eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
اه‌نقره‌ای🔹 🦚 بی بی ضربه آرومی به پشت دستش کوبید و گفت:-بسم الله یعنی باید زود زایمان کنه؟ جمیله خنده ی مصنوعی کرد و با لودگی لب زد:-نه خانوم بزرگ تا یکی دوماه دیگه نه ماهشون تموم میشه،مثل اینکه بی خبرین فرحناز خاتون الان هفت ماهه آبستنن! همه متعجب به جمیله چشم دوختن،به جز منی که از همه چیز خبر داشتم و فقط از برملا شدنش میترسیدم،عمه نورگل که تازه رسیده بود ضربه ای به صورتش کوبید و لبشو به دندون گزید،نگران به آتاش زل زده بودم که کبودتر از قبل شده بود و فکش لحظه به لحظه منقبض تر میشد، دیدن عصبانیتش دست و پای من و شل می کرد چه برسه به فرحناز که این وسط گناهکار بود! همینجوری که با ترس چهره آتاش رو از نظر می گذروندم یک دفعه با صدای فریاد خان از جا پریدم:-چرا چرند میگی زن! دختر من هنوز شش ماهم نمیشه که عروس شده چطور میشه هفت ماهه آبستن باشه؟ جمیله با شنیدن این حرف رنگ به رنگ شد و با ترسی که سعی در پنهون کردنش داشت گفت :-ن.. نمیدونم خان یع.. یعنی لابد من اشتباه کردم! خان که انگار با دیدن چهره سرخ شده جمیله و زبونی که قدرت کلام رو از دست داده پی به ترسش برده بود نگاه ازش گرفت و با قدمای محکم بدون توجه به همه ما پا داخل اتاق گذاشت با رفتن خان به اتاق بقیه شروع کردن به پچ پچ کردن ،حوریه که بعد از شنیدن صدای داد خان خودشو رسونده بود داشت از صحنه پیش روش نهایت لذت رو میبرد و بازم شروع کرده بود به حرف درآوردن،دلم میخواست دهن باز کنمو بگم که تو که از همه چیز باخبری،اما ترس توی دردسر افتادن خودم باعث شد سکوت کنم چون مسلما زورم به حوریه نمیرسید! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻