بچه های تیم ملی دعا کنید🙏
خیلی حیف شد... غصه خوردیم💔 سر بُرد ما از ولز و تاثیر مثبت روی فروکش کردن شلوغی های ز.ز.آ هم دوست داشتیم آمریکا رو ببریم تا کلا فتنه دفن بشه. ولی اون مرحله‌ی تاریخی به بصیرت و مجاهدت نیاز داشت نه اتفاقات شانسی فوتبالی. خدا از این امدادهای دوپینگی نمیکنه. حالا هم برخی رفقا تو دلشون میگفتن رفتن به فینال و قهرمانی در شب ۲۲ بهمن چه تاثیر خوبی میتونه در انتخابات و راهپیمایی ۲۲بهمن داشته باشه. ولی انقلاب اسلامی مقدس‌تر از این حرفاست که خدا بخواد بواسطه قِل خوردن توپ و رفتنش تو دروازه تقدیرش رو رقم بزنه. اتفاقات بزرگ، مقدمات حکیمانه‌ی بزرگ میخوان. نمیتونیم زلف امور بزرگ مقدس رو به مسائل اتفاقی و هیجانات گره بزنیم. 😉😊 دست بچه‌های تیم ملّی درد نکنه. دمشون گرم. با غیرت بازی کردن🌹 @hedye110
┄┅─✵💝✵─┅┄ بنام او آغاز میکنم چرا که نام او آرامش دلهاست و ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺳﻬﻢ ﺩﻟﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺼﺮﻑ ﺧﺪﺍﺳﺖ💖 سلام صبحتون بخیر الهی به امید تو💚 @hedye110 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
ما عاشق بے قرار یاریم همہ بر درد فراق او دچاریم همہ از پاے بہ جان او نخواهیم نشسٺ تا سر بہ قدومش بسپاریم همہ ‌‌@emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
🪴 ♻️ 🌿﷽🌿 لبخندش عمیق تر می شود. سرش را روی دستانش گذاشت. -به جمله ای که گفتی دقت کن. ھستی حتی یه دقیقه اشو ھم تلف نکرد. لذت ھم برد؟!. لبخند رضایت ھستی در ذھنم نقش می گیرد. سرم را تکان می دھم. دوباره دستم را می گیرد. کمی فشارش می دھد. چشم از من بر نمی دارد. -از ھستی یاد بگیر چطور زندگی کنی لیلی. نگاھش را تکان نمی دھد. باز می خواھد گیجم کند؟!. من ھنوز با مرگ کنار نیامده ام حالا پای زندگی را وسط می کشد؟ چطور می شود با ھر دوی اینھا یکجا کنار آمد؟!. -به تمام چیزای بی ارزش زندگیت بگو نه. خودتو وقف چیزایی کن که ارزش دارن. دستم را از دست استاد بیرون می کشم. زانوھایم را بغل می کنم. او نمی فھمد من یک چیز را برای خودم فرھنگ کرده ام: نه نگو. اعتراض نکن تا دختر خوبی باشی و ھمه دوستت داشته باشند بخصوص مامان. -شاید این حرفم درد داشته باشه ولی عزیزم درسته آخرین ھا غم انگیزن ولی باارزشن. مثل آخرین بھار. آخرین طلوع خورشید. آخرین شکوفه ھای درخت گیلاس. این حرف ھایش به ھمم می ریزد.دارد آخرین ھایم را گوشزد می کند. چطور دلش می آید؟! با خشم از جایم بلند می شوم. به سمت در می روم. -محض رضای خدا لیلی یه بار ھم که شده تو زندگیت شجاع باش نه یه ترسو که فقط میگه "باشه". "معذرت می خوام". "چشم". شھامت داشته باش و از اول زندگی کن. این بار اونجور که دوست داری نه فرح نه ھیچ کس دیگه.. می ایستم. درست دست گذاشته روی نقطه ضعفم. به سمتش برمی گردم. ایستاده و آرام است. منتظرم ادامه بدھد ولی او حرف را عوض می کند. -باید شیمی درمانی رو شروع کنی. یک روز دیرتر به ضررته. باید به فرحم بگی. سرم را به نشانه نه تکان می دھم. -من آماده نیستم. ھمه حسام درھمه. ھیچی سر جای خودش نیست. ھنوز باور نکردم. ھنوز می ترسم. می خوام وقتی مامان خبر دار شه که من با این مریضی کنار اومده باشم و بتونم لبخند بزنم. می نشیند. متفکر زل می زند به فرش طرح ترکمن زیر پایمان. دستم را پشتم می برم و در ھم قفل می کنم. غمگین با نوک انگشتان پایم روی زمین خط می کشم. دست آخر می گوید: -امیریلو صدا کن بیاد کارتون دارم. از چارچوب به پذیرایی نگاه می اندازم. روی مبل نشسته و با تبلتش ور می رود. ھر کاری می کنم نمی توانم به اسم صدایش کنم. یک نگاه به استاد می اندازم یک نگاه به امیریل. استاد متعجب می گوید: -از ھمین جا صداش کن بابا جان. نمی توانم. بگویم آقای راسخی!. بگویم امیریل!. چه کار کنم؟!. اصلا دلم نمی خواھد ھم کلامش شوم. سنگینی نگاھم را حس می کند و خوشبختانه سرش را بالا می گیرد. سرد نگاھش می کنم. با دست به اتاق اشاره می کنم. -استاد کارتون دارن. مامان سرش را بالا می گیرد و ما را نگاه می کند. امیریل تبلت را کناری می گذارد به اتاق می آید. ھر دو شانه به شانه روبروی استاد ایستاده ایم. با دست به پنجره اتاقش اشاره میکند. -از رو ھره پنجره دو تا گلدون کوچک ھست که خالی ان. بیارشون پسر. امیر یل ھمان کار را می کند. دو گلدان کوچک مربع شکل و سفالی به رنگ ھای کرم و صورتی. می خواھد به استاد بدھد که می گوید: -پیشت باشه. فردا میرید به یه گل و گیاه فروشی. دو تا گل از یه نوع و یه اندازه می خرید که ھنوز گل نداده باشه. ھر کس یکیشو برمیداره و ازش خوب مراقبت می کنه تا به گل بشینه اونوقت میاره برا من. امیریل اعتراض می کند: -بابی من ھزار جور گرفتاری دارم. فردا قراره کامپیوترای مجتمع پیروزی رو بیارن. استاد اخم می کند. -ھمین که گفتم. با ھم می رید. با ھم مشورت می کنید و یه جور گل می خرید. گلای آپارتمانی. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
عشق همین است همین که یک ذره از تو می‌شود تمام من ...🌸✨                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
وقتی پای خدا در میان باشد🍃 همیشه راهی هست... 🦋🔷🦋   @mosbat_andishi          🔶🔺🔶
enc_16962780598617176414893.mp3
2.59M
♥️نماهنگ خیرالأنام 🎙محمد فصولی 🎵استودیویی •┈┈••••✾•🌿🕊🌿•✾•••┈┈• @hedye110
enc_16460380389373949325690.mp3
6.16M
♥️مبعثه اوج برکات بر تو محمد صلوات 🎙امیرکرمانشاهی. •┈┈••••✾•🌿🕊🌿•✾•••┈┈• @hedye110
کانال عشاق الحسین_۲۰۲۳_۰۲_۱۷_۱۹_۵۵_۴۲_۶۱۲.mp3
6.13M
•°یا محمد،یااحمد، یاحمید،یامحمود ‌‌حاج محمود کریمی عیدتون مبارک💐 @hedye110