خدايا ممنون براى تمام خنده هاى امسالم
خدايا ممنون براى تمام اشکهاى امسالم…
خدايا ممنون از درس هاى بزرگ زندگى امسالم…
خدايا ممنون از اينکه يادم دادى خودم باشم…
بيشتر از هميشه…
و خدايا سوگند به تمام شکوفه هاى اين بهار…
آرزو مى کنم خنده هاى امسال از ته دل…
گريه هايی از سر شوق…
آرامشى به قشنگى رنگين کمان دانايى
بينايى و مَنِشى به وُسعت هردو جهان…
و خلوت هايى که با قشنگترین ها پر بشه…
و خدايا خدايا هرگز نگويم دستم بگير ؛…
عمري است گرفته اي، رهايش مکن!…
خدايا من قدرت ان را ندارم تا قلب انها که دوستشان دارم را شاد کنم ؛
از تو مي خواهم دراين روزهای پايانی سال،…
مشکلاتشان را آسان، دعاهايشان را مستجاب و دلشان را شاد گردانی…
آمين تقديم به عزیزانم
💚💚💚💚
#ماه_میهمانی_خدا | دعای روزهای ماه رمضان
🏷 (دعای روز نهم)
🤲 خدایا مرا به سوی رضایت سوق ده...
➥ @hedye110
Tahdir joze8.mp3
4.07M
#هر_روز_با_قرآن
#ختم_قرآن_کریم_در_رمضان
جزء هشتم
👤با صدای استاد معتز آقایی
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @hedye110
Tahdir joze9.mp3
4.11M
#هر_روز_با_قرآن
#ختم_قرآن_کریم_در_رمضان
جزء نهم
👤با صدای استاد معتز آقایی
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @hedye110
🟢 السّلامُ عليك يا ربيعَ الاَنام و نضرة الایّام
آقا دعای عید من امسال «تعجیل» است
وقتی تو تحویلم بگیری سال تحویل است
🌺 به امید فرا رسیدن سال ظهور 🌺
🌷 سال نو مبارک 🌷
➥ @hedye110
#عیدتون_مبارک
چه زیباست
درس آموختن از طبیعت و بهاری شدن
با تمنای استجابت دعای حول حالنا الی احسن الحال
بهارتان قرین شادی و آرامش
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعا
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
بنام او آغاز میکنم
چرا که نام او
آرامش دلهاست و
ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺳﻬﻢ ﺩﻟﯿﺴﺖ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺼﺮﻑ ﺧﺪﺍﺳﺖ💖
سلام صبحتون بخیر
الهی به امید تو💚
➥ @hedye110
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم
دیگران در تب و تاب شب عیدند ولی
مثل یک سال گذشته به تو مشغولم من...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
جهت تعجیل در ظهور صلوات💚
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#ازبامتاآسمان 🪴
#قسمتهفتاد♻️
🌿﷽🌿
بعد از مردن آنھا دنیا نایستاد و
بعد از من ھم نمی ایستد. دنیا بعد از مرگ ھیچ کس به آخر نمی رسد. پس چرا من نشسته
ام؟!. یکباره بلند می شوم. اسکناسی در دستمال ابریشمی پیرمرد که روی زمین پھن کرده
می اندازم و به راه می افتم. فرھاد دوان دوان خودش را به من می رساند. راھم را سد می
کند.
-چی شد؟!.
-بریم خونه پیدا کنیم دیگه.
سرش را می آورد جلو.
-تو یه جوری!.
بند دلم پاره می شود. با تردید می پرسم:
-یه جور خوب یا... یا یه جور بد؟!.
بازدمش می ریزد تو صورتم. چشم از من نمی گیرد.
-یه جور خاص!.
به یکباره ده ھا نفر در قلبم طبل می کوبند. ما میان خیابان ایستاده ایم و مردم از کنارمان رد
می شوند.
****
تماسش که قطع می کند و می رود پشت میزش می نشیند.
-شما می تونید برید خانم موحد.
جم نمی خورم. دیگر ماندن و کار کردن در این مجتمع بی معنی است. سرش را بالا می گیرد
و وقتی می بیند ھنوز سرجایم ایستاده ام می گوید:
-خوب؟!.
نگاھم را می دوزم به کف اتاق. از نگاه کردن بھش فرار می کنم. می دانم طوفانی در راه
است.
-بابی که خدا رو شکر مرخص شده و دیگه نگرانی نداریم.
قلبم از حرفی که می خواھم بگویم به تپش افتاده. با لبه کیفم ور می روم.
-من... خوب یعنی... من دیگه اینجا کار نمی کنم.
سکوتش باعث می شود سرم را بالا بگیرم. زل زده است به من. مدت طولانی ھر دو بی
ھیچ حرفی به ھم نگاه می کنیم. دست آخر او دوباره چشم می دوزد به صفحه کامپیوترش.
-بفرمایید سرکارتون وقت منو نگیرید.
وقت کسی که دارد گرفته می شود وقت من است نه او. سعی می کنم آرام باشم.
-ولی من...
از جایش بلند می شود و می آید روبرویم می ایستد. خم می شود توی صورتم.
-از آدمای بی اراده متنفرم. از آدمھایی که از زیر بار مسئولیتی که بھشون دادن در میرن
بیشتر. از کسایی که به قولشون عمل نمی کنن. می فھمی؟!.
بی اراده را با غیظ و تمسخر ادا می کند. کنار نمی رود. نگاه نمی گیرد. خشمگین می شوم.
سرم را بالا می گیرم. بالاتر. لیلی شجاع باش و برای اولین بار ھم که شده بگو نمی مانم.
سر حرفت بمان.
-ھر چی میخوای بگو. من نمی مونم.
تکان نمی خورد. با دست به در اشاره می کند.
-برگردید سرکارتون. ھمین الان. دیروزم که خونه به استراحت گذشت. حالا برید خانم عزیز.
بغض می کنم. دیروز تنھایی به شیمی درمانی رفتم. ظھر بی حال و خسته به خانه برگشتم.
آنقدر بی جان بودم که نتوانستم به مجتمع بیایم. حالت تھوع امانم را بریده بود. یک پایم اتاق
بود و پای دیگرم دستشویی. گاھی که توان نداشتم روی کاناپه پذیرایی دراز به دراز می
افتادم. باید به مامان بگویم. دیگر تنھایی از پسش برنمی آیم. زیر یکی دوتا از ناخن ھایم خون
ریزی داده که لاک قرمزی رویشان کشیده ام. امروز که بھترم آمده ام اینجا تکلیفم را یکسره
کنم. برمی گردد تا برود پشت میزش بنشیند. نمی خواھم بمانم. لحظه لحظه ی روزھایم
برایم حکم طلا دارند. او نمی داند تا چیزی را از کسی دریغ نکنند قدرش را نمی فھمد و
زندگی از من دریغ شده است.
-من تصمیممو گرفتم.
پشت به من می ایستد.
-نشنیده می گیرم و بھتون اجازه نمی دم رو حرف من حرف بزنید.
زورگوست. دارد حرصم را در می آورد. دارد مرا به نقطه جوش می رساند. دلیل اینھمه
اصرارش را نمی فھمم!. صدایم را بالا می برم.
-ولی من نمی مونم.
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
هدایت شده از عاشقانِ امام رضا علیه السلام
دوستان عزيز سلام طبق قرارمون شب جمعه تا جمعه غروب ختم صلوات داریم 🌹
به نیت سلامتی و ظهور امام زمان عجل الله و پیروزی رزمندگان غزه نجات همه ي مظلومان عالم و شفای مریض ها هدایت و عاقبت بخیری همه جوان ها و همه ی اعضای کانال و حاجت روائی همه ي اعضای کانال و ثواب صلوات ها هدیه ب امام رضا علیهالسلام......
🌹🌹🌹🌹
تعداد صلوات هاتون رو به آیدی زیر ارسال کنید بسم الله ⤵️⤵️
@Yare_mahdii313
#سلام_امام_زمانم 💚
دوباره بی تو دارد اين جهان جديد میشود
زمين پر از گل و شکوفهی سپيد میشود
تو آيه آيه کوثر زلال آفرينشی
جهان بدون روی تو، چگونه عيد میشود؟
علی کفشگر
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊