#درازایمرگپدرم🪴
#قسمتصددهم🦋
🌿﷽🌿
سریع به خودم اومدم و پشتش راه افتادم و با هم وارد
خونه شدیم خواستم غذا رو گرم کنم که
پاکان اجازه نداد و گفت: برو لباساتو عوض کن من گرم
میکنم.....اول از اطاعت حرفهاش امتناع میکردم که با نگاه پر جذبه
ای که انداخت منو وادار به اطاعت کرد
همون نگاه هایی که بابا هر موقع که که میخواست حرفش
رو به کرسی بنشونه بهم مینداخت همون
نگاهی که موقع کار توی چشمهاش میشست، همون نگا
هی که حسین خداداد رو سرهنگ حسین خداداد میکرد
سریع به سمت خونه ام راه افتادم تا سریع
تر لباس هام رو عوض کنم و حداقل تو چیدن میز به
پاکان کمک کنم.... با عوض کردن لباسهام به
طبقه ی بالا رفتم و شروع کردم به چیدن میز پاکان
مشغول گرم کردن غذا بود و ناشیانه با هر هم
زدن اش برنج از قابلمه بیرون میریخت و روی پارکت
آشپزخونه انبوهی از برنج های اسراف شده
ای بود که به لطف پاکان باید خوراک کبوتر ها می شد....
سریع به سمت گاز رفتم و وقتی دیدم
پاکان مصررانه بالای سر غذا وایستاده گفتم: آقا پاکان
بذارید من انجام بدم
پاکان با جدیت گفت: اولا آقا پاکان نه و پاکان
بعد از مکثی با چهره ی یک پسر بچه ی تخس چهار ساله
که نمیخواد اسباب بازی ماشین مورد
علاقه اش رو به پسر همسایه بده گفت: دوما نمیخوام...
نمیدم
با لبخند گفتم: بدید به من شما هم برید لباساتونو عوض
کنید کمی به سمت من خم شد و گفت: آیه به نظرت برای یه
نفر شخص مقابل دوم شخص مفرد به کار
میبرند یا سوم شخص جمع؟؟
گیج و سوالی نگاهش کردم و جواب دادم: خب معلومه
دوم شخص مفرد
خودش رو بیشتر خم کرد و با اینکارش باعث شد من هم
کمی خودم رو خم کنم و برای تعادل
بیشتر و پیشگیری از عدم افتادن احتمالی لبه ی کابینت
رو گرفتم پاکان با چشمهایی پر از شیطنت
نگاهی به چشمهای هراسیده و ترسیده ی من کرد و با
لبخندی شیرین روی لبش گفت: پس من تو
ام نه شما اینو یادت باشه فهمیدی؟
با ترس و دلهره از این فاصله ی کم سرمو چندین بار به
علامت موافقت تکون دادم که لبخند پاکان
عمیق تر شد با گفتن جمله "آفرین دختر خوب "از
آشپزخانه خارج شد و بقیه ی کارها رو به عهده
ی من سپرد بعد از تعویض لباس پاکان و نشستن سر میز
و تصمیم بر شروع غذا همینکه غذا
کشیده شد تلفن خونه زنگ خورد پاکان دستش رو به
علامت منع من از بلند شدن گرفت و سپس
بلافاصله به سمت تلفن رفت و گوشی رو برداشت با دقت
تمام وگوش هایی که همه ی وجودم رو در
بر گرفته بود تا متوجه ی مکالمه ی تلفنی و شناختن فرد
پشت گوشی بشه مشغول شنیدن شدم بعد
از مدتی که به سلام و احوال پرسی پاکان و فرد پشت خط
گذشت.... پاکان بالاخره با گفتن کلمه ی"
بابا"
خیال من رو از هر جهت در مورد مونث بودن فرد پشت
خطی راحت کرد هر چند میدونستم که این
موضوع هیچ ربط و ارتباطی با من نداره اما در هر صورت
کنجکاوی بود و سر و گوش جنبیدن های
دخترانه و می شد هم گفت کودک درون بسیار فعالی که
فعال بودن خودش رو فقط در حضور
باباش رو میکرد حالا که باباش نبود تو این مدت این
کودک درون شاد و سرحال هم در پس گوشه
های تاریک و افسرده ی قلب آیه زیسته بود و حالا که
پاکان با نگاهش، یاد آور نگاه پر صلابت
پدرش شده بود کودک درون به امید یاد آوری ها و
یادگاری های بیشتری از جانب پدر دوباره
فعالیتش روآغازکرده بود
با صدای نیمه بلند و پر اعتراض پاکان از دریای خیال و
وهم خودم بیرون اومدم و به پاکان که با
وجود صدای نیمه بلند و تقریبا عصبیش لبخندی دلنشین
بر لب داشت خیره شدم
پاکان با اعتراض گفت : اه بابا یعنی چی همش دخترم
دخترم میکنی مگه من پسرت نیستم ؟؟؟
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#درازایمرگپدرم🪴
#قسمتصدیازدهم🦋
🌿﷽🌿
.....-خیلی ممنون واقعا....-
-چرا ناراحت میشم انتظار دارید نشم ؟؟؟....-
گفتید آیه کجاست...دخترم خوبه-
معلومه که میشم اینهمه مدته رفتید هر بار که زنگ زدید
...دخترم چیکار میکنه....هزار تهدید و تذکر که اگه
دخترم رو اذیت کنی ال میکنم بل میکنم
...حواست به دختر بابا هست ....گوشی رو بده دخترم
وقتیم میگم مگه من پسرت نیستم بر میگردی
میگی پسرم هستی اما نفسم که نیستی انتظار داری به
آدم بر نخوره ؟؟؟ نه واقعا ؟؟
...-بله آقای پاکزاد بله همیشه همین بوده نو که میاد به
بازار کهنه میشه دل آزار اگه دخترا نفسن-
پس ما پسرا چی هستیم ؟؟؟
با فریاد پاکان که داد زد : بابااااا
با بهت و تعجب بهش خیره شدم صدای قهقه ی مستانه بابا حتی از پشت گوشی هم قابل شنیدن بود
و من خوشحال بودم که این مرد خوشحال بود خوشحالی
لیاقت کسانی بود مثل بابای من و پاکان که
با مهربونی هاشون سعی میکردن دل هایی رو شاد کنن
...مثل بابای جدیدم که به نحو احسنت سعی
در جبران دینی داشت که من ازش بی خبربودم
پاکان نگاهش رو که موقع حرف زدن دور و بر دیوار و
وسایل آشپزخونه میچرخید به من انداخت
شروع کرد ریز ریز خندیدن و خطاب به بابا گفت : بابا بیا
که دختر جونت از شدت کنجکاوی عین
یه جغد به من خیره شده
اول با تعجب به خنده ی مستانه و شادش خیره شدم
لبخند زیبایی که باعث ایجاد زلزله ای هفت
ریشتری توی قلبم شد هفت ریشتر برای قلب سست و
ناتوان من زیاد بود هنوز غرق لبخندش بودم
که با شنیدن صدایی توی ذهنم با این مضنون که )دختر
جونت از شدت کنجکاوی عین یه جغد به
من خیره شده ( و تجزیه و تحلیل اش سریع رو به پاکان
گفتم : یعنی چی اول خرگوش حالا جغد
برای چی منو به انواع حیوان ها نسبت میدی خوبه منم
همینکارو بکنم ؟؟؟
پاکان با لبخند گفت : خب مگه دروغ میگم عین جغد
شدی دیگه ؟؟؟
-نه خیرم
خرگوش کوچولوی جغد فضول-
بله هم الکی هم بهونه نیار داشتی کنجکاوی میکردی
با حرص گفتم : نه خیرم من نه کنجکاوم نه فضول نه
جغد نه خرگوش
پاکان با لحن حرص در بیاری گفت : هستی هستی هستی
تا خواستم جوابش رو بدم گوشی رو به دست من سپرد و
خودش پشت میز نشست صدای نیمه بلند
بابا توی گوش هام پیچید : پاکان مگه من نمیگم اینقدر
این دختر رو اذیت نکن ؟؟؟ خوبه خودت
هم میگی هر بار هر بار بهت تذکر میدم اینطوری اذیتش
نمیکنی دخترم رو ؟؟؟
با حس شیرینی که از حمایت های این مرد توی رگ هام
جریان پیدا کرده بود با لحن پر انرژی ای
گفتم : سلام بابا جونم
بابا با محبتی که همیشه توی صداش مثل یه تن موسیقی
ریشه دوانده بود گفت : سلام دختر بابا
چطوری؟؟؟
-خوبم شما چطورین ؟؟؟
-منم خوبم الحمد الله چیکارا میکنی ؟؟؟ چه خبرا چه
دعواها باپاکان ؟؟؟
ریز ریز خندیدم و رو به پاکان که با اشتیاق کامل و
کنجکاوی افراطی ای که توی چهره اش موج
میزدبه من نگاه میکرد با لحن بدجنسی گفتم : واال بابا
جون اگه این پسر کرکس شما بذاره همه چی خوبه و هیچ دعوایی هم در کار نیست
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
@Maddahionlinمداحی آنلاین - دختری که گریه میکنه - بنی فاطمه.mp3
زمان:
حجم:
7.37M
🔳 #شهادت_حضرت_رقیه(س)
هر دختری که این شبا برا رقیه گریه کرد
دختر اربابه ....
🎙 #سید_مجید_بنی_فاطمه
#السلام_علیک_یا_بنت_الحسین_ع
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
#مولاتی_رقیه_جان
بعد تو ضرب المثل شد،
دختران بابایی اند ...
#السلام_علیک_یا_بنت_الحسین_ع
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
●○●
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_دختر_فلج_تهرانی_و_حضرت_رقیه_استاد_دارستانی.mp3
زمان:
حجم:
1.48M
🏴 #شهادت_حضرت_رقیه(س)
♨️ماجرای دختر فلج تهرانی و حضرت رقیه
👌 #پادکست بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #دارستانی
#السلام_علیک_یا_بنت_الحسین_ع
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🏴🏴🏴
#سلام_امام_زمانم
اگر حجاب ظهورت وجود پست من است
"خدا كند" كه بميرم چرا نمی آیی؟😔💔
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
#فرج_مولا_صلوات
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
Farahmand1_898400391.mp3
زمان:
حجم:
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#التماسدعایفرج
➥ @hedye110
۵۲.mp3
زمان:
حجم:
8.49M
[تلاوت صفحه پنجاه و دوم قرآن کریم به همراه ترجمه]
#قرآن_کریم
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊