eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀 💜 🌺 آرات پاشو گذاشت روی پاهای حسین و گفت:-مگه نگفتم حرف بزنی خونت رو میریزم هان؟ -خیلی خب فقط بگو‌ این آدما برای چی اینجوری شورش کردن؟مگه نیومدن پی اورهان؟ -نخیر اومدن دنبال دخترش،اومدن دسته گلی که به آب دادی رو با خودشون ببرن،تاوان کاری که کردی رو اون دختره بیچاره با بچه توی شکمش پس میده! به سختی آب دهنشو فرو داد و پرسید:-بچه؟از چه بچه ای حرف میزنی؟مگه...مگه لیلا آبستنه؟! آرات اخمی کرد و در جوابش گفت:-نگو که نمیدونستی،گمون میکردم نقشه خود بی شرفت باشه که خواستی با این کار آبروی اورهان خان رو بریزی،یعنی تو نقشه کشیدی تا دختره بیچاره از برادر خودش آبستن بشه؟ -نه...قرار ما این نبود فقط میخواستم پسره آقاشو به درک واصل کنه و همه چیز و به چنگ بیاره،همین...من خبر نداشتم دختره آبستنه،حالا چه بلایی به سرش میارن؟ این بار آرات عصبی چنگی به موهای حسین زد و سرش رو کشید عقب:-مرتیکه بی شرف خب وقتی این دو نفر زن و شوهر شدن چه توقعی داشتی؟لابد میخواستی دستشونم بهم نخوره؟حالا هر چی بشه خونش گردن توئه تو بهترین حالت بچه اش رو میکشن و رهاش میکنن تا از شدت خونریزی بمیره کم گناهی نیست دختره از برادر خودش بارداره،هرچند برای تو چه فرقی میکنه؟نکنه واقعا مارو خر فرض کردی هان؟ بی توجه بهشون از سوراخ طویله به بیرون زل زده بودم و قلبم بی وقفه میکوبید،دعا میکردم کاش سهیلا خاتون لیلا رو فراری داده باشه اما با شنیدن صدای جیغ کشیدنش قلبم فشرده شد،دشتمو گذاشتم روی دستگیره در:-پیداش کردن بیا بریم نباید بذاریم بلایی به سرش بیارن! اینو گفتمو خواستم بیرون برم که آرات محکم دستمو گرفت و صدای عصبی آیاز توی گوشم پیچید:-برین کنار یکیتون دستش بهش بخوره بهش رحم نمیکنم،گناه این دختر چیه؟چی از جونش میخواین،اگه دنبال گناهکار میگردین اون منم،یالا هر کسی میخواد مجازاتم کنه بیاد جلو! -ما با تو کاری نداریم اون بچه نباید زنده بمونه،این لکه ننگ باید پاک بشه! با بلند شدن ولوله رعیت،حسین ترسیده خودش رو روی پای آرات انداخت:-جلوشون رو بگیر پسر،به خدا قسم اشتباه میکنن لیلا اصلا دختر اورهان نیست و الا من آیاز رو نمیفرستادم تا عقدش کنه،بهشون بگو اون بچه حرومزاده نیست... متعجب به سمت حسین چرخیدم،آرات چشمی ریز کرد و زل زد بهش:-نمیفهمم چی داری میگی؟واضح حرف بزن! -لیلا دختر منه،دختر منو سهیلا،اون خواهر آیاز نیست! -از بس توی این طویله زندونی بودی زده به سرت،میدونی به خاطر این حرفی که داری میزنی چی به سرت میاد؟ -برام مهم نیست،قسمت میدم جون لیلا رو نجات بدی،اون گناهی نداره،میدونم اگه بقیه بفهمن بازم آبرویی برای دخترم نمیمونه ولی حداقل اینجوری جونش در امانه،تو رو به جون عزیزت قسم میدم نجاتش بده اون بی گناهه! آرات نگاهی به من که مات برده با دهنی نیمه باز نگاهش میکردم انداخت،نفسم از حرفای این مرد بالا نمیومد یعنی سهیلا خاتون دور از چشم آقام با این مرد خوابیده بود؟اما چرا؟این مرد حتی ذره ای از آقام بهتر نبود،حتما داشت دروغ میگفت اما دلیلی نداشت؟چرا باید با گفتن همچین حرفی جون لیلا رو نجات بده؟ با یادآوری اتفاقات کلبه قدمی بهش نزدیک شدم:-راست میگی،لیلا دختر توئه نه؟! برای همینم از آیاز خواسته بودی بدزدتش گفته بودی بهش آسیبی نرسونه؟تو که میدونستی لیلا دخترته چرا زودتر نگفتی؟اینجوری که راحت تر آبروی آقامو میبردی! -آره به جون عزیزم راست میگم به خدا فقط چون نمیخواستم به خاطر من توی موقعیت بدی قرار بگیره چیزی نگفتم از اول تصمیمم بی آبرو‌کردن آقات بود،اون و برادرش خیلی در حقم بدی کردن،اما وقتی اون روز توی کلبه بی بی حکیمه دیدمش،حس عجیبی داشتم هنوز نمیدونستم بچه ای دارم،گمون میکردم سهیلا موقع فرارش دخترامو کشته ،وقتی از مردم ده شنیدم دختر اول اورهان زندس فهمیدم خودشه خواستم برای چند لحظه هم شده ببینمش و بهش بگم که آقاشم،اما نشد بعدم به خاطر لیلا از بی آبرو کردن آقات دست برداشتم و به مردنش رضایت دادم،من خبر نداشتم آبستنه،آیاز بهم نگفته بود، دستامو باز کنین ده یالا چرا معطلین الان میکشنش! آرات لگدی بهش زد و عصبی غرید:-داری دروغ میگی حتما نقشه جدیدته میخوای کار نیمه تمومتو تموم کنی! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻