eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
5.1هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀 💜 🌺 محو تماشای صورت زیباش بودم که لیوانی گرفت رو به روم:-بخورین خانوم سر دردتون رو خوب میکنه،همیشه وقتی خانوم سردرد میگیره براش از اینا درست میکنم زود خوب میشه! وقتی دید با تعجب نگاهش میکنم لبخندی زد و گفت:-نترسین خانوم لیمو خشک شدس کوبیدمش بعد آب جوش ریختم دمش کردم همین! ابرویی بالا انداختمو لیوان رو از دستش گرفتم:-تو از کجا میدونی من سر درد دارم؟ -آتاش خان گفتن…اینجوری منو نگاه نکنین تا داغه باید خوردش! لبخندی زدمو لیوان رو به لبم نزدیک کردمو جرعه ای ازش نوشیدم! نگاهی به دور و برش انداخت و با ذوق گفت:-همیشه دوست داشتم تو یکی از این اتاقا بخوابم آخه میدونین خانوم اتاق ما سرده،برعکس اینجا شما ندیدینش از ساختمون عمارت یکم دوره اون ته ته باغ،وقتی آتاش خان گفتن میتونم کنارتون بخوابم خیلی خوشحال شدم…لحن صداشو آروم کرد و گره روسریشو که خیلی براش بزرگ بود محکم کرد و گفت:-البته گفتن اگه شما اجازه بدین! اشکی که به خاطر حرفاش توی چشمم نشسته بود رو گرفتم،حرفاش منو یاد بچگی خودم مینداخت زمانی که با آنام و آقام توی اتاق نمور گوشه عمارت زندگی میکردیم و آرزو‌ داشتم بدونه از وسایلای سحرناز رو داشته باشم! هرچند حالا هم وضع زندگی من و هم فرحناز عوض شده بود اما اون آرزو ها توی ذهنم حکاکی شده بود،نگاهی به صورت مهربون دختر انداختم:-معلومه که میشه بمونی راستش منم تنهایی میترسم اما اول بگو ببینم اسمت چیه؟ -بالی اسمم بالی هست،آنام میگه خان برام این اسم رو انتخاب کرده،خوشگله نه؟ با این حرفش دوباره به یاد بالی بغض کردم:-خیلی،منم یه دوست مهربون داشتم اسمش بالی بود! -واقعا؟الان کجاست؟توی ده شما زندگی میکنه؟ سری به نشونه مثبت تکون دادمو برای اینکه بحث رو عوض کنم گفتم:-چه روسری خوشگلی داری! دستی به روسریش کشید و‌گفت:-مال جوونیای آنامه،اجازه داد توی عروسی بپوشمش،منم توی عروسی رقصیدم شما دیدین؟عروس خیلی خوشگله شکل شماست چشماش آبیه منم دوست داشتم چشمام آبی بود آخه آنام میگه چشم رنگیا شانسشون خوبه! خنده ای به این حرفش کردمو گفتم:-این چیزا ربطی نداره،باید ببینی تو قسمتت چی نوشته! آهی کشید و گفت:آنام میگه تو قسمت ما همیشه کلفتی دیگرونه،اما من دلم میخواد طبیب بشم میخوام سواد یاد بگیرم! -اگه خیلی دوست داری میتونی از عروس جدید بخوای یادت بده،اون بلده! -راست میگی خانوم جان؟نکنه دعوام کنه و به خانوم بگه! -اونم اینجا دوستی نداره خوشحال میشه کمکت کنه! -باشه پس میشه خودتون بهش بگین من خجالت میکشم! -خیلی خب حالا بیا این سینی رو با هم ببریم بعد بیایم بخوابیم! -وای شما چرا خانوم من خودم میبرم زود برمیگردم! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻