┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
آغاز سخن یاد خدا باید کرد
خود را به امید او رها باید کرد
ای با تو شروع کارها زیباتر
آغاز سخن تو را صدا باید کرد
الهی به امید تو💚
اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#آقاجانسلام
#آقاجانتولدتمبارک
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕌🕊🕌
#سلام_امام_زمانم
کارگر کم داری آقا جان، سخنران بیشمار ...
قیل و قال از غربتت کردیم اما کار نه ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#آقاجانسلام
#آقاجانتولدتمبارک
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕌🕊🕌
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#التماسدعایفرج
➥ @hedye110
#ازبامتاآسمان 🪴
#قسمتصدپنجاهپنجم ♻️
🌿﷽🌿
_آماده است آقا جان.
فرھاد مرا از روی ویلچر بلند می کند و می برد توی یکی از اتاق ھای طبقه پایین. یک پتو
سفید کنار دیوار پھن کرده اند و چند بالش با روکش تترون سفید و گلدوزی گل سرخ ھم
گذاشته اند. فرھاد مرا دراز می کند زمین. نفس راحتی می کشم. دلم می خواھد کسی
دست به استخوان ھای پشتم بکشد تا دردش بیفتد.
-تی تی بھش برس. کمی آب بھش بده. ببین کار خاصی نداره؟. ناھارم اگر آماده است بکش
بی زحمت.
رو به من می گوید:
-من برم بیرون یه صحبتی با مامانت کنم.
می رود بیرون. قدرت دم در ایستاده و ما را نگاه می کند. نگاھی که نمی شود حدس زد چه
حسی دارد. مرا با تی تی تنھا می گذارند. تی تی به کارھایم می رسد. دست و صورتم را
آب می زند. آب می گذارد دھانم. لباس ھایم را مرتب می کند. می پرسد کار دیگری دارم که
ابرو می اندازم بالا. با دلسوزی نگاھم می کند. دست می کشد روی سرم. خودش را تاب
می دھد و می گوید:
-تی قربون بوشوم خانم جان!.
با پر روسری اشک ھایش را پاک می کند. دست ھایش را سمت بالا می گیرد و رو به
خدایش چیزی زمزمه می کند و وقتی حرفش تمام می شود دست ھایش را می مالد به
صورتش. بلند می شود. زیر لب چیزی غمگین می خواند. ھی مرا زیر چشمی نگاه می کند و
می گوید:
-آقا فرھاد!. آقا جان!.
نمی دانم دلش برای کداممان می سوزد!. برای منی که به این روز افتاده ام یا فرھادی که
بدشانس است و یک ھمچین دختری وارد زندگی اش شده است. سفره می اندازد. فرھاد
می آید تو.
به تی تی می گوید:
-برو یه کاری سپردم قدرت. برو ببین انجامش بده. وسایلم بذار تو سبد.
تی تی چشمی می گوید و می رود بیرون. ھیچ از کارھایش سردرنمی آورم. چیزی نمی
گوید. مرا اینجا گیرانداخته بدون مامان.
فرھاد مرا می نشاند. از غذای سفره چند لقمه دھانم می گذارد. سرم را که پس می کشم
قاشق را می گذارد توی بشقاب و خودش مشغول خوردن می شود. غذایش که تمام می
شود دراز می کشد و سرش را می گذارد روی ران من. دلم زیر و رو می شود. گرما می ریزد
توی رگ ھایم و از زیر گلویم می پاشد بیرون. دستم را بلند می کند و می گذارد روی سرش.
لبخند می زنم. انگشت ھایم را یواش یواش می کشم روی پوست سرش. پوست صافش را
زیر نرمه انگشتم حس می کنم. ساعدش را می گذارد روی چشم ھایش. چیزی نمی گوید.
خستگی در می کند. من ھم از پنجره زل می زنم به آسمان ابری. ابری سیاه که معلوم
است باردار است. بوی خوب چوب سوخته می آید. یک ربعی که می گذرد، ساعدش را برمی
دارد. دستم را می گیرد و انگشتانم را می بوسد. وجودم پر از مھر می شود. پر از آرامش.
بلند می شود. کش و قوسی به خودش می دھد. چشم ھایش را می مالد و می گوید:
-باید بریم لیلی جان.
کجا؟!. سوالی نگاھش می کنم ولی جوابی نمی دھد. مرا در آغوش می گیرد و می برد
بیرون. توی ایوان. می نشاند پای دیوار و پاھایم را دراز می کند. چشمم می افتد به ویلچرم
که وسط حیاط است و زیر و رویش را چوب ریخته اند. فرھاد کفش ھایش را می پوشد و می
رود طرفش. پیت قرمز رنگی که دست قدرت است را می گیرد. به من نگاه می کند. نگاھش
توی دلم را خالی می شود. می خواھد چکا رکند؟!. پیت را می گیرد و در حالیکه چشم از من
برنمی دارد، بنزین را رویش خالی می کند. بدنم به رعشه می افتد. از کاری که می خواھد
بکند شانه ھایم تکان تکان می خوردند. کبریت را می کشد و پرت می کند روی چوب ھا.
یکدفعه شعله زبانه می کشد و ویلچر من توی آتش می سوزد. فرھاد و قدرت کنار می
کشند. آتش تا بالای سرشان می رسد. شوکه می شوم و از عمق وجودم جیغ می کشم:
-نه!!!!!!.
اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#آقاجانسلام
#آقاجانتولدتمبارک
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕌🕊🕌
بعضیا خیلی بهمون بد کردن
اینکه ما به روشون نمیاریم
بخاطر این نیست که جوابی براشون نداریم
بخاطر اینه که دیگه حوصله نداریم ...
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#آقاجانسلام
#آقاجانتولدتمبارک
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕌🕊🕌
پولدارِ بی فرهنگ جامعه را رنج می دهد
فقیرِ با فرهنگ، خود در رنجی عمیق
فرسوده می شود ...
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#آقاجانسلام
#آقاجانتولدتمبارک
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕌🕊🕌
نور باشید، برای کسانی که دوست دارید...
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#آقاجانسلام
#آقاجانتولدتمبارک
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕌🕊🕌
ساکت بودم ، کور نه ...
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#آقاجانسلام
#آقاجانتولدتمبارک
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕌🕊🕌
“«این کوه جلوی چشمانت نیست که اذیتت میکند،بلکه سنگریزه داخل کفش ات است.»”
_محمد علی کلی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#آقاجانسلام
#آقاجانتولدتمبارک
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕌🕊🕌
چو تویی قضایگردان به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
خدایا به حق امام رضا (علیهالسلام)، آفت و بلا را از این کشور و ملت و خادمانش که همه خادم الرضایند دور بدار...
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#آقاجانسلام
#آقاجانتولدتمبارک
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕌🕊🕌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نجوای ماندگار سید ابراهیم رئیسی با شهید سلیمانی
🤲 #یاعلیبنموسیالرضا
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#آقاجانسلام
#آقاجانتولدتمبارک
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕌🕊🕌
هدایت شده از عاشقانِ امام رضا علیه السلام
نذر سلامتی رئیس جمهور دولت مردمی و انقلابی و همراهان
سهم هر نفر ۵صلوات🙏
حاج ابراهیم عزیز
تو در جنگلهای ورزقان، در نقطه صفر مرزی چه کار میکنی مرد؟
صندلی نهاد ریاست جمهوری خار داشت که پشت آن ننشستی تا این شب عیدی، پیام تبریک برای این و آن ارسال کنی؟
میخواستی مثلا بگویی مردمی هستی؟
خب سوار تویوتا لندکروز ضدگلوله میشدی و چند نفر آدم را پیدا میکردی و از بینشان ردی میشدی و صدای شاتر دوربینها و تمام.
✍🏻 اصلا رئیسجمهور نه، هموطنت نه، فرض کن
هلیکوپتر یه انسان عادی سقوط کرده، چجوری
انقد خوشحالی برانداز؟ دین شما حتی حیوانیت
هم نیست، چه برسه به انسانیت.
حیوانها هم اندکی مروت دارند…
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همونایی که میگفتن مرگ بر اسرائیل نگین ، میگفتن دین ما انسانیته، الان دارن برای رئیس جمهور کشورشون آرزوی مرگ میکنن!!
#بیشرفا
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی...
تو را سپاس میگويم
از اينکه دوباره خورشيد مهرت
از پشت پرده ی
تاريکی و ظلمت طلوع کرد
و جلوه ی صبح را
بر دنيای کائنات گستراند
" سلام صبح عالیتان متعالی "
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#آقاجانسلام
#آقاجانتولدتمبارک
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕌🕊🕌
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا جَامِعَ الْکَلِمَةِ عَلَی التَّقْوَی...
🌱 سلام بر شادی جمعیت قلبهای ما در سایهی دستهای مبارک تو.
سلام بر آن لحظه ای که پراکندگی های هوا و هوس را به نگاهی آرام می کنی.
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#آقاجانسلام
#آقاجانتولدتمبارک
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕌🕊🕌
دیدم این مشهد چرا هی بیقراری میکند ؛
جای باران؛ سیل در این شهر جاری میکند
دیر فهمیدم که او اندر فراق خادمش؛
عزم
خود را جزم و دارد گریه زاری میکند.
#رئیسی
😭😭😭😭😭
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#آقاجانسلام
#آقاجانتولدتمبارک
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕌🕊🕌
آخ آخ چه عیدی شد برا ما روز میلاد امام رضا علیه السلام در سوگ خادم امام رضا علیه السلام 😭😭😭🖤🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظۀ اعلام شهادت آیتالله رئیسی در حرم امام رضا(ع)
➥ @emame_mehraban
🏴🏴🏴
خداقوت آقای رئیسی خسته نباشی
به همتای شهیدت پیوستی
شهید رجایی
🥀
شهادت هشتمین رئیس جمهور ، روز میلاد امام هشتم
شهادتت مبارک🖤
➥ @emame_mehraban
🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چندین شهید عزیز دادیم
من برای کدومشون گریه کنم؟😭
پاسخ شهید سید ابراهیم رئیسی👆
اللّهم لَکَ الحَمْدُ حَمْدالشّاکرینَ لَکَ علی مُصابِهِم
➥ @emame_mehraban
🏴🏴🏴
خبر دارید...
.
هنوز که هنوز است #حمید_باکری از #عملیات فاتحانه خیبر بر نگشته... .
..
خبر دارید که #غلامحسین_توسلی آن دلیرمرد خطه #جنوب مهمان نهنگ های خلیج فارس شد و برنگشت...
.
..از #ابراهیم_هادی خبری دارید... .
بعد از اینکه یارانش را از #کانال_کمیل به عقب بازگرداند دیگر کسی او را ندید...
.
از جوانانی که خوراک کوسه های #اروند شدند خبری دارید... .
.
.هنوز از #شلمچه صدای #اذان بچه ها می آید... .
.
.هنوز صدای مناجات #رزمندگان از #حسینیه #حاج_همت به گوش می رسد... .
.هنوز وصیت نامه شهدا خشک نشده؛
#خواهرم #حجاب.... #برادرم #نگاه....
..
هنوز که هنوز است #شهدا می ترسند
از اینکه #رهبر رو تنها بگذاریم... .
..
و هنوز که هنوز است شهدا بند پوتینهایشان را باز نکرده اند
و منتظر منتقم #حسین علیه السلام هستند تا دوباره در رکابش شهید شوند.....
➥ @emame_mehraban
🏴🏴🏴
🔊 وسط هیاهوی زندگیمان خبرهای غیرمنتظره و غافلگیر کننده زیاد است...
▪️ یک شب بهوقت ۱:۲۰ خبر شهادت سردار
▪️ یک روز به خاک و خون کشیده شدن مردم مظلوم غزه
▪️ یک صبح خبر شهادت خادمالرضا و خادمین ملت ایران
☀️ ظهور هم همینقدر ناگهانی و غیرمنتظره است.
و کاش میان این خبرهای ناگهانی خبری هم از تو بیاید که با صدای دلربا بگویی: ألا یا أهل العالم أنا الإمام القائم...
آنگاه غمهایمان به پایان میرسد و مرهمی بر دلهای داغ دیده ما خواهی شد... 💔
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
➥ @emame_mehraban
🏴🏴🏴
#سلام_مولای_مهربانم 🌹
سلام بر مهربانےِ بے نهایتت... 😍
سلام بر لبخند زیبایت... 😘
سلام بر صبر بزرگت... 😍
سلام بر قلب رئوفت... 😘
سلام بر دعاے شبانگاهت... 😍
سلام بر انتظار دیر پایت... 😘
سلام بر تو و بر همہ ے فضائلت... 😍
🌤ألـلَّـهُـمَ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج
#امام_زمان
➥ @emame_mehraban
🏴🏴🏴
#ازبامتاآسمان 🪴
#قسمتصدپنجاهششم ♻️
🌿﷽🌿
به بغل روی زمین می افتم و جلوی چشمانم شعله آتش می رود تا بالا. فرھاد پشت ربانه
آتش دیده نمی شود. انگار عزیزم را از دست داده باشم، ضجه می زنم:
-نه!. نه!!!.
فرھاد می آید جلو. حلوتر. از پله ھا می آید بالا. یک زانویش را جلویم می زند زمین. خوشحال
به نظر می آید در حالیکه چھارستون بدنم من می لرزد. درد می ریزد توی جانم. با لبخند می
گوید:
-خوبه. خوبه!. زبونت باز شد!. اگه می دونستم زودتر اون لعنتی رو آتیشش می زدم.
از ته دل به گریه می افتم. بدون ویلچرم چکار کنم؟!. چطور این ور و آن ور بروم؟!. بدون آن یک
فلج واقعی ام.
با صدای خش گرفته می گویم:
-چرا اینکارو کردی؟!. آخه چرا؟!.
نگاه می کند به ویلچری که توی آتش می سوزد. بعد رو به من می گوید:
-چون نمی ذاشت بلند شی. چون جای ھمه رو برات گرفته بود!. این اول کارمونه. باید بریم.
پھن شده روی زمین، ھق می زنم. لرزش دستانم نمی افتد.
-من باھات جایی نمیام. من مامانمو می خوام.
ناله می کنم:
-منو برگردون تھران.
با اخم نگاھم می کند.
-بچه شدی لیلی؟!.
-آره بچه شدم!. منو تا اینجا آوردی که ویلچرمو آتیش بزنی. منو ببر خونه دیوونه. نمی خوام
دیگه باھات باشم. اصلا چرا منو آوردی اینجا؟!.
نگاھی به دور وبرش می اندازد. لبخند کجکی می زند.
-که فقط من باشم و تو. بدون مامانت. بدون امیریل. بدون بابی. فقط من و تو. که کسی به
دادت نرسه. کسی نشناسدت.
اشک ھایم می ریزند روی جاجیم قرمز رنگ پھن شده توی ایوان. غم عالم ریخته توی دلم.
-چرا این کارو می کنی با من؟. داری کاری می کنی که پشیمون شم...
اخم می کند!. آنقدر اخمش مھربان است که خجالت می کشم و باقی حرفم را می خورم. از
آن بالا صدا می کند:
-تی تی بیا.
بوی چوب و لاستیک سوخته پیچیده توی حیاط. دود سیاه کم جانی از بالای ویلچر بلند می
شود. باز به رعشه می افتم. انگار جان از بدنم بیرون می رود. تی تی می آید بالا. فرھاد
دستھایم را می گیرد و روی کولش می گذاردم. نگاه من به ویلچر است. فرھاد با این کارش
داغ روی دلم می گذارد. بلند می شود. تی تی چادر توی دستش را دور کمر من و فرھاد می
بندد. پتوی نازکی را ھم می پیچد رویم. دست ھایم را ھم دور گردن فرھاد قفل میکند. فرھاد
راه می افتد. از کنار ویلچر رد می شویم. حالا بدون آن چکار کنم؟!. سرم را مثل آدم ھای
منگ می گذارم روی گردن فرھاد. از روی شانه ھایش به جاده و روستا نگاه می کنم. تی تی
سبد به دست کنارمان می آید. مردم از کنارمان که رد می شوند نگاھمان می کنند. بعضی
ھا با فرھاد سلام و احوالپرسی می کنند. بعضی ھا با تی تی. کم کم از روستا خارج می
شویم. راه می رود توی جنگل. تپه و دره. ھمه را پشت سر می گذاریم. باران قطع شده و
ھوا سبک است. ولی دل من پر است. پر از غصه و خیال و دلگیری از رفتارھای فرھاد.
بلاخره می ایستد. سرش را بالا می گیرد. می گوید:
-باید از این کوه بریم بالا. نوکش یه امامزاده است که میگن معجزه می کنه.
ھاج و واج زل می زنم به کوه. تا کمر کشش بیشتر معلوم نیست. باقیش را مه گرفته.
کوھی پر از دار و درخت که به خاطر باران زمینش خیس خیس است. قله ای نمی بینم. ولی
معلوم است کوه بلندی است. چطور می خواھد مرا اینطور ببرد آن بالا؟!. پاک عقلش را از
دست داده!. از کدام معجزه حرف می زند؟!. نکند خیال کرده با رفتن به امامزاده خوب می
شوم؟!.
با تکانی مرا ھل می دھد بالاتر.-آماده ای؟!.
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#آقاجانسلام
#آقاجانتولدتمبارک
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🏴🏴🏴🏴
#ازبامتاآسمان 🪴
#قسمتصدپنجاههفتم ♻️
🌿﷽🌿
دوباره نگاه می کنم به راه!. کارش جنون است. نگاه تی تی ھم نگران است. دست روی
دستش گذاشته و با نگرانی ما را نگاه می کند. ھی تاب می خورد و چیزھایی زیر لب می
گوید. فرھاد می گوید:
-بسم الله.
منم زیر لب می گویم:
-بسم الله.
قدم اول را برمی دارد. می رویم بالا. نم را می توانم روی پوست سرم حس کنم. گاھی
صدای قورقوری می آید. درخت ھایی که شاخه ھایشان توی دل ھم رفته. ھیچ جاده ای
نیست. باید از میان درخت ھای کوچک و بزرگ رد شویم. پاھایم را محکم گرفته و دست ھایم
را دور گردنش پیچیده. نمی دانم تا کجای این راه می تواند مرا روی پشتش بکشد. گاھی
تکانی می دھد به من تا روی کمرش خوب جا شوم. کم کم شیب کوه تند می شود. صدای
نفس ھایش را می شنوم. تی تی ھی می رود و برمی گردد ما را نگاه می کند. فرھاد برای
بالا رفتن از شاخه ھا کمک می گیرد. می گوید:
-باورم کن لیلی. بھم شک نکن. به بودنم.
گلویم باد می کند. درد می گیرد. می خواھد خودش را به من ثابت کند!. فرھاد! فرھاد جانم!.
یکساعتی می شود که دارد از کوه بالا می رود. حالا وارد مه شده ایم. ھوا سردتر شده و
رطوبت بیشتر. چند متر آنطرفتر چشم چشم را نمی بیند. فقط سفیدی است و سفیدی.
زمین پر از گل و شل است. کم کم فرھاد نفس کم می آورد. می ایستد با کمری خم. چند
نفس عمیق می کشد. می بینم که زانوھایش زیر بار خم شده!. دستش را طرف تی تی دراز
می کند.
-یه کم آب بده.
تی تی از توی بطری آب می ریزد توی لیوان پلاستیکی و می دھد دستش. فرھاد سرش را
بالا می گیرد و قلپ قلپ آب می خورد. دھانش را با سرآستینش پاک می کند و برش می
گرداند. کاش کمی ھم به من می داد.
بالا رفتن را از سر می گیرد. ھر چه جلوتر می رویم خسته تر می شود و بیشتر می ایستد.
نفسی می گیرد. خس خس سینه اش بلند و بلندتر می شود. قدم بعدی را که بر می دارد
پایش روی زمین گلی لیز می خورد و با صورت می خورد زمین. آخ بلندی می گوید. تی تی در
حالیکه روی دستش می زند می آید جلو می گوید:
- خدا مره مرگ بده آقا جان!.
فرھاد دست به زمین می گیرد و بلند می شود.
-برو کنار تی تی.
خستگی از صدایش می بارد. تند تند نفسش را از بینی اش می دھد بیرون.
به راھش ادامه می دھد. گام ھایش کوتاه تر شده اند و آھسته تر.
ھنوز خبری از قله نیست. صدای جیرجیر پیچیده توی درخت ھا. گاھی ھم واق واق سگی
می آید. توی مه راه می رویم. ھیچ چیزی معلوم نیست. فرھاد رو به تی تی می گوید:
-پتو رو بکش رو سرش.
تی تی می آید جلو. پتو را می کشد تا پیشانی ام. فرھاد راه می افتد. ھنوز چند قدم بیشتر
نرفته که پایش توی گودالی می رود و زمین می افتیم. تی تی به گریه می افتد.
-اقا جان تی سره فیدا!
فرھاد دراز به دراز روی زمین خیس افتاده. با حرکت سینه اش بالا و پایین می شوم. دست
ھایش را گذاشته زیر زانوھای من تا دردم نگیرد. تی تی می آید زیر بازویش را بگیرد و بلندش
کند که فرھاد دستش را پس می کشد و می غرد.
-چند بار بگم تی تی. طرف من نیا. نمی خوام کمکم کنی.
کمی طول می کشد تا روی دست و پاھایش بلند شود. آرام می گویم:
-بیا برگردیم.
مرا می فرستد بالای کمرش.
-فکرشم نکن. می ریم بالا.
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#آقاجانسلام
#آقاجانتولدتمبارک
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️اولین #نماهنگ ویژه شهادت آیت الله رئیسی با نام شهید جمهور توسط گروه سرود حبیب و گروه سرود نور تهران منتشر شد
بَه بِه عروجی چنین
در ره عشق وطن
غصهی مردم به دل
جامهی خدمت به تن
📎 #ایران_صدا
📎 #خادم_الرضا
📎 #رئیس_جمهور_شهید
➥ @emame_mehraban
🏴🏴🏴
مداحی آنلاین - نماهنگ شهید جمهور..mp3
5.53M
◾️اولین #نماهنگ ویژه شهادت آیت الله رئیسی با نام شهید جمهور توسط گروه سرود حبیب و گروه سرود نور تهران منتشر شد
بَه بِه عروجی چنین
در ره عشق وطن
غصهی مردم به دل
جامهی خدمت به تن
#سید_شهیدان_خدمت💔
#ایران_تسلیت🏴
➥ @emame_mehraban
🏴🏴🏴