eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
5.1هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀 💜 🌺 با این حرف عمو ضربه محکمی به سینه آرات کوبید:-الان باید به من خبر بدی؟با خودت فکر نکردی بودنش اینجا چقدر خطرناک تر از اون بیرونه؟خیال کردی عموت به همین راحتی خون یه زن رو میریزه؟نخیر عموت فقط بلده به دیگران اجازه بده پاشونو از گلیمشون دراز تر کنن،آدمِ کشتن نیست... -تو نمیخواد نگران باشی آتاش من خودم میدونم چطوری مجازاتش کنم! عمو نگاهی به آقام که این حرف رو زده بود انداخت و پوزخندی زد:-ببینیم و تعریف کنیم خان داداش! اینو گفت و عصبی داخل اتاقش شد و درو به هم کوبید! آقامم لبخند تلخی به لب نشوند و رفت سمت اتاق آنام! *** نزدیکای غروب بود که دیگه همه عمارت از برگشت سهیلا خاتون با خبر شده بودن، آقامم همه چیز رو به آنام گفت، بی بی مدام زیر لب نفرین میکرد،همه ترسیده بودن حتی ماهرخ و رباب خانوم،هیچ کس جرات نزدیک شدن به در طویله رو نداشت مخصوصا اونایی که از قبل سهیلا خاتون رو میشناختن بیشتر وحشت زده بودن با خودشون میگفتن حالا که جنبل و جادو میکنه از قبلش هم خطرناک تره،فقط آرات ساعتی یک مرتبه میرفت و بهش سر میزد! بی حوصله از اتاق آنام بیرون اومدم لیلا هنوزم توی اتاق خودش رو زندونی کرده بود،عمارت دوباره بوی غم میداد! هنوز حرفای عمو توی سرم بود،واقعا آقام چطوری میخواست مادر دختر خودش رو بکشه؟ با دیدن آرات نزدیک طویله آهی کشیدمو رفتم سمتش:-چیکار میکنه؟ -هیچی نشسته یه گوشه و جوری نگاه میکنه که انگار ارث پدرش رو طلب داره! -حالا چی میشه چه بلایی سرش میارن؟ شونه ای بالا انداخت و گفت:-بلاخره یه جایی باید تقاص کارشو پس بده یا نه؟به نظرم هر بلایی به سرش بیارن حقشه! -اما اون مادر لیلاس! -اون مادر لیلا نیست اگه هنوز عقلی براش مونده باشه باید اینو بفهمه،لازم نکرده براش دل بسوزونی یادت که نرفته همین دیروز باهات چه رفتاری کرد! -چطوری شناختیش؟گوهر رو میگم از کجا فهمیدی سهیلا خاتونه؟ نگاهی به پایین انداخت و گفت:-راستش وقتی بچه بودم همیشه ازش میترسیدم سعی میکردم نزدیک اتاقش نشم،وقتی اومد سراغ لیلا و با سنگ کوبید توی سرش منم همونجا بودم تا دیدمش فرار کردم تا چند سال هر شب کابوسش رو میدیدم تصویرش یه جورایی توی ذهنم نقش بسته بود اون روز که رفتیم پی لیلا تا دیدمش به چشمم آشنا اومد،اما هر چی فکر کردم یادم نیومد کجا دیدمش،تا دیشب یک دفعه به یاد آوردمش و وقتی فهمیدم توی اون شیشه زهر ریخته مطمئن شدم حدسم درسته! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🪴 🦋 🌿﷽🌿 اماخیلی کَنه بوداون هم دنبال من میومدصدای پاهاش رومیشنیدم یدفعه تعادلموازدست دادم وباصورت افتادم توپاگرد...صدای فریادسامانوشنیدم:آیه ازدردبه خودم پیچیدم وخواستم بلندشم که دردم مضاعف شدوترجیح دادم همونطورروزمین بمونم تاکمتراین دردرومتحمل بشم صدای قدمهای سامان نزدیک شدولحظه ای بعدمقابلم زانوزدوبانگرانی گفت:چی شدی؟حالت خوبه؟ دستشوبه سمتم گرفت وگفت:دست منوبگیربلندشو -لازم نیست خودم میتونم به هرسختی که بودبلندشدم که تاسامان منودیدگفت:صورتت زخمی شده وبه گونه راستم اشاره کرددست راستموبالا آوردم که زخممولمس کنم اماوسط راه دردعمیقی روتومچ دستم احساس کردم "آخ"بلندی گفتم که سامان نگران ترازقبل پرسید:چی شد؟ -دستم ...خیلی... بی اختیاراشکام جاری شدکه سامان اخماش رفت توهم :اخه دخترچرادرمیری که اینطوری بشه عصبی شدم وفریادزدم:شماچراگیردادیدبه من چرادست ازسرم برنمیدارید؟اگه شمادنبال من نمی اومدیداین اتفاق نمی افتاد بایدبریم دکتر- معذرت میخوام اماالان اینکه چرااینطوری شدمهم نیست اونقدردردداشتم که بادکترمخالفت نکردم.سوارماشین سامان شدیم وبه درمانگاهی توهمون نزدیکی رفتیم ودکترازعکس دستم تشخیص دادکه موبرداشته ومچ دستموگچ گرفت وگفت بایددوهفته کامل توگچ بمونه ومن به محض خارج شدن این کلمات ازدهن دکترعصبی به سامان نگاه کردم که لب زد:ببخشید. بعدازدکتربه سمت خونه میرفتیم که یدفعه زد روترمز وبدون حرف ازماشین پیاده شدو مدتی بعدبادوتا بستنی قیفی شکلاتی برگشت ومن بادیدن بستنی همه اتفاقات یادم رفت ولبخندزدم بستنی روبه سمتم گرفت ومن بادست سالمم گرفتمش وگفتم:دستتون دردنکنه من عاشق بستنی شکلاتی هستم لبخندی زدوگفت:همه دخترا همینطورن مشغول خوردن شدیم که گفت:آشتی؟ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻