#آیلاماهبانو🍀
#داستانواقعی💜
#قسمتسیصدسیزدهم🌺
شنیدن اسمم از دهنش مثل همیشه قلبمو به لرزه در آورد با بغض نگاهی بهش انداختم:-برای تو چه فرقی میکنه؟تو که انتخاب خودت رو کردی!
غمگین نگاهی بهم انداخت و گفت:-تو باعثش شدی،الانم برای پشیمون شدن دیره،نمیتونم دختره بیچاره رو وسط راه تنها بذارم،درست مثل کاری که تو با من کردی!
قطره ای اشک از چشمام سر خورد،بی هیچ حرفی مات چشماش شده بودم،دلم میخواست داد بزنم از این که از خودم روندمت پشیمونم،بهش بگم که چقدر از اینکه یکی دیگه رو کنارش ببینم زجر میکشم،اما تموم این حرفامو ریختم توی نگاهمو فقط زل زدم بهش،میدونستم گفتنشون هیچ دردی ازم دوا نمیکنه،آرات رفیق نمیمه راه نبود درست برعکس من...
نگاهشو از چشمای اشکیم گرفت و با لحن آروم تری گفت:-نمیدونم برای زندگیت چه برنامه ای داری،اما سعی کن از سر لجبازی با من تصمیم نگیری!
اشکامو با دست پس زدمو چرخیدم سمت در،دستمو گرفت،تموم تنم لرزید،منتظر بودم بگه هنوزم دوسم داره،اما با صدای آرومی گفت:-صبر کن من جلو تر میرم دوباره اتفاق بدی نیفته!
دروباز کرد و جلو تر از من راه افتاد،کاش یکم بی ملاحظه بود کاش بد بود اونوقت انقدر درد نمیکشیدم،با رسیدن به پایین پله ها قدم های لرزونمو برداشتم سمت اتاقم...
چند ساعتی خودم رو مشغول باز کردن بقچه و مرتب کردن اتاقم کردم،در حالیکه اصلا حواسم به کار نبود،همه فکر و ذهنم شده بود آرات و فکر از دست دادنش داشت دیوونه ام میکرد،به خصوص الان که میدونست چه حسی دارم و دیگه غروری برام نمونده بود،با تموم شدن کارم رفتم سمت پنجره و نفس عمیقی کشیدم،بوی شیرینی ای که توی مشامم پیچید برام تلخ تر از زهر بود، شیرینی خواستگاری آرات،حتما بی بی و آنامم داشتن هدایا رو توی سینی میگذاشتن،من نمیفهمم مگه این پسره خودش مادر نداره،این فرحناز خاتون پس چیکارست؟
از حرصم پنجره رو محکم بستم و نشستم رو به روی آیینه،قرنیه چشمم مثل تشت آبی رنگی میون دریای خون بود،خدایا چطور دلش راضی شد اینجوری پسم بزنه؟
البته حقم داشت راست میگفت رفیق نیمه راه بودم،یک سال زمان کمی نیست که هر بار تلاش کنی و هر دفعه با بی مهری رو به رو بشی،تازه داشتم به اشتباهم پی میبردم،خوشبحال دختری که قراره برای همه عمرش آرات رو کنار خودش داشته باشه...
با این فکر آیینه رو کناری گذاشتمو خزیدم توی رختخواب و از فرط غم و غصه شام نخورده به خواب پناه بردم...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻