eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
Faryan - Delbar Janam.mp3
6.9M
🎧❣🎼☀️آوای شاد و زیبای :دلبر جانم ... 🍃🌲🎤فریان... 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
『♥️』 مرد ترین آدمهایی که تو زندگیم دیدم اونایی بودن که بعد اشتباهشون گفتند : معذرت میخوام .. 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
چه لذّتی دارد از فردای نیامده نترسیدن ، گوش به باران دادن ، چای درست کردن ، پادشاه وقت خود بودن ... 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
لطف و هم‌صحبـتی دلبر ما، ما را بس‌... 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🍃🌸🇮🇷ایرانِ‌زیبا🇮🇷🌸🍃 @SETAREGANEIRAN 🌿🇮🇷💚🤍❤️🇮🇷🌿
AROSI - 7 - 128 - musicsweb.ir.mp3
3.68M
🎧❣🎼☀️آوای شاد وبسیار زیبای کردی و فارسی ولری👌😍😊 . 🍃💐🎼ملقمه ای شده ها😄 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
سلام بخونید برای عقدش بی پول شده و اگه عقد نکنه مراسمش را باید الکی به تاخیر بندازه و به مشکل میخوره فعلا با ۵ تومن کارش راه می افتد ایام‌ولادت امام جواد ع یاری اش کنید ان شالله دل این نیازمندان شاد کنیم ❤️❤️✌️ مرکز نیکوکاری سردار دلها❤️تهران ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ شماره کارت خیریه جهت کمک و واریز ۶۰۳۷۹۹۷۹۵۰۲۶۹۰۵۱ بنام مرکز نیکوکاری سردار دلها تهران شماره کارت حساب مرکز نیکوکاری را جهت کمک ب نیازمندان و ایتام و امور نیکوکاری ب دیگران معرفی نمایید. شماره تماس مرکز نیکوکاری : ۰۹۳۵۸۳۱۹۵۰۶ پیامک تماس ایتا واتساپ ۰۹۱۲۰۸۴۸۷۱۳ تماس و پیامک تلگرام خانم منصوری ۰۹۱۶۵۵۶۹۷۹۲ به دیگران و گروه ها اطلاع دهید گره از کار باز کنیم✌️✌️✌️
┄┅─✵💝✵─┅┄ خدایا به توکل به اسم اعظمت می گشایيم دفتر امـــروزمان را ... باشد ڪه در پایان روز مُهر تایید بندگی زینت بخش دفترم باشد ... الهی به امید تو💚 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
🍀 💜 نگاهی بهم انداخت و انگار که دلش به حال زارم سوخت:-خیلی خب همونجا بشین تا برگردیم! نفسی پر صدا بیرون دادمو از گاری بالا رفتم و خودم رو روی کاه هایی که دسته شده پشتش گذاشته بودن رها کردم و دستمو زدم زیر چونم و به منظره رو به روم زل زدم:-واقعا رعیت بودن کار مشکلیه،خوب شد توی عمارت دنیا اومدم هر چند زندگی توی عمارت هم سختیای خودش رو داشت اما از این فلاکت بهتر بود! چند دقیقه ای توی همین فکرا گذشت و یک چشمم به لیلا بود و چشم دیگه ام به اسب گاری که اگه خواست حرکت کنه پایین بپرم که با شنیدن اسم آقام از زبون زن جوونی که از کنار گاری رد میشد ناخودآگاه توجهم جلب شد: -مطمئنم اون دختره اورهان خانه توی خونه طبیب دیدمش یه مرض خاصی داره که هیچکس نتونسته درمونش کنه،دیروز از قاسم شنیدم که خان زن و دختراشو راهی شهر کرده،نمیدونستم فرستادتشون اینجا،لابد میخواد طلاقش بده! -شاید اشتباه میکنی دختر،خانزاده رو چه به این کارا اونا هر کدوم چندتا نوکر و کلفت دارن! -مطمئنم خودشه قیافش مثل روز جلوی چشممه،قاسم میگفت خان از زن بچه هاش خسته شده،بنده خدا حقم داره،پسرش رو که دزدیدن دختر بزرگشم که مریضه با این حالش چطور میخواد زایمان کنه،کسی حاضر نمیشه بگیرتش اون کوچیکه هم میگن زیادی شره! با شنیدن این حرفا طاقت از دست دادم از گاری پایین پریدمو پشت سرش ایستادم:-هی اصلا میفهمی راجع به کی داری حرف میزنی؟بیا بریم ده ببینم جراتش رو داری همین حرفارو جلوی خان بزنی! چرخید و با پوزخند نگاهی از بالا به پایین بهم انداخت:-تو چی میگی دختر،به تو چه ربطی داره؟با این قد و قواره برای من شاخ و شونه میکشی؟ سنگی از روی زمین برداشتمو گفتم:-خیال نکن سنم کمه خوب بلدم چطوری تو و امثال تو رو سر جاشون بشونم! اینو گفتمو با تموم توانم سنگ رو پرت کردم سمتش و تا خواستم سر بلند کنم با صدای آخ مردونه ای که از پشت سرش به گوشم رسید،سر جام میخکوب شدم! زن ها که هم از من و هم از صاحب صدا ترسیده بودن سریع ظرفاشو رو برداشتن و از کنار گاری دور شدن و تازه چشمم افتاد توچشم کسی که سنگ رو به پیشونیش کوبیده بودم،لبی به دندون گزیدمو با سرعت پشت گاری پنهون شدم،قلبم مثل گنجشکی میزد! صدای مردی خشن توی گوشم پیچید:-دستت رو بردار ببینم چی شده؟ -چیزی نیست آقاجون فقط یه خراش سادس بهتره حرکت کنیم دیگه راهی نمونده! -تا نفهمیم کار کی بود هیچ جا نمیریم چرا نمیفهمی ممکن بود کور بشی پسر! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🍀 💜 🌺 دستم رو جلوی دهانم گرفتمو خودم رو سرزنش میکردم و منتظر بودم هر لحظه پسری که ناخواسته زخمیش کرده بودم دست آقاشو بگیره و بیاره جایی که مخفی شده بودم که با جمله ای که گفت نفس راحتی کشیدم: -ولش کن اتفاقی شد الانم که فرار کرد چجوری میخوای پیداش کنی آقاجون؟بیا بریم کارای مهمتری داریم! مرد نفسی پر صدا بیرون داد و چند ثانیه ای که برای من اندازه یک عمر گذشت مکث کرد و گفت:-خیلی خب برو بشین،خودم دبه هارو میذارم پشت گاری! دوباره تپش قلبم بالا رفت،خواستم بلند شم و فرار کنم که با جمله ای که پسر گفت مانعم شد:-خودم میبرم آقاجون خودت که بهتر میدونی این زخما برای من چیزی نیست! اینو گفت و قبل ازاینکه مرد اعتراضی کنه به سمتم قدم برداشت،با رسیدنش پشت گاری مظلومانه نگاهی بهش انداختم،پوزخندی روی لب نشوند و سرش رو به چپ و راست تکونی داد و دبه ها رو گذاشت پشت گاری و بالا پرید:-بریم! اینو گفت و طولی نکشید که گاری جلوی چشمای بهت زده ام دورشد! شوک زده چند ثانیه ای توی همون حالت موندم و بعد ازجا بلند شدم و دستی به لباسام کشیدم،چه آدم عجیبی بود،حتما فهمیده بود ترسیدم دلش به حالم سوخت! نفس عمیقی کشیدمو با اینکه زانوهام هنوز میلرزید، هر جوری بود خودمو رسوندم به لیلا،متعجب نگاهی بهم انداخت و گفت:-چی شد خستگیت در رفت؟ سری به نشونه مثبت تکون دادمو تا آخرین لحظه از کنارش جم نخورده،میدونستم اگه بهش بگم چه اتفاقی افتاده حتما پی دلیلش میگرده و با فهمیدنش مثل همیشه بغضش میگیره برای همین ساکت موندمو تا رسیدن به کلبه به جز چندباری که لازم بود هیچ حرفی نزدم،نزدیکای کلبه بودیم که دیگه صداش درومد و معترضانه گفت:-چت شده؟تو که تموم مسیر رفت رو داشتی غر میزدی،حالا که یه دبه آبم دستته،چطوری این همه ساکتی؟نکنه چیزی شده و من ازش بی خبرم؟ -نه آبجی چیزی نیست،فقط داشتم به این فکر میکردم که حتما آنا تا الان ناهار بی بی رو برده دوباره امروزم نمیتونم محمد رو ببینم! -منو بگو خیال کردم چی شده،نگران نباش امروز حتما میبینیش! با هیجان دبه رو توی دستم جا به جا کردمو قدم هامو تند تر کردمو رو به روش ایستادم:-راست میگی آبجی؟چطوری؟ -تو کاریت نباشه بسپرش به من،فقط اون لب های آویزونتو جمع کن! لبخندی زدمو بقیه مسیر رو با خوشحالی طی کردم! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸🕊☀️ســلاام🤚😊 عزیزان 🍃🌸🕊☀️صبحتون پراز خیر و برکت 🇮🇷🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
4_5999222177457504366.mp3
2.98M
•┈••✾•🦋•✾••┈• مولودی 🌸 •┈••✾•🦋•✾••┈• ⁦ 🌹 ارسالی یکی از اعضای محترم کانال 🇮🇷🇮🇷 @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
آرامش را مرد به زن می‌بخشد زن آنرا در خانه و بین کودکان تقسیم می‌کند و دوباره به مرد باز می‌گرداند... 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
کس نگذشت در دلم تا تو به خاطر منی یک نفس از درون من خیمه به در نمی‌زنی کس نستاندم به هیچ ار تو برانی از درم مقبل هر دو عالمم گر تو قبول می‌کنی 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
💝💚💚💝 قرص‌های نسخه‌ی دکتر ندارد فایده🤒 دردِ من را «قرصِ رویِ یار» درمان می کند 😘☺️ 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🌸♥️ بدترین حالت یک عشق بلاتکلیفی ست..°💔🎈° 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠