┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
سلام به خدا
که آغازگر هستی ست
سلام برمنجی عالم
که آغازگر حکومت الهیست
سلام به آفتاب
که آغازگر روزست
سلام به مهربانی
که آغازگر دوستیست
سلام به شماکه
آفتاب مهربانی هستید
الهی به امید تو💚
@hedye110
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری | #جمعه_های_دلتنگی
چون تورا نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#سلام_امام_زمانم
🌹بوی عطریاس دارد#جمعه ها❣
🌹وعده دیداردارد #جمعه ها❣
🌹#جمعه هادل یاد دلبرمی کند❣
🌹نغمه یاابن الحسن سرمی کند❣
#جمعه هست متعلق به #مهدی_فاطمه عج حداقل صد صلوات برای سلامتی و ظهورش و سوره توحید هر چه متوانید بخوانید وهدیه به مولا کنید. ان شاءالله از زمینه سازان ظهورش باشیم
#صبحتون_مهدوی
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#ازبامتاآسمان 🪴
#قسمتچهلششم♻️
🌿﷽🌿
برگه را از روی زمین برمی دارم و از اتاق خارج می شوم. سر از پا نمی شناسم. کنار در می
ایستم. فرھاد دست به سینه به سیستم جانی تکیه داده است.
-می دونستم با اون حسی که تو می گرفتی می تونی از پس یه دکلمه بربیای.
خجالت می کشم. زیر لب می گویم:
-ممنون.
-قراره یه آھنگ برای مسابقه آماده کنیم. دکلمه خون می خواستیم.
به روژین اشاره می کند که سرش را به بازوی لاغر کافکا تکیه داده است.
-روژین صدای زیری برای ھمخونی با من داره. صدای تو مناسب تر از اونه.
چشم ھمه به من است. کمی دست و پایم را گم می کنم. دست ھای لرزانم را پشتم می
برم. حسین نگاه از روژین می گیرد و رو به فرھاد می کند.
-فعلا باید یکیو پیدا کنی ترجمه ترانه رو برامون ویرایش کنه. این از ھمه مھمتره.
ھمین که اسم ترجمه را می شنوم با ذوق می گویم:
-من. من می تونم.
با بھت نگاھم می کنند.
آب دھانم را قورت می دھم . در حالیکه نمی توانم خوشحالی ام را پنھان کنم می گویم:
-من مترجمی خوندم. می تونم متنو ترجمه کنم.
اول ھمه سکوت می کنند بعد صدای جیغ روژین و "ایول" حسین در اتاق می پیچد. لبخند
فرھاد و جانی تا گوش ھایشان رسیده و کافکا ھمچنان سرد نگاھم می کند. از وقتی فھمیده
ام بیمارم این اولین بار است که از گذشته ام کمی دلشاد می شوم. روژین به طرف می آید و
دستم را می کشد. فرھاد اعتراض می کند:
-روژین کاریش نداشته باش!.
از اتاق خارج می شویم. روژین با صدای بلند جوابش را می دھد:
-کاریش ندارم بابا!. جوش نزن.
وارد اتاق وسطی می شویم. یخچال و گاز کوچکی یک طرف دیوار گذاشته اند و طرف دیگر
ظرفشویی و چند کابینت است. وسطش یک میز و شش صندلی پلاستیکی قرمز دیده می
شود. روژین مرا روی یکی از صندلی ھا می نشاند. دست داخل جیب دامنش می کند.
-حالا که یکی از ما شدی باید قیافه اتم مثل ما شه.
سرم را عقب می کشم.
-نه.
دستش را پشت سرم می گذارد و به زور به جلو فشار می دھد. از پس این دختر برنمی آیم.
-چرا اتفاقا. قیافت عین خانم معلماست. قراره راکر شی خیر سرت.
خودم را به او می سپارم. آرایشم که تمام می شود دسته ھای روسری را پشت سرم می
برد و دست آخر روی سینه ھایم می اندازد. از روی دیوار آینه گردی می آورد و دستم می
دھد.
-از فامیلای فرھادی؟!
زیر چشمی نگاھش می کنم.
-نه.
قیافه خودم را که در آینه می بینم با آن خط مشکی پررنگ دور چشمم و رژ زرشکی تیره یاد
لیدی گاگا می افتم و خنده ام می گیرد.
-چقدر میشناسیش؟!.
چه می خواھد بفھمد؟!. آینه را روی میز می گذارم.
-چطور؟!.
از جایش بلند می شود و می رود سمت در. سرکی بیرون می کشد و دوباره برمی گردد
سرجایش. پاھایش را زیرش جمع می کند. سرش را جلو می آورد و آرام می گوید:
-آخه میگن قبلا مایه دار بوده. نامزدم داشته. ولی بھش خیانت می کنه و بابا وقتی می فھمه
میندازتش بیرون.
سرش را به سرعت سمت در می چرخاند و آرام بر می گرداند. دلشوره به جانم می اندازد.
-گفتم شاید از فامیلاشی. آخه از وقتی ما فرھادو شناختیم ھیچ دختری رو به گروه نیاورده.
گفتم شاید تو از آشناھاش باشی.
عجب دختریست!. به قول مامان "نخود در دھانش خیس نمی خورد". گوشه مانتوام را می
کشد. با التماس می گوید:
-واقعا ھیچی نمی دونی؟!.
از جایم بلند می شوم و می گویم:
-نه.
گوشی اش زنگ می خورد.
-الو عشقم.
-آره استودیوم.
در را باز می کنم که با حسین چھره به چھره می شوم. قلبم می ریزد. دست روی سینه ام
می گذارم. حسین خودش را پشت در می کشد. بیرون که می روم می گوید:
-با کی حرف می زنه؟!.
تعجب می کنم.
-بله؟!.
با سر به داخل اشاره می کند.
-روژینو می گم. با پسره؟!.
دستش را می کند داخل موھای توپی اش. با خودش حرف می زند.
-به امام رضا این بار بره با یکی دیگه یا کار دست خودم می دم یا اون.
روژین بیرون می آید و دست به سینه و طلبکار به حسین می توپد:
-من نمی دونم آخه تو چکاره منی که اینقدر تو کارای من دخالت می کنی ھا؟!.
صدای حسین بالا می رود:
-صد دفعه گفتم با کسی باش که قدرتو بدونه.
-آخه به تو چه؟!.
حسین دستش را با عصبانیت کنار گوش روژین تکان می دھد.
-من نگرانتم. نگران.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
هدایت شده از عاشقانِ امام رضا علیه السلام
#نگینآفرینش🪴
#قسمتاول🪴
#مقدمه🪴
🌿﷽🌿
در ابتداي بحث درباره مهدويت، اين سؤال مهم مطرح است كه با وجـود علـوم و فنـون
مختلف، بحث كردن در موضوع مهدويت چه ضرورتي دارد؟ آيا ايـن بحـث ، يـك بحـث
فرعي است يا جزء مباحث مهم و اصلي زنـدگي اسـت؟ آيـا سـخن از مهـدويت ، نيـازي از
نيازهاي امروز ماست و ميتواند تحولي اساسي در زندگي ما ايجاد كند؟
روشن است كه شناخت ضرورت و بايستگي اين موضوع، سبب تقويت انگيزه و نشـاط
در پيگيري اين بحث و به كارگيري تمام امكانات مادي و معنـوي در جهـت تـرويج ايـن
عقيده و راهبرد اساسي زندگي خواهد شد. ما مدعي هستيم كه بر اساس متون ديني، امامـت
ومهدويت، هويت اصلي و اساسي مسلمين است و به همين دليل در رأس توصيه هاي پيـامبر
عظيم الشأن اسلامبوده است. امامت، اصـلي اسـت كـه در راسـتاي اصـول مهـم ديـن ،
يعني توحيد و نبوت، طرح شده و مكمل و متمم آن اصول است.
بجاست در اين مجال، ضرورت پرداختن به بحث مهدويت را در ابعاد گوناگون بررسي
كنيم:
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی
#نگینآفرینش
#مسابقه
#نشرحداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
➥ @shohada_vamahdawiat
➥@hedye110
⤴️ مارو به دوستان خودتون معرفی کنید🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹🔸نوجوانان و جوانان سراسر عالم،
بارها و بارها از بزرگان دین، مژدهی دیدارِ یار گرفتهاند. موج اسلام خواهی در دنیا، حجم بالای تشرّف به مکتب اهل بیت علیهم السلام و دریای عشق و ارادت نسل جدید به مولایشان، مثال زدنی است.
نسل جدید، به هوش است که باید خود را برای سربازی مهدی موعود عجل الله فرجه الشریف آماده کند. و این در تجمّعات و توسّلات بزرگ سالهای اخیر بیشتر دیده میشود.
💚 #تنها_امید
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌹🌻🌹
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
@hedye110
شاید که به پیکر جهان جان آمد
شاید که شب غصه به پایان آمد
آمـاده پــــی ظهـــور او باید شد
شاید که همین نیمۀ شعبــان آمد
#سیدمجتبی_شجاع
#ولادت_امام_مهدی_عج_پیشاپیش_مبارک
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#ازبامتاآسمان 🪴
#قسمتچهلهفتم♻️
🌿﷽🌿
روژین زیر دست حسن می زند و داد می کشد:
-نمی خوام نگران من باشی. کم دماغ زشتتو بکن تو کارای من.
قشقرقی راه انداخته اند. کناری ایستاده ام و جروبحثشان را تماشا می کنم. فرھاد از اتاق
می آید بیرون. با صدای بلندی می گوید:
-چتونه باز؟!. بیاین تو می خوایم تمرین کنیم.
چشمش که به من می افتد جا می خورد. نگاه از قیافه ای که روژین برایم درست کرده
برنمی دارد. من ھم خوب نگاھش می کنم. به چشمان آرامش. از خودم می پرسم این مرد
اھل خیانت کردن است؟!. یعنی رفته با زنی دیگر؟!. باورش برایم سخت است!. یعنی به
فرھادی که تا حالا من شناخته ام نمی آید!.
تعجب را می شود از نگاھش خواند. چشم ازش می گیرم.
آرام می گوید:
-بیا تو. کاری به این دوتا دیوونه نداشته باش.
می روند داخل اتاق و تمرین را شروع می کنند. من ھم این طرف کنار دست جانی می
نشینم و نگاھشان می کنم. مدت ھا ساز می زنند و گاھی فرھاد ایرادھایشان را می گیرد.
به روژین نگاه می کنم که چطور گیتار الکتریکی می نوازد. به حسین که پشت آن ھمه طبل و
سنج نشسته و با چوب رویشان می کوبد. به کافکا که غرق نواختن سازش است و در آخر
فرھاد که گاھی ویلن می زند و گاھی می خواند. گروه با ھمدیگر سر و بدن ھایشان را تکان
می دھند. عشق به کاری که انجام می دھند را می شود در چھره تک تک شان دید. لذت
می برند.
خود واقعی من کجاست؟!. آنقدر وقت ندارم که سازی یاد بگیرم و وارد دسته شان شوم. کی
می توانم به خودم برسم و لذت واقعی را بچشم؟!. راه درست کدام است؟!.
آه می کشم. جانی به طرفم برمی گردد.
-صبر داشته باش. توھم به زودی وارد گروه میشی.
دردم را فقط خودم می دانم. "خیلی زود" او با چشم به ھم زدنی برای من "دیر" می شود.
-زود یعنی کی؟!.
می خندد. دست روی پایش می کوبد.
-چقدر تو عجله داری دختر.
به یچه ھا نگاه می کنم. من می خواھم از باقیمانده عمرم نھایت استفاده را ببرم. تا مرگ را
دم گوشت حس نکنی نمی دانی زندگی چه مزه شیرین و گاھی تند و تیزی دارد که اشکت
را در می آورد.
ادامه می دھد:
-تو ترجمه فرھاد و ویرایش کن. ما ھم چند نفرو واسه ساز جدیدمون می گیرم. موسیقی که
آماده شد اونوقت نوبت تو و فرھاد می رسه. چند ماه بیشتر طول نمی کشه.
خوب است. ھمین می شود انگیزه دیگری تا بیشتر دوام بیاورم.
-چنتا آھنگ توی نت داریم. البته آھنگ ھامون زیرزمینی ان.
اسم "زیرزمینی" باعث تعجبم می شود. قبلا چند باری این اسم را شنیده ام.
-قبلا متال کار می کردیم. ھمگی عاشقش بودیم. ولی پول و حمایت توش نبود. گروه تا مرز
پاشیده شدن پیش رفت. فرھاد تصمیم گرفت سبکو عوض کنه تا بتونیم آلبوم بیرون بدیم. حالا
ھم منتظریم آلبوممون از ارشاد مجوز بگیره.
حالا می فھمم وقتی فرھاد می گفت "خودت شدن درد داره" یعنی چی؟!. پس آنھا ھم تاوان
خودشان را پس می دھند. ھر دو سکوت می کنیم و چشم می دوزیم به آن طرف شیشه و
تلاش آنھا.
بچه ھا بلاخره خسته می شوند و از اتاق می آیند بیرون. عرق از سرو کولشان می ریزد. پف
موھای حسین خوابیده. مثل شیری که زیر باران مانده. ھر کدام طرفی می روند. کافکا روی
تختش دراز می کشد. حسین و روژین می روند آشپزخانه. فرھاد کنار جانی می نشیند و گپ
و گفت می کنند. پا می شوم و به اتاق باکس می روم.
دست می کشم روی سنج ھای طلایی. روی طبل ھای کوچک و بزرگ.
من کجای این عالمم؟!. زمزمه می کنم:
-اسرار ازل نه تو دانی و نه من.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
میلاد با سعادت منجی عالم بشریت امام زمان (عج) پیشاپیش مبارک باد♥️
🌹ولادتت نه فقط آبرو به شعبان داد
🌹كه در ضمير تمامى مردگان جان داد
🌹اَلا ستارۀ موعودِ گرم و عالمتاب!
🌹به دشت تيرۀ هستى چو آفتاب بتاب
🌹بتاب و ظلمت ظلم زمانه را بردار
🌹ز گردههاى بشر تازيانه را بردار
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
پیشاپیش #ولادت_امام_مهدی_عج_مبارک
@hedye110
Man_Che_Dar_Paye_To_Rizam.mp3
2.33M
🎙 #حسینعلی_شبانپور
✨ مَن چِه دَر پٰایِ تُو ریزَم،
که پَسَندِ تُو بُوَد ...🪶
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌹🌻🌹
هدایت شده از عاشقانِ امام رضا علیه السلام
دوستان عزیز سلام عیدتون پیشاپیش مبارک....بیاین امروز و فردا فضای کانالهامون رو امام زمانی کنیم...میخوایم کانالهامون رو پر کنیم از دلنوشته ها کليپ های صوتی و تصویری نیمه شعبان و عکس نوشته های ارسالی شما عزیزان.....
ارسالی هاتون رو برای آیدی زیر بفرستید و بگین تو کدوم یکی از کانالهامون عضو هستید🌺🌺⤵️⤵️
@Yare_mahdii313
@Baboljjonon_شور_همه_دنیا_کجا_و_لطف_دستات_۲۰۲۲_۰۳_۱۷_۱۵_۴۵_۲۵_۹۵۷.mp3
4.57M
دردم از یاره،
درمونم از یاره
چی بهتر ازاین ...🎊