#درازایمرگپدرم🪴
#قسمتصدسیسوم🦋
🌿﷽🌿
فرهود اما جوابی نداد و فقط نگاهی توام باحرص و نفرت
به سمت من انداخت و تنه ای زد و سریع
رفت...
میخواستم دست آیه رو بگیرم و دنبال خودم بکشونمش و
وقتی به ماشین رسیدیم پرتش کنم داخل
ماشین و صدام رو ول کنم و توبیخ کنم به خاطر ارتباط
داشتن با خواهر خواستگار قبلیش و منعش
کنم از دیدار دوبارش اما دوتا مشکل بزرگ سد راهم بود
یک اینکه آیه هر کسی نبود که اجازه ی
گرفتن دستشو داشته باشم و دوم اینکه این مسائل اصلا
به من ربطی نداشت و وای خدا که من چقدر
دلم میخواست تو این یه موضوع ربطی به قضیه داشته
باشم تا جلوگیری کنم از این دیدار های
همیشه مایه ی عذاب من.....
با عجز به آیه ای که همچنان در حال گریه کرده بودن بود
گفتم :بس کن دیگه چقدر گریه میکنی
با هق هق گفت :ا...او...اون ...ا..اج...اجازه ..ن..ند...نداشت
...ب..به من ...د..دست...ب..بز...بزنه
با حرص مشتی به فرمون کوبیدم و گفتم :میدونم میدونم
اما فعلا بس کن آیه با گریه کردن چیزی
درست نمیشه
مدتی گذشت وقتی کاملا آروم شد من متوجه شدم آروم
شدنش از فراموش کردن اتفاقات افتاده
نیست بلکه خواب بود که خرگوش کوچولوی منو که
صورت غرق در اشکش مظلوم تر از همیشه
بود رو در آغوش کشیده....
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#درازایمرگپدرم🪴
#قسمتصدسیچهارم🦋
🌿﷽🌿
ساعت :1 01:بود که آماده از خونه خارج شدم و به
سمت آدرسی که آرمان برام فرستاده بود
رفتم شانس خوب من زد و دختر مورد نظر یه ربع بعد از
رسیدن من به محل مورد نظر از خونشون
زد بیرون سریع ماشین رو حرکت دادم و جلوی پای
دخترک پگاه نام ترمز زدم با دیدن ماشین برق
طمع توی چشمهاش درخشید و من پوزخندی به جنس
کثیف دیگه ای زدم که دنیا رو سیاه کرده
بودن و باعث شده بودن جلوه ی آیه ی پاک و مهربون
کمتر دیده بشه با پوزخندی بر لب و ژستی
نفس گیر عینک آفتابی ری بنم رو روی موهام فیکس
کردم و با لحنی نفس گیرتر گفتم :سلام خانم
ببخشید کافی شاپ آلاچیق کجاست ؟
دستپاچه و گیج از ناتوانی برای تصمیم گیری چگونه
عشوه و ناز اومدن گفت :این خیابون رو
مستقیم بگیرین سمت چپ اولین کوچه
عینکم رو بلند کردم به علامت تشکر سری تکون دادم که
سریع گزینه ی عشوه رو انتخاب کرد و با
صدایی نازک شده از عشوه ای تهوع آور گفت :قرار دارین
؟
لبخند یه وری زدم و گفتم :خیر امیدوار بودم همراهی پیدا
کنم
و با نگاهی به ظاهر مشتاق گفتم :شما وقتتون آزاده ؟
دستاش رو جلوی دهنش گرفت و خنده ای پر ناز کرد و
گفت :اوووم راستش رو بخواین نمیدونم
باید برنامم رو چک کنم
حرصی نگاهش کردم و تو دل غریدم که دختره ی احمق
باخودش چی فکر کرده نکنه خودش رو
وزیر خارجه میدونه که باید برنامه اش رو چک کنه
اما فقط لبخندی زدم و گفتم :پس چه حیف فعلا
خدانگهدار
هنوز عینکم رو روی چشمام تنظیم نکرده بودم تا بعدش
ماشین رو راه بندازم که در صندلی بغلم باز
شد و دخترک کنارم جا گرفت و با لحن شادی گفت :حالا
که فکر میکنم وقتم کاملا آزاده
پوزخندی زدم و به سمت کافی شاپ راه افتادم سفارش
قهوه ی ترک دادم و دخترک لوسی رو به
حد اعلا رسوند و فقط لیوان آبی خواست همزمان با ویز
ویز کردن های دخترک به آرمان پیامی
دادم که بیاد و پگاه جونش رو ببینه
یه ربعی گذشت که آرمان در حالی که همزمان با کسی
سلام و احوال پرسی میکرد وارد کافی شاپ
شد با تموم شدن حرفهاشون آرمان به سمت ما چرخید
که من تونستم آیه و فرنوش رو تشخیص
بدم با بهت به آیه نگاه میکردم و نگاه آیه هم مابین بهت و
دلخوری بود انگار...
آیه سریع برگشت و از کافی شاپ خارج شد من هم خیز
برداشتم تا فرصتی رو که به زور ازش
گرفته بودم رو از دست ندم و آرمان رو با پگاه جان تنها
بذارم تا آرمان تصمیم بگیره که میتونه با
دختری زندگی کنه که هر بار با دیدن یه ماشین مدل بالا
تر و یه مرد خوش پوش تر دست و دلش
بلرزه یا نه..
توی خیابون به دنبال آیه ای می دوئیدم و من فقط
میخواستم که توضیح بدم...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🏴🏴🏴
#سلام_امام_زمانم
✍اللهم کن لولیک...
نجوایی است،بر زبان ما!
اما قلبمان،
به ستون های دنیا،زنجیر شده است!
دعایمان،بوی بی دردی می دهد؛
که به اجابت نمی رسد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#سلام_امام_زمانم
نذر کردم تا بیایی هرچه دارم مال تو
چشم های خسته پر انتظارم مال تو
یک دل دیوانه دارم با هزاران آرزو
آرزویم هیچ، قلب بی قرارم مال تو
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
•––––––☆––––––•
@delneveshte_hadis110
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#التماسدعایفرج
➥ @hedye110
۶۷.mp3
8.64M
[تلاوت صفحه شصت و هفتم قرآن کریم به همراه ترجمه]
#قرآن_کریم
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#درازایمرگپدرم🪴
#قسمتصدسیپنجم🦋
🌿﷽🌿
*آیه*
مقابل کافی شاپ ارمانودیدیم آرمان بادیدنم
ایستادوبالبخندی گفت:سلام آیه خانوم خوب هستین؟
-شکرخوبم-
سلام ممنون شماخوبین؟
نگاهش به سمت فرنوش رفت فرنوش هم به اون نگاه
میکردسریع گفتم:دوستم فرنوش
آرمان لبخندی زدوگفت:خوشوقتم
فرنوش سری تکون دادومتعجب به من نگاه کردیادم
اومدکه آرمانومعرفی نکردم:آقاآرمان دوست
پاکان طی تعارفاتی باآرمان واردکافی شاپ شدیم که به
محض ورودم نگاهم بادوگوی عسلی تلاقی کردسرمیزی نشسته
بودودخترجوونی هم مقابلش بهت زده
نگاهش کردم اون هم شوکه شده بودامامن
بیشتردلخوربودم نمیدونستم دلخوریم ازچیه ؟من که
میدونستم پاکان دختربازه...من میدونستم پس چرالان
قلبم مچاله شده...نکنه توقع داشتم چون
بامن خوب شده شخصیتش هم دچارتغییروتحول بشه
؟پاکان هنوزهم مثل سابق بودومیدونستم که
کارای اون هیچ ارتباطی به من نداره اماچرابودن یه
دختردرکناراون سوهان
روحمه؟بایدچیکارمیکردم ؟؟میرفتم وخیلی عادی باهاش
احوال پرسی میکردم؟یابافرنوش بی اعتنابه منظره زیبایی که پاکان بادوست دخترش درست
کرده بودمیرفتیم وسریه میزمیشستیم
وسفارش میدادیم؟بایدچیکارمیکردم؟شایدم فراربهترین راه
بود...گاهی وقتایه چیزایی توزندگیمون
هست که فقط دوس داریم ازشون فرارکنیم حتی
شایدعقلمون ازفرار نهی مون کنه امابازگاهی
فرارروبرقرارترجیح میدیم...من هم دلم فرارمیخواست بی
توجه به عاقبتش وتوضیحایی که
بایدبخاطرفراربه اطرافیانم بدم ...قلبم داشت
خردمیشدودلیلش روهم نمیدونستم ...داشتم له میشدم
زیرآواری که حاصل یک زلزله هشت ریشتری بود...داشتم
زیرآوارحقیقتی که مدت هاچشم میبستم
ونادیدش میگرفتم له میشدم...حقیقتی که میگفت پاکان
پاک نیست...پاکان بادخترای رنگارنگ
همبسترشده...پاکان دختربازه...بایدفرارمیکردم
تابیشترازاین له نشم...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#درازایمرگپدرم🪴
#قسمتصدسیششم🦋
🌿﷽🌿
پاهام روفرمان عقلم پا
گذاشت وازکافی شاپ خارج شدمیرفتم تندتند،بی توجه به
صدای فرنوش بی توجه به همه
چیز...و...همه کس ...پاهام بی اراده قدم برمیداشتن وکم
کم قدم هام تندوبه دوتبدیل میشدن...جمله
ای توذهنم نقش بست:* پامی رفت ومی رفت ومی
رفت...غافل ازدلی که جامانده بود...!*قطره
اشکی بی اراده روی گونم سر خورد ومن سریع پسش زدم
...صدایی آشناازپشت سرشنیدم صدایی
که ازهرصدایی برام آشناتربود.:..آیه ،آیه صبرکن
امامن سرعتموبیشترکردم:آیه وایسابهت توضیح
بدم...توضیح؟چه توضیحی میتونست توجیه مناسبی
برای قلب ترک خوردم باشه؟اصلا چرابایدپاکان به من
توضیح میداد...؟؟چرامن داشتم
فرارمیکردم...چراپاکان دنبالم میومد؟ماچمون شده
بود؟؟چه چیزی بین مادوتابود که چنین رفتاری
داشتیم؟؟ماداشتیم چیکارمیکردیم؟این حس قدرتمندی
که روزبه روز قدرتمون رو کم میکردچی
بود؟؟چطوری این حس به وجوداومده بود؟؟صدای
قدمهای پاکان تندویکدفعه جلوم
ظاهرشدوراهموسدکردوباعث شدوایسم...
نفس نفس زنان گفت:بایدحرف بزنیم اونطورکه
توفکرمیکنی نیست
فقط سکوت کردم چی بایدمیگفتم ؟بایدمیگفتم
چرابادوست دخترت قرارگذاشتی یاچرادوست
دخترداری؟اونوقت نمیگفت به توچه؟پس سکوت بهترین
حرف ممکن بود...حتی نگاهمم ازش
دزدیدم چشمای من برعکس چشمای پاکان امانت دارای
خوبی نبودن...نگاه پاکان روروی خودم
حس میکردم
پاکان :ببین آیه اون دختردوست دخترمن نیست..دوست
آرمان بود...آرمان میخواست باهاش
ازدواج کنه اماگفت قبلش امتحانش کنم که دختره
توزردازآب دراومد...نمیگم دوست دخترندارم
اماخیلی وقته که وقتی زنگ میزنن ردمیدم اس ام اس
میدن جواب نمیدم ومیپیچونمشون من خیلی
وقته که لوندیاوزیباییای هیچ دختری رونمیبینم ....من
ففط تورو...
حرفشوقطع کردمنم اونقدرم حوحرفای دیگه اش بودم که
کنجکاوی نکردم...حرفاش به دلم نشست
چون صداقتی خالصانه توشون موج میزدحالم فقط
باچندجمله پاکان دگرگون شد...چندجمله
جادویی...که واقعاجادوم کردوحالموخوب کردامانمیدونم
چرازبونم حرفی رو زدکه دلم به بیانش
راضی نبود
گفتم:خب ایناروچرابه من میگی؟اینامسائل شخصیه خودته
که به من ربطی نداره.
مات نگاهم کرد خودم هم میدونستم حرفایی روبه زبون
آوردم که نبایدگفته میشدن...خودم هم
فهمیدم خراب کردم...اماحرفی بود که گفته شده بود و نمیشدعقربه هامخالف جهت همیشگی شون
حرکت کنن و زمان به عقب برگرده....
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
『♥️』
عطر پرتقال میگیرد نفسم
از تو که میگویم
نارنجی میشود دنیایم
تو را که میبینم
و تو بکرترین منظرهای
مثل درخت پرتقالی
که در پاییز به بار نشسته باشد
پر از بوسه..
پر از دوستت دارم...
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
●○●
مدتهاست دیگه...
شخصی به نام دوست
در زندگیم وجود نداره
فقط با عده ای
روابط دوستانه ای دارم!
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
●○●
سعی نکن فردی باشی که
اشتباه نمیکنه، این غیر ممکنه
آدمی باش که از اشتباهاتش
درس میگیره و این چیز بزرگیه
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
●○●
کاشکی میشد ساده بود
مثل همون حال و هوای بچگی
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
●○●
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی ...
ای نام توشیرین
ای ذات تودیرین
خوشم که معبودم تویی
خرسندم که مقصودم تویی
سلام صبحتون بخیر
الهی به امید تو💚
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
🇮🇷🇮🇷🏴🏴🏴
#سلام_امام_زمانم
چشمانم از سر صبح قدمهای تو را میجويند
يابن امیرالمومنین من به گوشه چشمی از جانب شما اميد بسته ام...
اميد، وقتي به خاندان شما باشد...
"نااميدی"، كلمه ای گنگ میشود
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#التماسدعایفرج
➥ @hedye110
69.mp3
6.97M
[تلاوت صفحه شصت و نهم قرآن کریم به همراه ترجمه]
#قرآن_کریم
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
#درازایمرگپدرم🪴
#قسمتصدسیهفتم🦋
🌿﷽🌿
پاکان لبخند تلخی زد درست به طعم شکلاتهای تلخی که
هیچ وقت دوستشون نداشتم با لحنی
آزرده فقط زمزمه کرد :درسته من نباید بهت توضیح
میدادم و وقتت رو برای اثبات خودم هدر
میدادم
سریع لب گشودم اما دستش رو به علامت سکوت جلوی
دهنم گرفت و گفت :میدونم آیه باور کن
که میدونم که برات هیچ ارزشی ندارم و اینقدر من رو بی
ارزش میدونی که تو مسائل من دخالت و
سرکشی نکنی اما من قصدم فقط توضیح بود چون
ذهنیتی که از من داری برای من مهمه و من
نمیخوام من رو یه ادم حقیر و پست بدونی....
باز سعی در دفاع کردن از خودم داشتم که اینبار صدای
فرنوش مانع شد و سوزش عجیبی که نتیجه
ی بیشگون دوست عزیز از بازوی بنده بود و شنیدن
غرغراش که چرا سرمو انداختم پایین و
بلانسبت اسب رم کردم
آرمان عین خیالش نبود و تقریبا خوشحال بود که هنوز
اتفاقی نیفتاده دست اون دختر براش رو
شده و چقدر از پاکان ممنون بود که جلوگیری کرده از
گرفتن تصمیمی که میتونست زندگی اش رو
تباه کنه و پاکان هنوز نگاهش دلخوربود و من
بایدچیکارمیکردم برای گرفتگی دل این پسر بچه ی
لوس که با یک جمله ی من اینطوری بهش برخورده و
هیچ راه جبرانی هم برای من نذاشته بود و
من حیرون مونده بودم که
چیکار کنم و هیچ کاری ازدستم برنمیومد....
تو طول راه پاکان ساکت بود و هیچ صدایی ازش در نمی
اومد و منم این وسط مظلوم واقع شده بودم
بین فرنوش و آرمانی که جیک تو جیک هم شده بودن
وهردوانگاری فراموش کرده بودن که
اینجاآیه ایم هست که تنهانشسته ومدام به آینه نگاه
میکنه وبادیدن تصویرچشمهای مغموم
مردراننده خودش روملامت میکنه...
از طرفی آرمانی که تا همین چند ساعت پیش تصمیم
ازدواجش رو با دختری که از امتحان رد شده
بود عوض کرده بود حالا اینقدر راحت با فرنوش بگو و بخند
میکردن و این دو پاک فراموش کرده
بودند که بهترین دوستهاشون هم توی اون جمع دو نفره
اشون جا دارن و عجیب این آرمان زبون
میریخت و دل میبرد از فرنوشی که مشتاقانه منتظر ادامه
ی حرف های آرمان بود و صد حیف که
پسرا نمیدونن حرفاشون چقدر رو دخترا اثر داره و طفلک
فرنوش که اینقدر زود رام آرمان شده
بود...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#درازایمرگپدرم🪴
#قسمتصدسیهشتم🦋
🌿﷽🌿
تو جمع دو نفره ی فرنوش و آرمان نه جایی داشتم و نه
راهی برای ورود بخاطرهمین تصمیم
گرفتم از این تنهایی و سکوت و سکون در بیام و حداقل با
حرف زدن با پاکانی که سخت ابرو در هم کشیده و بی کلام همراه ما راه میومدحرفی بزنم تا
حداقل خودم رو سرزنش نکنم که اگه تو خونه مینشستم کیفش بیشتر بود....
رو به پاکان گفتم :دوستت آرمان داره ورد میخونه که
فرنوش اینقدر جادو شده ؟
پاکان هم کلام رو ساده کردو با اینکارش نشون داد که
نمیخواد بعد از حرفی که بهش زدم تا موقعی که دلخوری هاش رفع نشده باهام صحبت کنه و فقط زیر لب با صدای آرومی که خودمون دوتا بشنویم گفت :ارمان آدم زبون بازیه اما من هم کم نمیاوردم و تصمیم گرفتم تا حد ممکن این
مکالمه رو کش بدم تا در نهایت رفع دلگیری هایی هم بشه از پاکانی که جملم بدجور قلبشو
شکونده بودو من تا حالا دلی رو نشکونده بودم و من سنگدل نبودم و نمیخواستم باشم
با خنده گفتم :پس تاثیرات همنشینی با تو رو دوستت
خیلی اثر گذاشته
گره ی اخم هاش محکم تر شدو چقدراین مرد با این
ابروهای بهم نزدیک شده دل میلرزوند و بابا
کجایی که ببینی خوشگل تر از اخم تو هم هست، به جای
حساب بردن از اخم پاکان لبخندم
گشادشد و پاکان که قیافه ی من رو دید اخماشوازهم
بازکرد و لبخند به لب نشوند
وقتی دید که از رو نمیرم و همچنان لبخند دندون نمام رو
حفظ کردم با صدای بلند خندید و سری به علامت تاسف تکون دادو گفت :دندون خرگوشی بده تو
اون دندوناتو
حرصم گرفت ازحرفش همیشه بخاطر عدم علاقم به
دندونای خرگوشیم ازاینکه یکی خرگوشی بودنشون روبه رخم بکشه متنفربودم.چندباربایدمیگفتم که
من این دندونارودوست ندارم؟؟
حالا نوبت من بود که دلگیر بشم و چهره در هم بکشم و رو
برگردونم این روزا عجیب هر دوتامون بچه شدیم ...پاکان باز خندید و یدفعه ماشین روگوشه
خیابون نگه داشت وپیاده شدوبه سمت مغازه
بستنی فروشی رفت ومدتی بعدبادوتابستنی قیفی برگشت
وسوارماشین شدویکی ازبستنی هاروبه
سمت من گرفت
همینکه فرنوش بستنی رو دست من دید داد و هوار راه
انداخت که چرا برای اون نخریدیم . گاز بزرگی به بستنیم زدم و به فرنوشی که بهم بی توجهی
کرده بود بی توجهی کردم و عجیب سرمای
بستنی دلم رو خنک میکرد . آرمان هم گله کرد که پاکان
با جواب دندون شکنش فرنوش رو سرخ از خجالت و آرمان رو به سمت مغازه راهی کرد و بالاخره
ما هم جایی تو جمع دو نفره ی اونا پیدا کردیم و تا شب به سر و کله ی هم زدیم وخندیدیم و
امشب یکی از بهترین شب های عمرم بود و
کاش بابا هم بود و من این خوشبختی رو به جون
میخریدم و بعد ملک الموت میومد و جونم رو
میگرفت و ای کاش بابا بود و این شب رویایی و من دیگه
آرزویی نداشتم....
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
هدایت شده از عاشقانِ امام رضا علیه السلام
دوستان عزيز سلام طبق قرارمون شب جمعه تا جمعه غروب ختم صلوات داریم 🌹
به نیت سلامتی و ظهور امام زمان عجل الله و پیروزی رزمندگان غزه نجات همه ي مظلومان عالم و شفای مریض ها هدایت و عاقبت بخیری همه جوان ها و همه ی اعضای کانال و حاجت روائی همه ي اعضای کانال و ثواب صلوات ها هدیه به شهداي کربلا و ۱۴ معصوم، علیهالسلام ......و سلامتی زائران اربعین حسینی 🌺
🌹🌹🌹🌹
تعداد صلوات هاتون رو به آیدی زیر ارسال کنید بسم الله ⤵️⤵️
@Yare_mahdii313
هدایت شده از عاشقانِ امام رضا علیه السلام
سلام دوستان عزیز به شهادت امام رضا علیه السلام داریم نزدیک میشیم دلنوشته های امام رضائی عکس نوشته و کلیپ های صوتی و تصویری تون رو برای بفرستید ما اونارو تو کانال عاشقانِ امام رضا علیه السلام بارگذاری میکنیم⤵️
به این آیدی⤵️
@Yare_mahdii313
اینم لینک کانال⤵️
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
ببین که از که بریدی و با که پیوستی
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
●○●